حسین دهقان:
پذیرش قطعنامه عقلانی و مصلحت بود/ اگر دیوانهای اولین شلیک را کرد، دایره آتش محدود به منطقه نمیشود
سردار حسین دهقان گفت: اینکه بگوییم امام واژه «نوشیدن جام زهر» را برای پذیرش قطعنامه 598 بکار برد تا دل رزمندگان را به دست بیاورد، ظلم در حق امام است.
اعتمادآنلاین| 29 تیر 67 ایران قطعنامه 598 را به طور رسمی پذیرفت اما امام(ره) از آن تعبیر به «نوشیدن جام زهر» کرد. شاید برخی از توصیف امام برداشت کنند که ایران از سرضعف قطعنامه را امضا کرد اما سردار حسین دهقان وزیر دفاع دولت یازدهم و مشاور فرماندهی کل قوا در صنایع دفاعی ضمن رد این دیدگاه می گوید: همواره بحث ما این بود که هر نوع ختم جنگی باید با همراه «خروج نیروهای اشغالگر از سرزمین ایران» و «تنبیه و اعلام متجاوز» باشد. قطعنامه 598 تقریبا این خواسته ها را در درون خود داشت. فقط طرف پیروز را مشخص نکرد چون استراژی آمریکا مهار دوجانبه بود.
در ادامه مهمترین بخشهای سخنان سردار حسین دهقان میآید:
*خب، باید به آن زمان برگشت. زمانی که در ایران انقلابی رخ داد و رژیم پهلوی ساقط شد و با این اتفاق عملا آمریکا ژاندارماش را در منطقه از دست داد بنابراین اولین پیامد سقوط رژیم پهلوی خلاء قدرت در منطقه بود و حالا این خلاء قدرت باید به نوعی پر می شد. نظام جدید استقرار یافته در ایران با شعار «نه شرقی نه غربی» همه قدرت های سلطه گر را نفی کرد و پیام رهایی، استقلال و آزادی برای دنیا به ارمغان آورد. امام خیلی سریع قادر شد تمامی ارکان سیاسی لازم برای اقامه یک دولت قدرتمند را در کشور با اتکاء به آرای مردم مستقر کند و بر اثر مقابله ای که صورت گرفت، تمامی جریان های داخلی عامل ناامنی یا تأثیرپذیر از خارج تسلیم یا از میان برداشته شدند. طبیعتا آمریکایی ها، اسرائیلی ها و کسانی که در منطقه و فرامنطقه با رژیم پهلوی بودند، تحمل استقرار نظام جمهوری اسلامی و ریشه دوانیاش را نداشتند لذا صدام را به عنوان یک عامل به کار گرفتند تا نظام جمهوری اسلامی ایران را براندازی کند و اگر قادر به براندازی نشد، ایران تجزیه و تضعیف شود تا دایره شعار نفوذ این انقلاب و نظام به جغرافیای خود ایران محدود بماند اما جنگ درست نقطه مقابل همه اینها را به نمایش گذاشت.
*از یک طرف جنگ منجر به این شد که نظام پایه هایش را تحکیم و ملت توانمندی ها و داشته های خود را باور کند. جنگ باعث شد که مدیریت کشور به اعتماد به نفسی برسد که می تواند به مدیریت بزرگترین بحران ها بپردازد. جنگ نشان داد که با وجود محاصره نظام سلطه، با ایستادگی مردم و بهره مندی از این پشتوانه قوی می توان محدودیتهای اعمال شده را بی اثر کرد لذا ایران در پایان جنگ در بعد نظامی، توانمندی های دفاعی، قابلیت های صنعت دفاعی، حضور مردم، اتحاد و انسجام ملی نسبت به آغاز جنگ وضع بهتری داشت.
*قطعنامه از یکسال قبل و بعد از عملیات بیت المقدس مطرح بود. چرا ایران جنگ را به داخل اراضی عراق کشاند و آن را در قالب عملیات های مختلف تا والفجر 10 ادامه داد؟ همه اینها خودش بحث های بسیار مفصلی لازم دارد. اما عملیات کربلای 5 و عملیات والفجر 8 نقاط عطفی را جنگ شکل دادند. در جبهه مقابل از تمامی تجهیزات شرقی و غربی اعم از هواپیما، توپ، تانک، نفربر و پدافند روسی، و موشک های فرانسوی و سیستم های آواکس و ناوهای آمریکایی بهره مند بود. ضمن آنکه آمریکایی ها با اقداماتی همچون جنگ نفتکش ها سیاست تغییر جریان انتقال نفت از خلیج فارس را دنبال می کردند. به عبارتی آنها با بسیج تمامی توانمندی های غرب و شرق در مقابل ما صف کشیدند اما همه اینها منجر به این نشد که ما در جنگ تسلیم شویم یا آنها بتوانند شکست را بر ما تحمیل کنند.
*یک زمانی بنا بود صدام طرف پیروز جنگ باشد این رویکرد تا عملیات والفجر 8 و کربلای 5 وجود داشت ولی از اینجا به بعد مطرح شد که جنگ طرف پیروز نباید داشته باشد؛ نه ایران و نه عراق. اما موقعیت ها و موفقیتهایی که ما در جنگ بدست آوردیم، منجر به این شد که قطعنامه 598 را آمریکایی ها به نوعی بر مبنای خواسته های ما برای پایان دادن به جنگ تنظیم کنند.
*ما همواره بحثمان این بود که هر نوع ختم جنگی باید با همراه «خروج نیروهای اشغالگر از سرزمین مان» و «تنبیه و اعلام متجاوز» باشد. قطعنامه 598 تقریبا این خواسته ها را در درون خود داشت. آن زمان هیچ قسمتی از خاک ما در اختیار عراق نبود و سازمان ملل حاضر به پذیرش صدام به عنوان متجاوز و تعیین غرامت برای جبران خسارت وارده بر ایران شد لذا پذیرش قطعنامه از این نظر یک اقدام طبیعی بود.
*ذیرش قطعنامه چند دلیل روشن دارد؛ یک) تثبیت تمام عیار نظام توانمند و مستقل جمهوری اسلامی ایران. دو) دفع تجاوز و معرفی متجاوز. سه) محکوم کردن متجاوز از سوی سازمان ملل و تعیین پرداخت غرامت برای جبران خسارت ناشی از تجاوز نظامی به کشور ایران.
*امام با پذیرش قطعنامه مسئولیت هرآنچه تا آن روز در جنگ انجام شد پذیرفت و اجازه نداد، حتی احدی از فرماندهان و مسئولین متهم شود. در همین رابطه به تازگی مطلبی از زبان خانم حضرت امام نقل شد. ما در سایه این جنگ بیش از صد تا دویست هزار شهید دادیم. بالای 75 درصد از شهیدان زیر 25 سال سن داشتند. یعنی یک قشر عظیم انسانی توانمند مثل خرازی، باکری، زین الدین و همت پرانگیزه که می توانست پشتوانه ادامه حرکت عظیم مردم باشد.
*همه ما رزمنده ها در جبهه تصور نمی کردیم که بجز گرفتن، محاکمه و مجازات صدام جنگ را به پایان برسانیم، اما این فرصت از دست ما رفت. معلوم است که باید ناراحت شویم.
*ما وقتی اعلام آتش بس کردیم، صدام دیگر وجاهتی برای ورود نظامی در خودش نمی دید چون تجاوز محسوب می شد لذا منافقین را حرکت داد. سوال اینجاست که آیا واقعا صدام خیرخواهی منافقین را کرده بود؟ چون صدام به نوعی شر اینها را از سر خودش کم کرد.
*ر این جنگ هم ما دفاع کردیم و هم دفاعمان، «دفاع مقدس» نام گرفت. لذا اگر به درون مرزهای عراق هم وارد شدیم نه از بابت کشورگشایی بلکه از بابت «تعقیب و تنبیه متجاوز»، «قطع برد آتش و دسترسی توپخانه ای و موشک های برد نزدیک عراق به شهرهای ایران» و «ایجاد مانع برای تجاوز بعدی صدام تا زمانی که نظام بین الملل تصمیمی بگیرد یا خودمان بتوانیم اقدامات بعدی انجام دهیم » بود.
*فضای جنگ در جبهه ها بسیار معنوی بود. تعداد زیادی شهید، جانباز، مفقودالاثر و اسیر شدند، شما فرض کنید در چنین فضایی که رزمندگان آرمان خود را جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم می دانستند، پذیرش قطعنامه چه آثاری داشت. و قطعا کار سخت و طاقت فرسایی بود. پیشنهاد آقای هاشمی هم از این زاویه بود. از طرف دیگر هم جنگ هزینه داشت، ادامه جنگ با توجه به نگرش دولت و خواسته های نظامیان مقدور نبود.
* هواپیما جنگی نویز خاصی می دهد، سطح مقطع مشخصی در رادار دارد. ضمن آنکه رادار سرعت و جهت و ابعاد هواپیما را معلوم می کند. کدام هواپیمای نظامی است که سرعت پروازش با هواپیمای سنگین مسافری یکی باشد؟ هر راداری هدف، جهت، سرعت و ارتفاع و نزدیک شدن هواپیما را تشخیص می دهد. ضمن آنکه سیستم های نظامی قدرت تشخیص و تمایز دوست از دشمن را هم دارد بنابراین اینطور نبود که ناو آمریکایی هواپیمای بزرگ مسافری را با اف 5 اشتباه بگیرد. خیر! می خواستند هواپیما را بزنند و زدند و اشتباه هم نکردند. ضمن آنکه دیدند که هواپیما نظامی نیست.
*دوستان نظامی این حرف را می زدند. ولی سوال این است که یک جامعه گرسنه هم پای جنگ می ایستد؟ یک جامعه ناامن می تواند جنگ کند؟ باید مردم را حفظ و تغذیه، سوخت و سازشان تأمین کنیم. مملکت باید سرپا باشد و جنگید. نفت که به آنصورت صادر نمی کردیم، قیمت نفت هم که تقریبا با هزینه اکتشاف و استخراج و صادراتش برابر می کرد. چه منبع درآمدی داشتیم که می خواستیم مردم را اداره کنیم؟ طبیعی است که بیاییم بگوییم صدام خودش هم رئیس دولت بود و هم فرمانده جنگ بود و هم با روحیاتی که داشت کشور را بسیج کرده بود. برای صدام چه محدودیتی ایجاد کردند؟ یک) در دسترسی منابع، دو)در اختیار گرفتن تجهیزات و سه) در فشار آوردن و نابود کردن ملتش و قتل عام. یکی گفت صدام ملت را به زور سرنیزه به جبهه می فرستد یا هرکس تمرد کند از وزیر دفاعش بگیر تا بقیه را با تیر می زند؟ حالا یک نفر در خیابان ما تصادف کند و سرش به جدول بخورد می گویند حقوق بشر در ایران نقض شده است. ما بعضی وقتها فکر می کنیم همه چیز در اختیار ما بوده است.
*قای هاشمی در عملیات بدر گفت «اگر ما یک عملیات بزرگ موفق انجام دهیم به اتکا آن می توانیم مذاکره کنیم و جنگ را تمام کنیم و من حاضرم و آمادگی دارم مسئولیت این کار را بپذیرم». صریح باید بگویم که ما بچه های جنگ متوجه یک معنا نیستیم، برخی شعارها یا خطوط قرمز رهبری را تقلیل می دهند، فرو می آورند در سطحی که خودشان بفهمند و تحلیل کنند، این افراد در واقع رهبری را دارند از بین می برند. وقتی امام سخن از جنگ تا رفع فتنه را مطرح کرد، این آیه قرآن است. «لا تکون فتنه و تکون دین». در واقع رسالت انسانی- الهی اسلام از ابتدا همین بوده است. شاید روزی باشد که پرچم لا اله الا الله را در دنیا به اهتزار دربیاوریم. امام می فرمود «راه قدس از کربلا می گذرد» مگر کسی روی اینها تردید دارد؟ حالا می گویند شعار امام را به «جنگ جنگ تا یک پیروزی» تغییر دادند. اساسا سوال این است که اصلا جنگ بدون استراتژی معنی دارد؟
*عراق غرامت را باید بدهد چون مسائل حقوقی تعهد دولت هاست و تغییر دولت نفی تعهد نمی کند. به عبارت دیگر وقتی رژیم صدام رفت و رژیم دیگری در عراق آمد، رژیم جدید نسبت به تعهدات حقوقی متعهد است بنابراین باید غرامت را به ایران پرداخت کند.
*منطقه می تواند آبستن حوادث بزرگ باشد و است اما چه کسی اولین شلیک را می کند؟ اگر دیوانه ای اولین شلیک را انجام داد، دایره آتش فقط محدود به منطقه نمی شود و فراتر خواهد رفت. آیا چنین جنگی در نظر کسی با کمترین بهره از عقل و هوشمندی سیاسی معقول است؟
*بحث ثبات و امنیت است که فرضا الان بگویند یک عامل بی ثباتی در منطقه وجود دارد که در منطقه تزریق ناامنی می کند و باید این را مراقبت کرد که نتواند این کار را بکند. از طرف ما این بحث موازنه است و موازنه که منجر به تغییر معادله قدرت نشود. حالا یک عده آدم هستند که هم پولدارند و عقل هم ندارند، این را باور می کنند لذا یک عده هم که زرنگ و تاجر هستند از این وضعیت استفاده می کنند. آنها کاسبی خودشان را می کنند.
منبع: خبرآنلاین
دیدگاه تان را بنویسید