کد خبر: 610116
|
۱۴۰۲/۰۲/۱۰ ۰۹:۰۰:۴۳
| |

مرد جوان چرا مادربزرگش را کشت؟

متهم گفت: قصد قتل نداشتم و آن روز هم اتفاقی این حادثه رخ داد. البته من دل خوشی از مادر بزرگم نداشتم، اما هیچ‌وقت هم تصمیم به قتل او نگرفته بودم

مرد جوان چرا مادربزرگش را کشت؟
کد خبر: 610116
|
۱۴۰۲/۰۲/۱۰ ۰۹:۰۰:۴۳

مرد جوانی که دو ماه قبل در درگیری مادربزرگش را به قتل رسانده‌بود، پس از بازداشت، ماجرا را شرح داد.

به گزارش روزنامه جوان، عصر روز شنبه ۱۳ اسفند سال گذشته قاضی محمد رضا صاحب‌جمعی با تماس تلفنی مأموران کلانتری ۱۰۶ نامجو از قتل زن سالخورده‌ای در خانه‌اش با خبر همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی محل شد.

تیم جنایی در طبقه همکف ساختمان سه طبقه‌ای در خیابان شهید مدنی با جسد زن ۸۳ ساله‌ای به نام گوهر روبه‌رو شدند که با اصابت جسم سختی به سرش به قتل رسیده‌بود.

تحقیقات مأموران نشان داد ساختمان متعلق به مقتول است و وی چند سالی است در آنجا تنها زندگی می‌کند. همچنین مأموران مجسمه گچی خونینی را کشف کردند که مشخص شد قاتل با آن زن سالخورده را به قتل رسانده‌است. در بررسی‌های بعدی نیز معلوم شد عامل قتل دو دستگاه تلفن همراه و یک دستگاه تسویه هوا را از خانه مقتول سرقت کرده‌است.

یکی از همسایه‌ها گفت: «گوهر در این ساختمان تنها زندگی می‌کرد و من هر روز او را جلوی خانه‌اش می‌دیدم. دو روز بود از او بی‌خبر بودم، به همین‌خاطر نگرانش شدم و موضوع را به پلیس خبر دادم. البته او دو دختر و چند نوه هم دارد که به خانه‌اش رفت و آمد می‌کنند.»

مأموران پلیس در بررسی‌های فنی اثر انگشت ضارب را از روی مجسمه گچی به دست آوردند و برای شناسایی قاتل به اداره تشخیص هویت فرستادند. در حالی که دو ماه از حادثه گذشته بود، مأموران پلیس به رد پای نوه مقتول به نام شهاب رسیدند که مشخص شد وی یک روز قبل از کشف جسد در نزدیکی خانه مادربزرگش دیده شده‌است.

بدین ترتیب شهاب بازداشت و به اداره پلیس منتقل شد. وی در بازجویی‌ها جرم خود را انکار کرد، اما وقتی اثر انگشت وی مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد اثر انگشت به جا مانده در صحنه حادثه با اثر انگشت او یکی است، با اظهار پشیمانی به قتل مادربزرگش اعتراف کرد.

متهم ۳۱ ساله که مدعی است دو مدرک فوق‌دیپلم کامپیوتر و قالی‌بافی دارد، در ادامه برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت.

گفت‌وگو با متهم

 شهاب چه شد که تصمیم گرفتی مادر بزرگت را به قتل برسانی؟

من قصد قتل نداشتم و آن روز هم اتفاقی این حادثه رخ داد. البته من دل خوشی از مادر بزرگم نداشتم، اما هیچ‌وقت هم تصمیم به قتل او نگرفته بودم. من چند سالی است بیماری عصبی دارم و قرص مصرف می‌کنم و زمانی هم که عصبی می‌شوم هر شیئی که دم دستم باشد به سوی افراد پرت می‌کنم. روز حادثه هم عصبانی شدم و مجسمه گچی را به طرف مادربزرگم پرت کردم.

*چرا عصبانی شدی؟

مدت طولانی بود مادربزرگم را ندیده‌بودم و روز حادثه به دیدنش رفتم. او وضع مالی خوبی داشت و خیال می‌کرد من به خاطر اموالش به خانه‌اش رفته‌ام. وقتی مرا دید اول تعجب کرد و بعد هم به مادر مرحومم و فرزندان خودش فحاشی کرد و گفت باید آرزوی ارث مرا به گور ببرید. می‌گفت من تمام اموالم را با خودم به قبرستان می‌برم، اما به نوه‌هایم و دخترانم نمی‌دهم. وقتی مادرم را فحش داد، عصبانی شدم و مجسمه را به سویش پرت کردم.

*چرا به مادرت فحاشی کرد؟

پدرم معتاد بود و چند سال قبل هنگام مصرف مواد فوت کرد و مادر‌بزرگم می‌گفت مادرم مقصر مرگ پدرم است و به همین‌خاطر همیشه به مادرم بد و بیراه می‌گفت. در صورتی که مادرم برای من خیلی زحمت کشید و مرا همیشه تشویق به درس خواندن می‌کرد و من با تشویق‌های مادرم دو تا مدرک دانشگاهی گرفتم و چهار سال قبل هم سرطان گرفت و فوت کرد. وقتی مادرم فوت کرد، خواهرم تمامی ارثیه مادرم را بالا کشید و من هم مشکل روانی پیدا کردم و از آن روز به بعد روزی ۱۲ تا ۱۳ قرص می‌خورم.

*پس از قتل کجا رفتی؟

وقتی مادربزرگم خونین روی زمین افتاد، خیلی ترسیدم و آنقدر عرق کردم که تمام لباس‌هایم خیس عرق شد و بعد هم به خانه‌ام پیش همسرم و دختر چهار ساله‌ام رفتم تا اینکه دستگیر شدم.

*چرا اموالش را سرقت کردی؟

می‌خواستم صحنه‌سازی کنم تا مأموران پلیس فکر کنند سارق به خانه مادربزرگم دستبرد زده و به خاطر اموالش او را به قتل رسانده‌است.

*چرا گریه می‌کنی؟

دلم برای دخترم تنگ شده‌است.

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها