چرا چنگیز خان مغول به ایران حمله کرد؟ عبرت تاریخی از حماقت مسئولان!
چنگیزخان مغول پس از یکپارچه کردن اقوام مغول و تارومار کردن تاتارها، قلمرو خود را تا مرزهای خوارزمشاهیان «ایران» گسترش داد.
با اینکه ایران هدف جذابی برای تصرف و کسب غنائم فراوان بود، اما چنگیزخان پیشتر نمیرود و دست از جنگ میکِشد! چرا که او کار جدیدی آموخته است!
چنگیزخان کشف کرده بود که سرزمینش در مسیر جاده ابریشم قرار گرفته و او میتواند زندگی مردمش را بدون خونریزی و با تجارت، دگرگون کند!
چنگیز تصمیم میگیرد تعدادی سفیر نزد همسایه خود سلطان محمد خوارزمشاه بفرستد. هزار و پانصد شتر بهمراه بیش از چهارصد بازرگان و سه نفر فرستاده مخصوص با هدایای ویژه، در قالب یک کاروان بزرگ به سمت ایران حرکت میکنند.
ابن اثیر مینویسد «کاروان در نظر غایرخان، حاکم محلی و طماع شهر اُترار (یکی از شهرهای مرزی خوارزمشاهیان در شمال شرقی ایران) چنان باشکوه و پُرزرق و برق بود که او نتوانست از آن چشمپوشی کند و اقدام به توقیف کاروان کرد.»
غایرخان به سلطان محمد مینویسد «کاروانی از بازرگانان مغول، قصد ورود به قلمرو شاهنشاهی دارند، با آنها چه کنم؟»
سلطان با کمخردی پاسخ میدهد «فرض کن این فرستادگان مغول، جاسوس هستند! جز قتل عام کردن میتوان حکمی در مورد جاسوسان صادر کرد؟!»
غایرخان که منتظر چنین پاسخی بود تا اموال کاروان را تصاحب کند، بلافاصله تمامی بازرگانان و سفرای مغول را قتل عام و اموال آنان را با حکومت مرکزی تقسیم میکند.
خبر به چنگیزخان میرسد. او خود را کنترل میکند و این قتل عام را یک حادثه به سبب عدم شناخت دو همسایه از یکدیگر میخواند. چنگیز کاروان دوم را همراه با پیام دوستی نزد دولت خوارزمشاهیان میفرستد.
بازرگانان، از ترسِ خود برای رفتن به ایران به چنگیزخان میگویند. چنگیز به آنان اطمینان داده و از آنان میخواهد باکی به دل راه ندهند.
اما کاروان دوم نیز توقیف شد و بازرگانان مغول کشته و هدایا و اموال بازرگانان غارت میشود. علاوه بر اینها غایرخان به جهت تحقیر سفرای چنگیز، فرمان میدهد، سبیل سفیران را تراشیده و آنان را بر.هنه از شهر بیرون کنند!
چنگیز خشمگین شده و آخرین پیام را توسط پیکی به سلطان محمد میفرستد که بسیار ساده ولی ترسناک بود. او مینویسد: «شما جنگ را انتخاب کردید»
بیتدبیری سلطان محمد خوارزمشاه در برخورد با همسایهای که قصد فعالیت آزاد تجاری داشت، فاجعه مغول را به بار آورد. فاجعهای که بگفته مورخ روسی ولادیمیر بارتولد «چشمی باز نماند تا برای مُردگان گریه کند.
دیدگاه تان را بنویسید