انقلاب اسلامی در 40 سالگی از چه دردهایی رنج میبرد؟
انقلاب اسلامی 40 ساله شد. دوران طفولیت و کودکی و نوجوانی و جوانی را با همه مسائل و مصایب، تندرویها و کندرویها و کامیابیها و ناکامیها پشت سرگذاشت و به سن پختگی رسید. اما پرسش کلیدی اینجاست که اگر انقلاب را به مثابه انسانی چهل ساله فرض کنیم، آیا این فرد 40 ساله، سالم و سلامت است یا از دردهایی، رنج میبرد؟
اعتمادآنلاین| مجتبی حسینی- انقلاب اسلامی 40 ساله شد. دوران طفولیت و کودکی و نوجوانی و جوانی را با همه مسائل و مصایب، تندرویها و کندرویها و کامیابیها و ناکامیها پشت سرگذاشت و به سن پختگی رسید. اما پرسش کلیدی اینجاست که اگر انقلاب را به مثابه انسانی چهل ساله فرض کنیم، آیا این فرد 40 ساله، سالم و سلامت است یا از دردهایی، رنج میبرد؟
اگر انقلاب برای ریشهکن کردن فقر، فساد، تبعیض، دزدی، رشوه، فساد، تجاوز، نفاق، ریا، حسد، تزویر، احتکار و... بوده که هنوز هم که هنوز است این سیئات اجتماعی وجود دارد. و اگر انقلاب شد تا فاصله طبقاتی اهالی جوادیه و مسگرآباد و زاغهنشینان پل سیمان را با کاخنشینان فرمانیه و نیاوران از بین ببرد که این مرض، هنوز درمان نشده که حتی ریشه هم، دوانده و سلولهایش را در کالبد جامعه ایرانی تکثیر کرده است.
پس اگر انقلاب اسلامی با خدمتها و خیانتهایی که دیده به چهل سالگی رسیده و به حکم لسانالغیب شیرازی که گفته «که ای صوفی شراب آنگه شود صاف/ که در شیشه بماند اربعینی» آیا هنوز صاف و زلال و شفاف است و یا اینکه از دردهایی رنج میبرد؟
هیچ وجدان آگاه و بیدار و منصفی نیست که بگوید همه چیز گل و بلبل است و دردی وجود ندارد، مگر آنانی که از دروغگویی و گزارشهای فریبنده به دنبال سوداگری سیاسی و ریالی هستند. پس باید دردهای انقلاب را منطبق با اهدافش- همان تصویری که مردم در دوران پیشاانقلاب از آن تصور کردند و خواستند- شناسایی کرد و فهمید آیا این دردها با هم رابطه ای دارند و به هم پیوند میخورند یا اینکه از هم جدا هستند؟ ریشههای این امراض و دردها که ملک و ملت را در چهل سالگی به رنج آورده اگر شناسایی نشود بهتبع آن درمانی هم در کار نخواهد بود و همین میشود که کیفکشان و مفتخوران مرتجع و جیرهخواران قدرتهای جهانی و طردشدگان ملت را به جایی میرساند که بیایند روی زخمها بنشینند و تخمریزی کنند تا که شاید از این دردها، متنفع شوند.
اگر قبول کنیم که انقلاب اسلامی در چهل سالگی، تب، سردرد، گلودرد، رماتیسم، چرک گلو، ناراحتی معده، ضعف عضله، شکستگی استخوان، سرگیجه، زخم معده و قلب درد دارد، در ابتدا سعی خواهیم کرد تا بفهمیم این امراض رابطهای با هم دارند یا نه؟ خوابمان نخواهد برد تا بفهمیم تب، علامت چیست؟ گلودرد و چرک گلو چه رابطهای با قلب و معده و سرگیجه دارد؟ و زمین و زمان را به هم میدوزیم تا اطباء پاسخی برای پرسشهای همراه با نگرانیهایمان بدهند.
با همین منطق اگر ریشه دردهای انقلاب را شناسایی کنیم و دریابیم که آبشخورشان کجاست، چه بسا بهسادگی دردهای انقلاب با نسخههای شفابخش و طول درمانی مکفی، درمان شود و همانی شود که جامعه ایرانی سال 57 به خاطرش مهر باطل را پای سجل پهلوی دوم کوبید. اما چه بسا اگر انقلاب را مدام با آسپرین مشغول کنیم و تب و سردرد را با آن پایین بیاوریم، بیشک با وجود چرک گلو، دوباره گرفتارتر از اول و حتی همراه با بقیه دردها، انقلاب گرفتار خونریزی معده خواهد شد که از خوردن قرصهای مسکن به آن هدیه داده شده است.
پس در جامعه ما که همراه و گرفتار درد خیانت، جهل خودشیفتگان، جنگ قدرتها و بغض فقراست باید یک بررسی شروع شود که آیا دردهای دزدی و خیانت و تزویر و نفاق و احتکار و تبعیض و امثالهم مستقل از یکدیگر هستند یا با هم در ارتباطند؟ در صورت مرتبط بودن با هم، مادر درد کدام است و ریشه فساد کدام؟ که انقلاب،دگرگونی این ریشه و برداشتن «کانون فساد» است.
مادر دردهای انقلاب را باید در چهل سالگی شناخت. به مردم معرفی کرد. اینجا همان جایی است که اگر شناسایی شود، هم داشآکلهای جامعه برای ریشه کن کردنش، عافیت زندگی را رها میکنند و هم قهرمانان گمنام و ناشناس جامعه، برای مبارزه با آن لباس رزم بر تن میکنند، مبارزهای که حتما از نفس کشیدن برایشان ضروریتر خواهد بود. این همان راهی است که 6 هزار و 663 نفر از 15 خرداد 1342 تا 22 بهمن 1357 برایش جان دادند.
یک به یک این 6 هزار و 663 نفری که برای انقلاب اسلامی به خاک و خون کشیده شدند، دیوانه نبودند. آنها هم لذت امنیت و آرامش را میخواستهاند تا مزه مزه کنند ولی فهمیده بودند تا آزاد نشوند و آزادی نیافرینند، زندگیشان آسیاب دیگران را میچرخاند و تنور آنها را گرم می کند و نان آنها را می پزد و در همین لحظهها که از زندگیشان بهرهای نگرفته بودند، نیت کردند با مرگشان بهرهمند شوند.
آنها با مرگشان خواستند بفهمانند مادامی که انسان آزاد نباشد، امنیت و ثروت و قدرت او نردبان دزد است و لقمه چرب و لذیذ آنها. پس در چهل سالگی انقلاب باید بر علل موجده انقلاب درنگی تازه داشت که اگر غیر از این بود امام خمینی، بنیانگذار انقلاب نمیفرمودند: «علل مبقیه انقلاب همان علل موجده انقلاب است.»
دیدگاه تان را بنویسید