زندگی عجیب سارقی که با پولهای دزدی به نیازمندان کمک میکرد
سارق حرفهای میگوید: از همان اول عذاب وجدان داشتم و بعد از مدتی راهحلی برای این کار پیدا کردم. بهترین راهحل کمک به دیگران بود. با پولهای دزدی چهار زندانی آزاد کردم.
سارق جوانی که آرزو داشت روزی فوتبالیست معروفی شود، بعد از ناکام ماندن در رسیدن به هدفش سارق حرفهای شد و در جدیدترین طرح پلیس به دام افتاد.
به گزارش سایت جنایی، یکی از مجرمان دستگیرشده از سوی ماموران پلیس آگاهی تهران بزرگ در روزهای گذشته جوانی است که میگوید زمانی هافبک تیم فوتبال نوجوانان بود و دلش میخواست روزی در جایگاه دیوید بکام بازی کند اما اکنون به سارقی حرفهای با عذاب وجدان زیاد تبدیل شده است و برای رهایی از این عذاب وجدان با پولهای سرقتی به دیگران کمک میکرد.
در ادامه مصاحبه با این متهم را که بهتازگی دستگیر شده است، بخوانید:
*چرا دستگیر شدی؟
به خاطر کیفقاپی و زورگیری.
*چطور این کار را میکردی؟
بیشتر اوقات با پای پیاده گاهی هم سوار اسکیت و دوچرخه و نهایتاً موتورسیکلت.
*مالباختگان را چطور انتخاب میکردی؟
جلوی صرافیها و طلافروشیها کشیک میدادم. با زیر نظر گرفتن افرادی که وارد مغازه میشدند، وقتی میدیدم کسی خرید کرده، دنبالش میرفتم و در جایی خلوت و مودبانه تقاضا میکردم خریدش را با من تقسیم کند.
*اگر افراد مقاومت میکردند چه میکردی؟
با تهدید چاقو خفتش میکردم و کیفش را میقاپیدم.
*کسی بود که مقاومت کرده باشد و نتوانی از او سرقت کنی؟
قطعاً انسان در آن لحظه به جانش فکر میکند و جانش را نجات میدهد.
*چرا با اسکیت و دوچرخه سرقت میکردی؟
زمانی هافبک تیم فوتبال بودم و میخواستم در جایگاه دیوید بکام قرار بگیرم. دونده خوبی هم بودم اما حشیش و شیشه مصرف کردم و کمکم معتاد شدم. هافبک حرفهای تیمهای معروف نوجوانان تبدیل به معتادی شد که برای تامین هزینه زندگی دزدی میکرد؛ اما باز هم ورزش را دوست داشتم.
*چند وقت است سرقت میکنی؟
یک سال اما سعی میکردم ردی در سرقتها نگذارم، البته دائم فراری بودم.
*یعنی چطور ردی نگذاری؟
صورتم را میپوشاندم و فکر میکردم حرفهای عمل میکنم. به دوربینها دقت میکردم. خلاصه حواسم بود و شاید به همین خاطر طول کشید تا دستگیر شوم.
*پس چطور دستگیر شدی؟
بالاخره پلیس هم زرنگیهای خودش را دارد. یکی از دوستانم گفت نامزدم مرا لو داده است، از وقتی فهمید کار خلاف میکنم دورم را خط کشید.
*با اموال سرقتی چه می کردی؟
تفریح و خوشگذرانی و پرداخت بدهی. البته از همان اول عذاب وجدان داشتم و بعد از مدتی راهحلی برای این کار پیدا کردم. بهترین راهحل کمک به دیگران بود. با پولهای دزدی چهار زندانی آزاد کردم و آرامش خاصی به من دست داد و عذاب وجدانم کمتر شد. نمیدانم شاید همین کارها باعث شد پلیس دیرتر دستگیرم کند.
دیدگاه تان را بنویسید