سیدکاظم اکرمی، وزیر آموزش و پرورش در دهه ۶۰ و نماینده دور اول مجلس:
مسوولان تغییر کردهاند، مردم هم
وزیر آموزش و پرورش در دهه 60 با اشاره به برخی ا اظهارنظرهای مسئولان گفت: دورانی هم مردم شرایط اقتصادی سخت را تحمل کردهاند دیگر تا کی باید با چنین موعظههایی از مردم بخواهیم تحمل کنند. رابطه مردم با حاکمیت متفاوت شده و همچون دهه اول انقلاب نیست و هم شرایط اقتصادی و اجتماعی ایجاب نمیکند که مردم به ارزشهای دهه 60 بازگردند.
اعتمادآنلاین| بازگشت به دهه 60 و احیای ارزشهای این دهه راهحلی است که برخی در شرایط سخت امروز و در مواجهه با مصایب اقتصادی، اجتماعی و سیاسی پیشنهاد میدهند. آخرین بار علی ربیعی، وزیر پیشین کار بود که در یک برنامه تلویزیونی گفت باید ارزشهای دهه 60 را احیا کرد اما در مواجهه با چنین پیشنهادی باید پرسید آیا میتوان مردم را قانع کرد که در دهه 90 همچون دهه 60 زندگی کنند و ارزشهای آن دوران را بازسازی و بازیابی کنند ؟
سیدکاظم اکرمی که در دهه 60 تصدی وزارت آموزش و پرورش و نمایندگی دور اول مجلس را برعهده داشته معتقد است که با سخنرانی و موعظه نمیتوان مردم را به دهه 60 بازگرداند. او به «اعتماد» گفته با این حجم از فساد که بعضا پروندههایشان به جایی نرسیده و با سبک و سیاق مدیران امروز نمیتوان از مردم انتظار داشت که ارزشهای دهه 60 را احیا کنند. اکرمی معتقد است دهههای پس از دهه 60 بسیاری از ضدارزشها به ارزش تبدیل شد و کمکم تجملگرایی و ثروتاندوزی در مدیران امری عادی تلقی میشد در صورتی که مدیران دهه 60 برای خدمت آماده بودند.
او همچنین در واکنش به آخرین اظهارنظر علیاکبر ولایتی که مردم ایران را به الگو قرار دادن یمنیها توصیه کرده بود هم گفته که برخی سرنا را از سرگشاد آن میزنند.
این روزها برخی راهکار برونرفت از مشکلات و مصایب را بازگشت به دهه 60 میدانند و برخی از چهرههای سیاسی که خود نیز در این دوران از مدیران کشور بودهاند، معتقدند باید ارزشهای این دهه را احیا کرد. تفسیر و تحلیل شما از این احیا و بازگشت به عنوان کسی که در این دهه در کابینه حضور داشتید و در دوره اول مجلس هم نماینده بودهاید، چیست؟ چرا در دهه 90 راهکار ما بازگشت به عقب است؟
تربیت کسانی که در دهه 60 مدیر و مسوول بودند بسیار متفاوت بود. این مدیران تربیت شده پیش از انقلاب بودند. قبل از انقلاب هم تربیت اشخاص ارادی و اختیاری بود در واقع با توجه به فضای حاکم پیش از انقلاب آنها انتخاب میکردند به کدام سمت و سو بروند. برای نمونه با مطالعه کتابها و سخنرانیهای شهید مطهری و مرحوم شریعتی و آثاری افرادی چون علامه طباطبایی راهشان را با اراده و اختیار انتخاب میکردند؛ خب مسلما فضای حاکم بر کشور و این مطالعات بر بینش و کنش افراد تاثیرگذار بود. پیش از انقلاب من به همراه برخی دوستان در همدان، شهر زادگاهم جلساتی برای دانشآموزان داشتیم؛ در این جلسات چکیدهای از آثار مرحوم مطهری , شریعتی و دیگران را تبیین میکردیم. خب این دست از جلسات در شکلگیری شخصیت افراد تاثیرگذار بود. دو نفر از همین دانشآموزان پس از انقلاب به وزارت رسیدند؛ آقایان شریفزادگان، وزیر کار و دکتر اصغری، وزیر دادگستری شدند. همه این فعالیتها که در شخصیت افراد تاثیرگذار بود مسلما در مدیریت آنها نیز بیتاثیر نبود. در واقع ما با این ارزشها رشد کردیم و در مناصب پس از انقلاب قرار گرفتیم.
چه تفاوتی میان مدیران و مسوولان آن دهه با مسوولان کنونی میبینید؟
کسانی که در دهه 60 مسوولیت داشتند و مشغول کار شدند خودساخته بودند و در رفتارهایشان صداقت، امانت و... وجود داشت. مسوولان دهه 60 دیندار و اخلاقمدار بودند. البته نه 100 درصد آنها اما اکثریت پاکدست بودند. بسیاری از آنها به دنبال کسب پول و عنوان و مقام نبودند که در یک منصب حضور یابند و قصدشان خدمت بود.
یک نمونه از دوران وزارتم در آموزش و پرورش مثال بزنم. من معاونی به نام مرحوم دکتر سیدمصطفی کیایی داشتم. ایشان معاونت مالی و اداری آموزش و پرورش را برعهده داشت. کیایی در همدان 24 هزار تومان حقوق میگرفت. در دو سال آخر کار بنده در وزارتخانه ایشان به عنوان معاون آموزش و پرورش وارد وزارتخانه شد و حقوقش به 14 هزار تومان تقلیل یافت. یعنی 10 هزار تومان از حقوقی که دریافت میکرد، کم شد. هرچه اصرار کردم که حداقل مبلغ دریافتی بیشتری برای او در نظر بگیریم، قبول نکرد و میگفت این افزایش حقوق را نمیخواهم چون من سرباز این انقلاب هستم. اغلب همینطور بودند. هیچ کدام به دنبال حق ماموریت و اضافه کار و ... نبودند. در وزارت بازرگانی هم دکتر عابدیجعفری وزیر بود. ایشان بسیار پاکدست و سالم بود و بسیاری از کسانی که با او کار میکردند نیز همینطور بودند. دهه 60 مسوولان آمده بودند تا خدمت کنند و ایرانی اسلامی بسازند که بهتر از گذشته باشد. نیامده بودند خودشان را معرفی کنند و دنبال نام و نشان و ثروت نبودند.
این روحیه را نشات گرفته از چه میدانید؟ آیا چنین روحیهای ناشی از هیجانات و عواطف پس از انقلاب اسلامی نبوده که امروز فروکش کرده و شاهد آن نیستیم؟
نشات گرفته از فضای پس از انقلاب هم بود اما تنها این موضوع تاثیرگذار نبود. به هر حال آن زمان همه به امام نگاه میکردند و رفتار ایشان الگو بود. اینگونه نبود که امام پولی در اختیار فرزندانش قرار دهد یا آنها را به خارج بفرستد. ممکن است خارجیها انتقاداتی به امام داشته باشند اما در مورد مسائل مالی نه آن روز و نه امروز به ایشان انتقاد نمیشد. بنابراین جو طوری بود که درستی و پاکی و اخلاقمداری ارزش بود. البته رهبری انقلاب امروز هم به همین نحو زندگی میکنند خلاصه باید علل و عوامل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی که آرام آرام از این ارزشها فاصله گرفتیم را بررسی کرد. برخی از این مدیران دهه 60 به نحوی کنار رفتند یا بازنشسته شدند و البته کمکم این ارزشها هم در میان مسوولان از بین رفت.
در دورهای پولدار و ثروتمند شدن دیگر مطرود نبود بلکه به ارزش تبدیل شده بود. کسانی که در کشور موثر بودند در سخنرانیهایشان تاکید میکردند که ثروتمند بودن اشکالی ندارد. کمی که از انقلاب گذشت این صحبتها کمکم علنی شد و از سویی گروهی وارد کارهای دولتی شدند که با گروه دهه 60 تفاوت داشتند. عدهای از آنها توجه ویژهای به پول و نام و نشان و تجمل داشتند. خرد خرد اینها کار را به اینجا کشاندند.
درست است تغییرات مدیریتی بعد از دهه 60 اتفاق افتاد اما کسانی که بر سر کار آمدند، نسلی نبودند که خیلی با انقلاب فاصله داشته باشند یا فرزندان پس از انقلاب باشند. این تغییری که میفرمایید در مدیران رخ داد به چه دلیل بود؟
نمیخواهم نام ببرم اما در دورهای کسانی در مورد تجمل و پول سخنرانی میکردند و میخواستند جا بیندازند که پول و قدرت مساوی نیست. بعد عدهای روی کار آمدند که برایشان همچون دهه اول انقلاب پول و تجمل ضدارزش نبود. پس از این دوران دیگر نمیشد به ارزشهای دهه 60 بازگشت. ما دورهای داشتیم که مدیر و معاون معتقد بودند برای خدمت به مردم و کشور در منصبی حضور یافتهاند اما در دولت پیش از آقای روحانی ما شاهد بودیم که رییس دولت به صورت علنی به کارگزاران و وزرایش برای تشویق سکه پرداخت میکرد. بنابراین کمکم این فرهنگ تغییر کرده و ضدارزشهای گذشته به ارزش تبدیل شد.
شما بیشتر از ارزشهای حاکم بر مدیریت کشور صحبت میکنید اما این روزها بر ارزشهای آن دوران که در زندگی مردم نیز جاری و ساری بود، تاکید میشود. به نظر میرسد کسانی که این روزها بر احیای ارزشهای دهه 60 اصرار دارند در مورد احیای ارزشهایی همچون سادهزیستی و فرهنگ ایثار و ... در میان مردم صحبت میکنند تا با احیای آن از شرایط امروز عبور کنیم. به نظر شما در دهه 90 میتوان از مردم خواست به همان سبک و سیاق بازگردند؟
این ارزشها به راحتی قابل بازگشت نیست. میتوان سخنرانیهای زیادی کرد که ای مردم به ارزشهای دهه 60 بازگردید و میتوان مردم را دعوت کرد اما با گفتنها کار درست نمیشود. ضمن اینکه این تاکیدها و سخنرانیها راهحل عبور از مشکلات نیست و تاثیر اندکی دارد؛ به این دلیل که شرایط اقتصادی، روانی، سیاسی و اجتماعی آن روزها امروز وجود ندارد.
خیلیها معتقدند اوایل انقلاب و دوران جنگ به دلیل مصایب و مشکلات زیادی که وجود داشته میتواند با شرایط امروز همانندسازی شود. شما با این همانندسازی موافق هستید؟
این همانندسازی درست نیست. همین که رفتار مسوولان به نحوی شده که مردم میبییند و میشنوند وزیری اعلام میکند صاحب هزار میلیارد ثروت است پس برایشان سوال میشود که چرا ما صاحب این ثروت نباشیم؟ در دهه 60 میان زندگی مردم و مسوولان تفاوت زیادی وجود نداشت. در دهه 60 آن طور که گفتم معاون وزارتخانهای حاضر نبود حقوق اضافه دریافت کند امروز یک وزیر حق خود میداند که از دارایی میلیاردیاش دفاع کند که مشخص نیست چگونه کسب شده. از همان زمان باید شروع میکردیم و جلوی این رفتارها را میگرفتیم. علاوه بر این در زمانهای که هر روز یک فساد میلیاردی رخ میدهد اما پروندهها به نتیجه قطعی نمیرسد چطور میتوان توقع داشت که مردم مثل زمان جنگ کم توقع و سادهزیست باشند. در زمان وزارت بنده فردی بود که گزارش داده شد در خرید لوازمالتحریر سوءاستفاده کرده است وقتی مشخص شد این گزارش درست است، عذر ایشان خواسته شد. این در کل وزارتخانه پیچید اما وقتی کسی علاوه بر حقوق وزرا 100 سکه هم به آنها هدیه میدهد کسی هم مخالفت نمیکند و موضوع عجیبی به نظر نمیآید، نمیتوان از مردم خواست سادهزیست باشند. کسانی که باید در مقابل این رفتارهای غلط میایستادند، نایستادند. همچنین رابطه مردم با حاکمیت متفاوت شده و همچون دهه اول انقلاب نیست و هم شرایط اقتصادی و اجتماعی ایجاب نمیکند که مردم به ارزشهای دهه 60 بازگردند. وقتی فساد امثال خاوری و زنجانی و پروندههای بلاتکلیف آنها را میبینند مسلما نمیتوان دهه 60 را احیا کرد. جو اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و روانی به وجود آمده به همین راحتی با موعظه و سخنرانی و نصیحت به دهه 60 باز نمیگردد. تصمیم قاطع میخواهد.
علاوه بر تاکید برخی مسوولان به بازگشت به دهه 60 و بازگشت به ارزشهای آن دوران چند روز پیش آقای ولایتی تعبیری استفاده کرده بود که مردم باید از یمنیها یاد بگیرند که با یک لنگ به جنگ میروند و نان خشک در آب میزنند و میخورند. شما اساسا این همانندسازیها و مقایسهها با کشورهایی که بعضا شرایط بدتری از ما دارند یا حتی در شرایط جنگی به سر میبرند را چگونه میبینید؟
حتما مردم در جواب ایشان میگویند ما 8 سال در دوران جنگ را تحمل کردیم. حتی یک زن روستایی مرغ یا تخممرغش را به جبهه میفرستاد و مسوولی در رده بالا وقتی مورد سوال قرار میگیرد که چرا چک حقوق خود را 3500 تومان نوشتهای در حالی که من به عنوان کارمند شما 5 هزار تومان حقوق میگیرم و آن مسوول میگوید من باید از درد مردم جنوب شهر با خبر باشم، آری آن روز چنین جوی بود. اما امروز مردم در پاسخ کسی که میگوید باید تحمل کنیم، میگویند ما تحملهایمان را کردهایم حالا چرا باید تاوان ناتوانی شما را بدهیم؟
ضمن اینکه کسانی که این حرفها را میشنوند میپرسند گویندگان این سخنان خودشان چگونه زندگی میکنند؟ با توجه به دسترسی گسترده به فضای مجازی مردم به سرعت متوجه میشوند که فلان آقا که در مورد این مسائل صحبت میکند خانهاش کجاست؟ چگونه زندگی میکند؟ فرزندانش کجا هستند و چه میکنند؟ بنابراین این افراد نباید چنین توصیههایی بکنند زیرا به هیچوجه از آنان پذیرفته نمیشود. قرار نیست که دوباره 8 سال دیگر این شرایط را بگذرانیم. انقلاب اسلامی که با چنین وعدههایی نیامد. ساده بگویم بسیاری از کسانی که امروز برای مردم نسخه میپیچند سرنا را از سر گشاد آن میزنند.
منبع: روزنامه اعتماد
دیدگاه تان را بنویسید