کد خبر: 674930
|
۱۴۰۳/۰۶/۲۸ ۰۹:۱۲:۳۲
| |

سرگذشت غم‌بار نوازنده‌ای که زندگی‌اش شبیه علی سنتوری شد

چنان عاشق موسیقی بودم که درس و مدرسه را رها کردم و به مشهد آمدم با آن‎که به آرزویم رسیدم اما سرنوشتم به گونه‌ای رقم خورد که اکنون نت‌های غمبار خماری را می‌نوازم و مانند فیلم علی سنتوری به معتادی کارتن خواب تبدیل شده‌ام .

سرگذشت غم‌بار نوازنده‌ای که زندگی‌اش شبیه علی سنتوری شد
کد خبر: 674930
|
۱۴۰۳/۰۶/۲۸ ۰۹:۱۲:۳۲

چنان عاشق موسیقی بودم که درس و مدرسه را رها کردم و به مشهد آمدم با آن‎که به آرزویم رسیدم اما سرنوشتم به گونه‌ای رقم خورد که اکنون نت‌های غمبار خماری را می‌نوازم و مانند فیلم علی سنتوری به معتادی کارتن خواب تبدیل شده‌ام ....

به گزارش روزنامه خراسان،مرد ۴۳ ساله که در طرح جمع آوری معتادان متجاهر و پیشگیری از سرقت‌های خرد توسط نیروهای کلانتری ۴۱ رسالت دستگیر شده است، در باره سرگذشت خود  به مشاور و مددکار اجتماعی گفت:در یک خانواده ۵ نفره  روستایی زندگی  می‌کردم؛ وضعیت مالی پدرم متوسط بود و از همان ابتدای نوجوانی هیچ علاقه‌ای به درس و مدرسه نداشتم و تمام نمراتم ضعیف بود؛ به همین خاطر هم در کلاس دوم راهنمایی ترک تحصیل کردم .در مقابل علاقه شدید به خوانندگی و نوازندگی همه وجودم را سرشار از شوق کرده بود ولی خانواده ام  با این موضوع مخالفت می کردند. در ابتدا به صورت مخفیانه طوری که خانواده متوجه نشوند، با گروه های نوازندگی که در مراسم عروسی از  روستاهای اطراف می آمدند همراه می شدم و با خواهش و تمنا  می توانستم اجازه لمس کردن کلیدنت های دستگاه ارگ  را بگیرم  ، با توجه به علاقه شدیدم به نوازندگی توسط یکی از نوازنده های همین مجالس عروسی به آموزشگاه نوازندگی معرفی شدم و خیلی زود به بهانه پیدا کردن کار به مشهد آمدم و در کلاس های نوازندگی شرکت می کردم. در این شرایط برای تهیه مخارج زندگی نیز ، در یک رستوران مشغول کار شدم .

طولی نکشید که  نوازندگی را درحد اولیه یاد گرفتم و با چند نفر از دوستانم یک گروه تشکیل دادیم و در مراسم عروسی شرکت می کردیم که این خبر به گوش خانواده ام رسید . آن ها با این موضوع به شدت مخالفت  کردند و مرا مایه سرافکندگی خانواده می دانستند؛ اما رفتار و گفتار آن ها تاثیری در ادامه کار من نداشت،به همین خاطر مرا از خانواده طرد کردند ولی من به کارم علاقه داشتم و آن را ادامه دادم ، در ابتدا نوازندگی در مراسم عروسی خیلی برایم جذابیت داشت و بدون هیچ مشکلی کارم را ادامه می دادم ولی کار سنگینی بود و باید هرشب تا دیروقت بیدار می بودم و بعد از مدتی موضوع برایم تکراری و خسته کننده شده بود .

خلاصه درحالی که با دختری در یکی از همین مجالس آشنا شده بودم، به پیشنهاد یکی از دوستانم برای تحرک بیشتر  به استفاده‌ از مشروبات الکلی و مواد مخدر روی آوردم؛ چرا که دراین گونه مراسم ها همواره بساط مشروب و مواد مخدر پهن  بود و دوستانم نیز برای نوازندگی بهتر مدام مرا تشویق به مصرف می کردند هنوز مدت زیادی از ازدواجم نگذشته بود که خودم را معتاد به مشروب و مواد مخدر دیدم.  زنم به همراه یک فرزند از من طلاق گرفت و عاقبت من هم به کارتن خوابی و اعتیاد شدید رسیده است و به قول معروف «علی سنتوری»شدم اما ای کاش...

به دستور سرهنگ مجتبی حسین زاده(رئیس کلانتری رسالت مشهد ) این جوان معتاد که از گذشته خود ابراز ندامت می کرد به مراکز ترک اعتیاد اجباری معرفی شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها