کد خبر: 249906
|
۱۳۹۷/۰۹/۱۷ ۱۴:۲۲:۰۰
| |

مصطفی معین، وزیر علوم دولت اصلاحات:

دانشجویان بی‌مسوولیت نیستند، سرخورده‌اند/ شعار اصلاح طلب،اصولگرا دیگه تمومه ماجرا یک هشدار بود/ نمی توانیم رویکرد براندازانه داشته باشیم

وزیر علوم دولت اصلاحات گفت: در کشور ما که احزاب جدی و فراگیر وجود ندارد، بار توسعه سیاسی و اجتماعی بر دوش دانشگاه و دانشجو است. بنابراین سیاسی بودن دانشجو و دانشگاه در کشور ما طبیعی است اما با نگاه جهانی، امری خیلی منطقی نیست.

دانشجویان بی‌مسوولیت نیستند، سرخورده‌اند/ شعار اصلاح طلب،اصولگرا دیگه تمومه ماجرا یک هشدار بود/ نمی توانیم رویکرد براندازانه داشته باشیم
کد خبر: 249906
|
۱۳۹۷/۰۹/۱۷ ۱۴:۲۲:۰۰

اعتمادآنلاین| مصطفی معین وزیر علوم دولت اصلاحات با اشاره به فرارسیدن روز دانشجو بر این نکته تاکید کرد که « نمی‌شود جنبش دانشجویی معاصر را از جنبش اصلاحات سال 76 منفک دانست یا حرف از گفتمان اصلاح‌طلبی که می‌شود کنش‌ها و واکنش‌های اصلاح‌طلبان امروز را نادیده گرفت یا صحبت از کنش و واکنش اصلاح‌طلبی که می‌شود از خرداد 92 تا آذر 97 عبور کرد. کلاف پیچیده و در هم تنیده سیاست‌ورزی اصلاح‌طلبانه که به قول مصطفی معین شاید بیش از آنچه که باید، نگاه به قدرت پیدا کرده یا نتیجه‌گرا شده‌ است.»

در ادامه محورهای مهم این مصاحبه را می‌خوانیم:

*زمانی که من دانشجو بودم با امروز تفاوت‌های زیادی داشت. من ورودی سال 48 به دانشگاه شیراز هستم، آن زمان هم شرایط برای فعالیت سیاسی دانشجویی چندان راحت و هموار نبود اما من معتقدم هرچه شرایط سخت‌تر می‌شود به همان اندازه و بلکه بیشتر از آن باید انگیزه قوی‌تری داشته‌باشیم تا بر چالش‌ها و موانع فائق آییم. البته این نگاه من است و نمی‌توان انتظار داشت که همه همین نگاه را داشته‌باشند. به هر حال اگر دانشجو جدیت داشته باشد و با انگیزه قوی شروع کند، با برنامه و انرژی جمعی، می‌تواند به هدفش دست یابد.

*جوان و دانشجوی امروز باید جهت‌گیری اصلاح‌طلبانه داشته باشد و از سویی اصلاح‌طلبی و اصلاحات هم با موانعی روبه رو است که کار را شاق‌تر می‌کند. حق انتخاب به جامعه داده نمی‌شود. دانشجو و دانشگاه از استقلال و امنیت و به خصوص آزادی آکادمیک که مد نظر بود، برخوردار نیست. از این جهت معتقدم امروز فعالیت دانشجویی سخت‌تر از پیش از انقلاب است اما به این مفهوم نیست که کاری نمی‌توان کرد یا ناامید شویم. تز من این بوده و هست که یک دانشجو می‌تواند در هر سه حوزه کار و تلاش علمی، اجتماعی و سیاسی فعال باشد. البته وظیفه اصلی او فعالیت علمی است ولی نمی‌تواند به مسائل جامعه و آینده کشورش بی‌توجه و بی‌تفاوت باشد.

*دانشجویان امروز دغدغه‌مند هستند اما به دغدغه‌هایَ‌شان پاسخی داده نمی‌شود. به هر حال 5-4 میلیون دانشجو داریم و رقم کمی نیست اما در عین دغدغه‌مندی در میان دانشجویان، نوعی احساس کمبود و بی‌پناهی هم وجود دارد که بعضا به انفعال و بی‌انگیزگی ختم می‌شود.تفاوت ما با این نسل این بود که ما اینقدر دغدغه نداشتیم. احساس اعتماد به نفس بالاتری داشتیم. به هیچ‌وجه ناامید و بی‌انگیزه نمی‌شدیم. احساس بی‌تفاوتی به مسائل سیاسی و اجتماعی نداشتیم. آن زمان دانشگاه، ‌دانشگاه نخبه‌گرا بود. تعداد دانشجویان محدود بود و احترام خاصی در جامعه داشتیم. دغدغه شغل نداشتیم. همین دغدغه‌ها و احساس عدم امنیت امروز دانشجویان باعث وضع موجود شده است.

*سکوت امروز دانشگاه و دانشجو به معنای بی‌تفاوتی یا بی‌مسوولیتی نیست.سکوتی اعتراض‌آمیز است. نا امید به آن مفهوم که به کلی بریده‌ باشند یا احساس مسوولیت نکنند، نیستند.

*تحرک و پتانسیل دانشجویی به صورت بالقوه وجود دارد، اما بالفعل نیست. به این دلیل که مشکلات، محدودیت‌ها و احساس ناامنی زیاد است. دانشگاه و دانشجو با محیط پیرامون خود در ارتباط است، هم تاثیر می‌گذارد و هم تاثیر می‌پذیرد. خواه ناخواه وضعیت جامعه از جمله مشکلات معیشتی و اقتصادی و آسیب‌های اجتماعی تاثیر منفی خود را بر روی دانشجو و دانشگاه می‌گذارد.

*16 آذر نماد تاریخی جنبش دانشجویی و هویت‌بخش آن است و از جمله مهم‌ترین عوامل فعلیت‌بخشی به آن محسوب می‌شود. همچنین پیوند‌دهنده‌ای بین آرمان‌های نسل‌های دانشجویی دوران گذشته تا این زمان هم هست.

*جنبش دانشجویی دچار رکود و دانشجویان دچار سرخوردگی شده‌اند ولی پتانسیل بالقوه‌ بالایی در آن وجود دارد. کدام وزارتخانه نزدیک به 5 میلیون دانشجوی پرانرژی و جوان را در اختیار دارد؟ باید قدر این نیروی عظیم را دانست که نمی‌دانیم! دانشجویان سرخورده‌‌اند اما بی‌مسوولیت نیستند.

*اگر رییس‌جمهوری در دوران انتخابات وعده‌هایی داده‌باشد که نتوانسته یا نخواسته به آنها عمل کند، مشخص است که سرخوردگی ایجاد می‌شود. اگر جامعه احساس کند که با او نقض عهد شده و امر غیراخلاقی صورت گرفته، تاثیر مخرب زیادی به دنبال دارد.

*جایگاه و منزلت دانشگاه در کشور ما آن‌طور که باید به رسمیت شناخته نشده است که این موضوع دلایل مختلفی دارد. یکی از این دلایل ناآگاهی است.حاکمیت آن‌طور که باید از نهاد دانشگاه شناخت ندارد و به اهمیت آن در مسیر توسعه کشور پی نبرده است. این گونه نیست که مسوولان کشور به فرآیند تحولات علم و تکنولوژی و توسعه کشورهای پیشرفته آشنا باشند، عوامل موثر در آن را بدانند و به نقش محوری دانشگاه واقف باشند. عدم آگاهی مانعی بزرگ است، به همین دلیل با دانشجو و دانشگاه برخورد ابزاری می‌شود و در بزنگاه‌هایی چون انتخابات با سر دادن شعارهای پوپولیستی و دادن وعده‌های سر خرمن، تبلیغات و سربازگیری می‌کنند. بعد هم که انتخابات انجام شد، همه‌چیز تمام می‌شود.

*در کشور ما که احزاب جدی و فراگیر وجود ندارد، بار توسعه سیاسی و اجتماعی بر دوش دانشگاه و دانشجو است. بنابراین سیاسی بودن دانشجو و دانشگاه در کشور ما طبیعی است اما با نگاه جهانی، امری خیلی منطقی نیست. آن هم در کشوری چون کشور ما که حرمت و منزلت دانشگاه رعایت نمی‌شود و کوتاه‌ترین دیوار در تنش‌های سیاسی - اجتماعی می‌شود حریم دانشگاه و دانشجو! در واقع دانشگاه در کشور ما یتیم است و پدر ندارد! سرریز همه خشونت‌ها، کینه‌توزی‌ها و نگاه‌های امنیتی به دانشگاه‌ است؛ نمونه آن هم 18 تیر78 یا 18 تیر 88. اتفاقاتی که نوعی سرمایه سوزی و فرصت‌سوزی بود!

*در 18 تیر 1387 وزارت علوم هر چه در توان داشت برای دفاع از حقوق دانشجویان به کار برد و من در اعتراض به ستمی که به دانشگاه و دانشجو رفته بود تا حد استعفا هم پیش رفتم. البته در آن شرایط نمی‌شد سریعا گشایش حاصل شود. خیلی‌ها ماه‌ها زندان بودند. البته ما آقایان دکتر حسین‌آبادی و رهامی را به عنوان وکلای مدافع دانشجویان انتخاب کردیم. شخصا هم در جلسه دادگاه شرکت کردم که حضور وزیر به نوعی حمایت از دانشجویان باشد.

*حکم دزدیدن ماشین ریش‌تراش بیشتر اقدامی حقیر و به دور از انصاف و عدالت بود ولی شاید مجموعه دولت می‌توانست کار جدی‌تری برای کوی انجام دهد.

*در مورد گفتمان اصلاح‌طلبی و جنبش دانشجویی، در مرحله‌ای ممکن است تاثیرگذاری دانشگاه بیشتر بوده و در مرحله‌ای بالعکس. مثلا در دوم خرداد تاثیر دانشجویان و جنبش دانشجویی بیشتر بود و باعث خلق دوم خرداد شد یا نمونه دیگری که بتوان مثال زد سال 88 است. در آن مقطع و پس از گذشت 8 سال، کشور در معرض خطر جدی قرار گرفت. اتفاقی که در سال 88 نیز اتفاق افتاد و کشور و جامعه را در معرض مخاطره قرار داد نیز موجب تحریک و فعالیت دانشجویان گردید. این در حالی بود که 4 سال قبل از آن در سال 84، بخش اصلی تشکل‌های دانشجویی انتخابات ریاست‌جمهوری را دست کم در دور اول تحریم کرده‌ بودند.

*من حدود 20 سال عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی بودم. دانشگاه نه یک نهاد علمی بلکه نهادی امنیتی تلقی می‌شود! این نگاه غیر علمی در دولت احمدی‌نژاد در اوج خود قرار داشت، ولی در دولت فعلی هم آثار و رسوبات آن هنوز مشاهده می‌شود.البته در دوران اصلاحات اقدامات خوبی در جهت دموکراتیزه کردن ساز و کارهای آموزش عالی انجام گرفت. انتخابات روسای دانشگاه‌ها، دانشکده‌ها و روسای گروه‌های آموزشی به خود دانشگاهیان واگذار شد.

*دانشگاه نیاز به قیم و متولی ندارد‌، دانشگاه اداره کل وزارت علوم نیست، اداره کل شورای عالی انقلاب فرهنگی هم نیست!

*عوامل فشار و افراطی با کارشکنی‌های خود باعث شدند آرمان‌های دانشجویی محقق نشود. این فشارها حتی قبل از شروع فعالیت رسمی دولت اصلاحات کار خود را آغاز کرد و «کارناوال عصر عاشورا» را علیه رییس‌جمهور منتخب به راه انداخت.

*فاجعه کوی دانشگاه نقطه عطفی در جنبش دانشجویی و تاوان افشای قتل‌های زنجیره‌ای هم بود. البته فرآیند دموکراتیزه شدن ساختار جامعه نمی‌تواند تنها وابسته به دانشگاه باشد. تاثیرگذارتر از دانشگاه، نهادهای مدنی و احزاب سیاسی و رسانه‌ها هستند. وقتی احزاب به معنای واقعی شکل نگرفته‌باشد یا رسانه‌ها دچار محدودیت‌های شدید باشند، طبیعی است که این فرآیند دچار اختلال شود.

*مردم آگاه‌تر و واقع‌بین‌تر شده‌اند اما در ساختار نظام اجتماعی و سیاسی این عقب‌افتادگی‌ها و تنگناها وجود دارد. نمونه بارز این عقب افتادگی ساختاری و سیاسی در استصوابی بودن انتخابات در کشور است. ما چون نمی‌توانیم کاندیداهای خود را وارد صحنه انتخابات کنیم، مجبور شده‌ایم بسته به شرایط به افرادی روی بیاوریم که اصلا در جریان اصلاحات قابل تعریف نیستند و سابقه و هویت دیگری داشته‌اند!

*آگاهی باعث می‌شود که مردم به حقوق اساسی خود واقف شوند و از آن دفاع کنند و در نهایت مطالبه‌گر شده و مطالبه‌گری کنند. بنابراین مقداری هم قصور متوجه نخبگان کشور است. فقط نباید حکومت را نقد کرد. حکومت قدرت دارد، قانونگذار است، بودجه و منابع مالی دارد و باید در جهت رشد جامعه گام بردارد؛ اینها همه به جای خود اما نخبگان هم باید پا به پای دولت به جامعه ادای دین کنند.

*تنها امکان اصلاح‌طلبان در انتخابات این بوده که از کسی که اصلاح‌طلب نیست پشتیبانی کنند.

*اگر الان به جای روحانی، خاتمی در پاستور بود. حتما شرایط متفاوت بود. کما اینکه در سال 76 شرایط تغییر کرد.

*اصلاح‌طلبان تا حدودی محافظه‌کار شده‌اند و معتقدم باید نوع نگاه تغییر کند. ضمن اینکه باید از نسل جوان در تشکیلات و شوراهای خود استفاده کنند. بیش از اینکه نسل جوان به این مشارکت نیاز داشته‌باشد جریان‌های سیاسی و سیاستمداران بازنشسته نیاز به این تغییر و تجدیدنظر رفتاری دارند.

*با این استدلال که انتخابات بعدی را از دست ندهیم برخی از کهنه‌کاران سیاست مصاحبه می‌کنند که اصلاح‌طلبان و اصولگرایان دور هم جمع شوند و ائتلاف کنند تا مثلا دولت افراطی جدیدی انتخاب نشود. البته اینگونه اقدامات شاید در شرایطی مثبت باشد، منتها با حفظ هویت و معیارهای اصلاح‌طلبی و اینکه قبل از آن تغییراتی در رویکردهای خود بدهند. نیروهای خوشفکر، جوان و کسانی که حقوق‌شان ضایع شده مثل خانم‌ها یا اقلیت‌های قومی و مذهبی را به‌طور برابر در هر سطحی که نیاز است وارد تشکیلات و مسوولیت‌ها کنند.

*من موافق باز گذاشتن مرزها بدون حفظ هویت و معیارهای اصلاحات نیستم که هر کسی بتواند در آن جای گیرد. حتی اگر هدف در قدرت ماندن نباشد بلکه دور کردن کشور از خطر و منافع ملی هم باشد باز موافق این روش نیستم چون پاسخ نخواهد داد. به هر حال هر چند راهبردها هنوز تدوین نشده اما نباید جوری برخورد شود که هویت اصلاح‌طلبی و مرزبندی‌های آن زیر سوال برود.

*شعار «اصلاح‌طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» می‌تواند موجب نقد درونی شود. اساسا اصلاحات از خود شروع می‌شود نه از دیگران. در واقع این شعار هشداری بود که با انتقاد از خود به ضعف‌ها پی برده‌ شود. دوم اینکه باید حق را به جامعه بدهیم. به هر حال مشکلات زیاد است و اطلاع‌رسانی دولتی که مورد حمایت اصلاح‌طلبان بوده کم. دولت با مردم گفت‌وگو نمی‌کند، عملکرد شفافی ندارد و توضیح نمی‌دهد. طبیعی است که وقتی مردم نسبت به دولت بدبین بشوند نسبت به حامیان آن هم بدبین می‌شوند.

*آنچه باعث شده دولت ضعیف داشته‌ باشیم به این دلیل است که اجازه داده نشده که کاندیداهایی از گرایش‌های مختلف به خصوص اصلاح‌طلبان در انتخابات ریاست‌جمهوری حضور یابند. از سویی مجلسی داریم که آن هم از ضعف برخوردار است هرچند به اصطلاح فراکسیون امید داشته‌ باشد، چرا که نمایندگانی از فیلتر نظارت استصوابی عبور کرده‌اند که اغلب یا تازه‌کار بوده‌اند یا گرایش سیاسی مشخصی نداشته‌اند. من تعجب می‌کنم از این مجلس و فراکسیون امید آن‌که برای اصلاح قانون مربوط به نظارت استصوابی تلاشی نمی‌کند!

*نظارت استصوابی با اصل 56 قانون اساسی و حق ملت برای تعیین سرنوشت خود در تعارض است. به هر حال وقتی حق انتخاب مردم محدود می‌شود، مجلس ضعیف شکل می‌گیرد، وقتی مجلس ضعیف باشد، دولت ضعیف تشکیل می‌شود و این دور باطل و کلاف سر در گم ادامه می‌یابد. با این حال من اعتقادی به عبور از روحانی ندارم و آن را یک راه‌حل انفعالی می‌دانم. باید به دنبال راه‌حل ریشه‌ای بود.

*شکی نیست که ضرورت دارد مرزبندی جبهه اصلاحات با دولت مشخص باشد، اما از راه طرح نقدهایی که به دولت وارد است.این دولت به صورتی ناکارآمد یا غیراخلاقی به بسیاری از شعارهایش عمل نکرد. روحانی حلقه بسته‌ای دور خود به وجود آورده، با نخبگان مشورت نمی‌کند و با مردم و به ویژه جوانان هم ارتباط خوبی ندارد. در واقع عمل نکردن به وعده‌های انتخاباتی و ارتباط اندک با مردم و نخبگان مهم‌ترین نقدها به دولت است. ضمن اینکه شبهاتی در مورد فسادهای رخ داده و ارتباط مفسدان با ارکان دولت نیز وجود دارد که باید شفاف شود.

*نمی‌دانم کنش‌های روحانی را می‌توان گردش به راست نامید یا چیز دیگری! من اسم آن را محافظه‌کاری و عافیت اندیشی می‌گذارم! به هر حال مصلحت‌اندیشی‌های درون دولت یا شاید تحت تاثیر فشارهای بیرونی باعث این تغییر شده‌ باشد.

*اصلاح‌طلبان باید با مهم‌ترین و اصلی‌ترین گزینه‌های‌شان وارد انتخابات شوند؛ هرچند که رد صلاحیت شوند، به این دلیل که رد صلاحیت می‌شوند منطقی نیست که ظرفیت‌ها و چهره‌های اصلی آنها به جامعه معرفی و شناسانده نشوند.

*طبیعی است زمانی که کاندیداهای اصلی را معرفی کنیم، هزینه رد صلاحیت آنها هم بر عهده ردصلاحیت‌کنندگان خواهد بود. مطمئنا از این سو نه‌تنها هزینه‌ای ایجاد نمی‌شود بلکه برعکس اعتبار بیشتری در افکار عمومی ایجاد می‌شود. با تاسف این موضوع را بیان می‌کنم، چرا که نباید نظامی به گونه‌ای رفتار کند که رد صلاحیت آنها اعتبار و شأن بیشتر در جامعه را موجب می‌شود.

*من قائل به این هستم که وقتی کار جمعی انجام می‌شود باید حتما در چارچوب اساسنامه‌، اهداف و راهبردهای مشخصی باشد و همگی سخت به آن پایبند باشند. در کار سیاسی و حزبی ضرورت دارد که با تعیین سلسله مراتب مسوولان، تقسیم کار و اولویت‌گذاری دقیق انجام شود و با مدیریت و بهره‌وری بالا از لحظه لحظه وقت افراد استفاده شود. احساس کردم چنین فضایی در شورای عالی وجود ندارد. بنابراین دیگر شرکت نکردم. متاسفانه در همین مرحله اخیر، باز هم نام من اعلام شد و این‌بار مجبور به تکذیب خبر آن شدم.

*نمی‌توان دست کم در مورد پارلمان اصلاحات که هیچ برنامه مشخص و چارچوبی ندارد، اظهارنظر کرد. در واقع به نظر من باید همه‌چیز بر پایه مطالعه و نظرخواهی یا با اجماع صاحبنظران خوشنام و به صورت مکتوب باشد، در غیر این صورت در حد یک شوخی با موضوع «توسعه سیاسی » است! در حال حاضر هم بودن شورای عالی سیاستگذاری بهتر از نبود هیچ تشکیلاتی است اما چیزی نیست که من را برای عضویت در آن مجاب کرده‌باشد.

منبع: روزنامه اعتماد

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها