کد خبر: 294375
|
۱۳۹۸/۰۲/۲۵ ۱۴:۴۱:۰۰
| |

محمدرضا جلائی‌پور، تحلیلگر مسائل اجتماعی در یادداشتی نوشت:

اقتضائات ملی‌شدنِ صداوسیما، بزرگ‌ترین سازمان رسانه‌ای جهان/ صداوسیما در وضعیت کنونی رسانه‌ ملی نیست

محمدرضا جلائی‌پور، تحلیلگر مسائل اجتماعی در یادداشتی نوشت: در وضعیت کنونی صداوسیما رسانه‌ ملی نیست و صرفا سلایق و ترجیحات و سبک زندگی بین 15 تا 30 درصد جامعه‌ ایران را پوشش می‌دهد و حتی بخشی از اصولگرایان، از جمله جریانی که اخیرا به نام چپ نومسلمان فعالیت می‌کند، هم در این رسانه صدا و نماینده ندارند.

اقتضائات ملی‌شدنِ صداوسیما، بزرگ‌ترین سازمان رسانه‌ای جهان/ صداوسیما در وضعیت کنونی رسانه‌ ملی نیست
کد خبر: 294375
|
۱۳۹۸/۰۲/۲۵ ۱۴:۴۱:۰۰

اعتمادآنلاین| محمدرضا جلائی‌پور، تحلیلگر مسائل اجتماعی و فعال سیاسی اصلاح‌طلب در یادداشتی درباره‌ اقتصاد سیاسی صداوسیما، سیاست‌های پرآسیب صداوسیما، طرح اصلاح مدیریت و نظارت صداوسیما در مجلس و راهکارهای حقوقی و حقیقی برای اصلاح صداوسیما که در کانال تلگرامی او منتشر شد، نوشت: متاسفانه اصلاح‌طلبان و نیروهای طالب تغییر در نقد نهادهای غیرانتخابی به مطالبات کلی اکتفا کرده‌ و وارد جزئیات و زمینه‌سازی برای تحقق عملی اصلاح در این نهادها نشده‌اند. هفته‌ی گذشته تعدادی از چهره‌های شاخص اصلاح‌طلبان برای اولین بار چهل مطالبه‌ی مشخص و جزئی از قوه‌ی قضاییه را مطرح کردند که گام مبارکی است. درباره‌ی صداوسیما و سایر نهادهای غیرانتخابی هم باید، مثل اصلاحات دولت و مجلس، وارد جزئیات شد و برای اصلاح عملی این نهادها روشنگری و رایزنی بیشتری کرد و فشار اجتماعی آورد.

بزرگ‌ترین سازمان رسانه‌ای جهان

صداوسیما با حدود پنجاه هزار کارمند، از حیث تعداد کارکنان، بزرگ‌ترین سازمان رسانه‌ای جهان است. مقایسه‌ای با سایر سازمان‌های رسانه‌ای بزرگ جهان ابعاد صداوسیما را روشن‌تر می‌کند. مثلا SKY که شبکه‌های زیرمجموعه‌اش تقریبا همه‌ی حوزه‌ها را با چندین زبان پوشش می‌دهد حدود 30 هزار نیرو، بی‌بی‌سی که حدود پانصد میلیون مخاطب را در جهان هدف گرفته است 20 هزار و 951 کارمند، NHK ژاپن و CCTV چین هر کدام حدود 10 هزار کارمند، سی‌آن‌ان حدود 4 هزار و فاکس حدود 1300 کارمند دارند.

از حیث تعداد شبکه‌ها و ساعات برنامه‌های تولیدی تلویزیونی و رادیویی هم صداوسیما به یکی از بزرگ‌ترین سازمان‌های رسانه‌ای جهان تبدیل شده است. 20 شبکه‌ی تلویزونی سراسری، 12 شبکه‌ی تلویزیونی برون‌مرزی (مشهورترین‌شان هیسپان، العالم، سحر، پرس‌تی‌وی،کوثر، أی‌فیلم و جام جم)، 33 شبکه‌ی تلویزیونی استانی، 17 شبکه‌ی رادیویی سراسری، 39 شبکه‌ی رادیویی محلی و استانی، برنامه‌های به 30 زبان در رادیوهای برون‌مرزی و نهادهایی مثل صبا، سیمافیلم، دانشگاه صداوسیما، انتشارات سروش، روزنامه‌ی جام جم و مرکز پژوهش‌ّهای مجلس همه زیر نظر صداوسیما و نشانگر رشد کمّی حیرت‌انگیز صداوسیما در دو دهه‌ی گذشته است. تعداد مخاطب جهانی و تاثیر و کیفیت برنامه‌های صداوسیما اصلا متناسب با این رشد کمّی و تعداد کارمندان این سازمان نیست.

اقتصاد سیاسی صداوسیما و ضرورت شفافیت

اقتصاد صداوسیما ترکیبی است از اقتصاد دولتی و آن‌چه می‌توان «سرمایه‌داری اندک‌سالارانه‌ی مذهبی» (و حتی نوعی «نئولیبرالیسم مذهبی») خواند. در بودجه‌ی 98 نزدیک به دو هزار میلیارد تومان به صداوسیما اختصاص یافته است. رئیس سابق صداوسیما هم اخیرا گفته است که از آگهی‌های بازرگانی صداوسیما می‌توان حدود سه‌هزار میلیارد تومان کسب درآمد کرد که فقط هزار میلیاردش را عملا محقق می‌کرده‌اند. اگر فرض کنیم که این هزار میلیارد بیشتر نشده باشد و مجموعه‌ی سایر درآمدهای صداوسیما هم بیش از هزار میلیارد تومان نباشد (که قاعدتا هست)، صداوسیما حداقل چهارهزار میلیارد تومان منابع مالی برای گرداندنش در سال 98 در اختیار دارد.

علاوه بر این متاسفانه در سال‌های اخیر صداوسیما با شیب تند و به نحو زننده‌ای به سمت کالایی‌سازی و تجاری‌سازی آموزش و فرهنگ و رسانه حرکت کرده است. انبوه تبلیغات آشکار و پنهان خدمات ارزش افزوده (Value Added Service) یا همان ستاره‌مربع‌ها، موسسات مالی و اعتباری، کدهای دستوری، بخت‌آزمایی الکترونیک و پیامک‌های تجاری و درآمدزا در شبکه‌های صداوسیما چنان به مخاطب حمله‌ور شده است که با کم‌تر شبکه‌ی تلویزیونی‌ای در جهان قابل قیاس است. به تعبیر عبدالله گیویان این میزان نشر «فرهنگ شانس» در تلویزیون حتی به تضعیف عقلانیت در مخاطبان هم می‌انجامد.

علی‌رغم داشتن همه‌ی این منابع درآمدی ناشفاف بسیاری از برنامه‌های صداوسیما وابسته به اسپانسورهای تجاری و آلوده به انواع فساد اقتصادی شده‌اند، تا جایی‌که دیگر باید در صداوسیما از ترکیب اسپانسور-تهیه‌کننده به جای تهیه‌کننده سخن گفت. رئیس سابق صداوسیما هم می‌گوید به خاطر برنامه‌هایش برای مبارزه با فساد و رانت نهادهای حاکمیتی در این سازمان فشار زیادی را تحمل کرده و در نهایت هم مجبور به کناره‌گیری شده است. مثلا می‌گوید سازمان‌های امنیتی برای بردن مزایده‌ی آگهی‌های بازرگانی رادیو و تلویزیون در پشت پرده اعمال فشار می‌کردند.

متاسفانه جزئیات و حتی کلیات بیش از چهارهزارمیلیارد تومان منابع درآمدی صداوسیما و نحوه‌ی هزینه‌اش به هیچ عنوان شفاف نیست و مطالبه‌ی شفافیت درآمدها و مخارج صداوسیما باید بیش از این توسط مجموع نیروهای سیاسی مطرح و پیگیری عملی شود.

لازمه‌ ملی شدن صداوسیما

در وضعیت کنونی صداوسیما رسانه‌ی ملی نیست و صرفا سلایق و ترجیحات و سبک زندگی بین 15 تا 30 درصد جامعه‌ی ایران را پوشش می‌دهد و حتی بخشی از اصولگرایان، از جمله جریانی که اخیرا به نام چپ نو مسلمان فعالیت می‌کند، هم در این رسانه صدا و نماینده ندارند. اگر صداوسیما می‌خواهد به سمت یک رسانه‌ی ملی‌تر حرکت کند، به دو ضرورت باید توجه عملی بیشتری نشان دهد:

1- شمول‌گرایی و شایسته‌گزینی در استفاده از نیروی انسانی

صداوسیما در درجه‌ی اول باید تکثر واقعا موجودِ گروه‌های اجتماعی در ایران را بپذیرند و سودای خامِ همگن‌سازی فرهنگی و سیاسی را از سرش بیرون کند تا بتواند در زمینه‌های مختلف، بدون انواع تبعیض، بهترین برنامه‌سازان و تولیدکنندگان محتوا و نمایندگان جریان‌های متکثر را جذب کند. در شرایط کنونی هاضمه‌ی صداوسیما برای پذیرش تکثر جامعه‌ی ایران بسیار محدود است، در حدی که در سال 1398 هنوز از ابتدایی‌ترین گشایش‌ها مثل نشان دادن ساز خودداری می‌کند و بخش بزرگی از جامعه‌ی ایران نمایندگانشان را در این رسانه‌ نمی‌بینند.

برای مثال، سه حذف در صداوسیما در سال‌های اخیر از نشانه‌های حاد بی‌توجهی به مخاطب و ترجیحات شهروندان متکثر ایران است:

حذف کلاه‌قرمزی از برنامه‌های نوروز،

حذف عادل فردوسی‌پور از برنامه‌ی نود،

و حذف ربنای شجریان از برنامه‌های مغرب رمضان.

هر سه‌ی این موارد از موفق‌ترین فرزندان همین صداوسیما بودند و طبق نظرسنجی‌ها از محبوب‌ترین‌های صداوسیما، ولی صداوسیما بدون توجه به مصالح رسانه‌ و ترجیحات موجهِ مخاطبان کنارشان گذاشت. واقعا حیرت‌انگیز است این میزان بی‌درایتی مدیریتی و بی‌توجهی به اقتضائات توفیق در زیست‌بومِ فرهنگی و رسانه‌ای جدید و تماشای اینکه کوزه‌گرِ صدا و سیما چگونه چنین جام عزیز می‌سازد و باز بر زمین می‌زدنش.

در دوره‌ی بازداشت بهار و تابستان 98 وقتی از انفرادی به سلول‌های چندنفره منتقل شدم امکان دیدن برنامه‌های صداوسیما را داشتیم و بی‌توفیقیِ اجباری پیدا کردم که همه‌ی شبکه‌های تلویزیون را نسبتا کامل و دقیق رصد کنم. در این ارزیابی نسبتا دقیق متوجه شدم که صداوسیما واقعا فقط در یک حوزه‌است که به معنای دقیق کلمه «ملی» و «موفق» عمل کرده است: فوتبال! در حوزه‌ی فوتبال صداوسیما بهترین استعدادها، برنامه‌سازان و کارشناسان را شناسایی و جذب کرده است، از گفتگو و نشان‌دادن تکثر نمی‌هراسد، مخاطب وسیع و ملی دارد، حتی در مقایسه با بهترین رسانه‌های جهان کیفیت برنامه‌های فوتبالی‌اش قابل قبول است و به همین علت رضایت مخاطب را هم تامین کرده است. به خصوص سه برنامه‌ی فوتبالی صداوسیما کیفیت و توفیق بیشتری داشتند: 1- برنامه‌ی نود با اجرای عادل فردوسی‌پور، 2- برنامه‌ی «ویدیو چک» که به نظرم طنز ورزشی بسیار خوبی است و نویسندگان و تولیدکنندگان قوی‌ای دارد و 3- «فوتبال 120» به تهیه‌کنندگی عادل فردوسی‌پور که مرور هفتگی خوبی بر جام باشگاه‌های برگزیده‌ی جهان است.

اما متاسفانه در همین یک حوزه‌ی بسیار موفق هم صداوسیما اخیرا عادل فردوسی‌پور و برنامه‌ی نود را کنار گذاشت، آن‌هم در شرایطی که نود مکررا پرمخاطب‌ترین برنامه‌ی صدا و سیما شده بود، برگزیده‌ی جشنواره جام جم خود صداوسیما بود، در پاسخ به فراخوان پیامکی نود گاهی تا پنج میلیون ایرانی مشارکت می‌کردند و طبق نظرسنجی ایسپا 86.3 درصد مخاطبان برنامه‌ی نود مخالف تغییر مجری برنامه بودند (تنها 6.3 درصد با تغییر او موافق بودند). برای این‌که اهمیت چنین گستره‌ی مخاطبی روشن‌تر شود مقایسه با سایر کشورها سودمند است. در آمریکا که سنتِ تلویزیونِی پرمخاطبِ ریشه‌داری دارد، پرمخاطب‌ترین برنامه‌ی سال سوپربول است که 114 میلیون بیننده دارد (از 327 میلیون جمعیت آمریکا). یعنی پرمخاطب‌ترین برنامه‌ی سال را حدود یک‌سوم آمریکایی‌ها می‌بینند، در حالی‌که در نظرسنجی ایسپا 51 درصد مردم ایران گفته‌اند که مخاطب برنامه‌ی نود اند که توفیق چشمگیری است.

یک حوزه‌ی دیگر که صداوسیما در آن توفیق نسبی داشته است، «طنزهای تخدیری» است. در بیست و پنج سال گذشته بسیاری از برنامه‌های طنز آیتمی صداوسیما توفیق و مخاطب قابل توجهی داشته‌اند و حتی زبان بخشی از جامعه را تغییر می‌دادند. همین امروز هم دورهمی حدود پنجاه درصد مخاطب دارد و طبق نظرسنجی ایسپا 37 درصد از مردم گفته‌اند که برنامه‌ی خندوانه را در نوروز 98 دیده‌اند. باز برای این‌که اهمیت ابعاد چنین مخاطبی روشن شود، مقایسه‌اش با برنامه‌های طنز شبانه‌ی آمریکا که سنت ریشه‌داری دارد کمک می‌کند. لِیت‌‌شو با اجرای استیون کولبر را حدود پنج‌درصد آمریکایی‌ها می‌بینند. جیمی‌کیمل‌لایو را حدود سه‌درصد، و دیلی‌شو با اجرای تروا نوا را حدود یک‌درصد شهروندان آمریکا تماشا می‌کنند.

اما در حوزه‌ی طنز هم صداوسیما صرفا آن‌چه «طنز تخدیری» می‌خوانم را تحمل کرده است و هیچ فضایی برای توفیق طنز سیاسی و روشنگر نداده است. برنامه‌هایی طنز شبانه‌ای مثل «Late Show»، «Daily Show» و «Last Week Tonight» گرچه از پرمخاطب‌ترین برنامه‌‌های طنز در آمریکا هستند، غنای انتقادی و روشنگرانه و سیاسی قابل توجهی دارند و امثال من حتی بعد از برگشت به ایران هم مخاطب روزانه‌شان مانده‌اند. اما در صداوسیما از ظرفیت طنزهای باکیفیت انتقادی و روشنگر به هیچ عنوان استفاده نشده است.

جز فوتبال و طنز تخدیری که صداوسیما در آن موفق بوده است، در سرگرمی هم توفیق محدودی داشته است. مثلا طبق نظرسنجی ایسپا در نوروز 98 حدود 64 درصد مردم برنامه‌ی عصر جدید و 40 درصد مردم برنامه‌ی برنده‌باش را دیده‌اند که مخاطب قابل توجهی است، علی‌رغم این‌که این برنامه‌ها کپی‌های کامل و دست دومی از نمونه‌های خارجی‌اند. سریال‌هایی مثل پایتخت، میوه ممنوعه، پس از باران، مدار صفر درجه و امام علی هم در دو دهه‌ی گذشته، حتی در مقایسه با کشورهای سریال‌سازِ پیشرو، مخاطب وسیعی را جذب و راضی کرده‌اند. در سال گذشته هم سریال‌هایی مثل نون خ و بانوی عمارت مخاطب قابل توجهی داشتند.

اما اگر از فوتبال و طنز تخدیری و معدود برنامه‌های سرگرمی و سریال‌ّهای موفق که بگذریم، در بقیه‌ی حوزه‌ها صداوسیما کارنامه‌ی فوق‌العاده ضعیفی دارد. صداوسیما نه عادل‌فردوسی‌پورهای بقیه‌ی حوزه‌ها را توانسته جذب کند و پرورش دهد و نه در حوزه‌های غیرفوتبالی برنامه‌هایی با کیفیت نود و ویدیوچک و فوتبال 120 ساخته است. از قضا هر جا صداوسیما با استفاده از بهترین استعدادها و نیروی انسانی سرمایه‌گذاری سنجیده کرده، میوه‌اش را چیده است. مثلا بیست‌واندی سال پیش روی طنز «ساعت خوش» سرمایه‌گذاری کرد و هنوز از چهره‌های برآمده از آن استفاده می‌کند. یا روی نود سرمایه‌گذاری سنجیده کرد و پرمخاطب‌ترین شوی آسیای غربی را ساخت.

اگر صداوسیما بخواهد ملی‌تر شود باید در بقیه‌ی حوزه‌ها هم مثل فوتبال بهترین استعدادها و تولیدکنندگان را جذب کند و در برنامه‌هایش امکان حضور و گفتگوی آزاد بهترین کارشناسان و تولیدکندگان خلاق را فراهم کند. مثلا فرض کنید در علوم انسانی و اجتماعی هم همین گشودگی را پیدا و سرمایه‌گذاری کند و مثلا برنامه‌هایی مثل جیوگی و سختانه را نه‌تنها حذف نکند بلکه ادامه دهد و با برنامه‌های بهتر تکامل ببخشد. در این صورت، بر خلاف امروز، صداوسیما در حوزه‌ی علوم انسانی و اجتماعی هم مثل فوتبال تاثیر بیشتری بر جامعه می‌گذارد.


اگر در حوزه‌ی خبر که صداوسیما به معنای دقیق کلمه عقب‌افتاده است و تفاوتی با رسانه‌های اصولگرا که حداکثر ده درصد جامعه‌ی ایران را می‌تواند راضی کند ندارد، به نیروهای جوان رسانه‌شناسی مثل پدرام الوندی و جواد دلیری که ظرف یک‌سال ایرنا و روزنامه‌ی ایران را تغییر دادند و این همه روزنامه‌نگاری حرفه‌ای امکان و فضای کار بدهد، بخش قابل توجهی از مخاطب شصت‌دقیقه‌ی بی‌بی‌سی یا اتاق خبر من‌وتو و کانال‌های خبری تلگرامی پرمخاطب را می‌تواند جذب کند.


یا فرض کنید در حوزه‌ی کتاب افرادی مثل علی‌اصغر سیدآبادی بتوانند در صداوسیما برنامه بسازند و شاخص‌ترین نویسندگان ایرانی که نشرهایی مثل چشمه و نشر نی و خوارزمی و مرکز و مرواید و نیلوفر و هرمس کتاب‌هایشان را چاپ می‌کنند در برنامه‌های صداوسیما دیده شوند. در این صورت صداوسیما در بازار کتاب و گروه‌های مرجع فرهنگی تاثیر و نفوذ بیشتری خواهد یافت.

یا مثلا در حوزه‌ی سینما فرض کنید همین حسین شریف که پرورده‌ی تیم روایت فتح صداوسیما است می‌توانست در همین صداوسیما برنامه‌ی فرش قرمزی که برای بی‌بی‌سی می‌سازد را داشته باشد و منتقدانی مثل گل‌مکانی و پرویز جاهد و حسین معززی‌نیا و کارگردانانی مثل بنی‌اعتماد و فرهادی و تقوایی و بیضایی در برنامه‌های سینمایی تلویزیون دعوت و دیده شوند. مخاطب چنین برنامه‌ای می‌تواند چندین برابر برنامه‌ی هفت شود.

اگر حسن صلح‌جو می‌توانست در همین صداوسیما خودمان برنامه‌ای در حوزه‌ی مستند داشته باشد، با بیش از پنج‌هزار مستندسازی که مستندهایشان را برای جشنواره‌ی سینما حقیقت می‌فرستند می‌شد برنامه‌ای ساخت که چند برابر آپارات کیفیت و غنا و مخاطب داشته باشد. صداوسیما اما حتی امیر تاجیک که پرورده‌ی خود صداوسیما و از بنیانگذاران شبکه‌ی مستند بود را هم نتوانست حفظ کند و حتی به کار مستندسازانی مثل یاسر عرب و حامد شکیبانیا که سابقه‌ی همکاری با صداوسیما دارند هم فضا نداده است.

یا مثلا اگر در حوزه‌ی اندیشه‌ی دینی برنامه‌هایی برگزار می‌شد که نمایندگان تراز اول نواندیشان دینی و سنتی‌ها و سنت‌گراها و خداناباوران حاضر می‌شدند و گفتگو می‌کردند و مثلا شبکه‌ی چهار به جای گفتگوی خسروپناه و پارسانیا، گفتگوی آزاد مصطفی ملکیان و محمدعلی موحد و ابوالقاسم فنایی و محمود مروارید و سیدجعفر سیدان را پخش می‌کرد، ده‌ها برابر برنامه‌های کم‌تاثیر و بی‌کیفیت کنونی گفتگوهای این شبکه تاثیر می‌گذاشت.

یا فرض کنید شبکه‌های داخلی و برون‌مرزی صداوسیما در حوزه‌ی سیاست خارجی میزبان کارشناسانی همچون رضا نصری و حسین موسویان می‌شدند. ملی‌تر نبود؟ چنین افرادی همین حالا هم مهم‌ترین مدافعان منافع ایران در رسانه‌های جهانی در برابر رسانه‌های ایران‌ستیزانند، اما در صداوسیمای خودمان صدایشان منعکس نمی‌شود.

اگر صداوسیما برنامه‌ای اقتصادی داشته باشد که تحلیل‌گر یا سیاست‌گذارش افرادی با گرایش‌های متکثر و در ترازِ سعید لیلاز، احمد میدری، مسعود نیلی، محسن صفایی فراهانی، محمد ستاری‌فر، حامد قدوسی، علی مدنی‌زاده و اساتید ایرانی اقتصاد در دانشگاه‌های برتر جهان همچون هاشم پسران و محمدجواد صالحی اصفهانی باشد، از هر برنامه‌ی رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از ایران مخاطبان جدی بیشتری خواهد یافت.

یا مثلا اگر در حوزه‌ی مسائل اجتماعی اگر امثال سعید مدنی، حسین سراج‌زاده، لیلا ارشد و محمد فاضلی در صداوسیما دیده و شنیده شوند، این رسانه ملی‌تر و در میان گروه‌های مرجع بانفوذتر نخواهد شد؟ اگر بهترین شعرا، داستان‌نویسان، نوازندگان، خوانندگان و روزنامه‌نگارانی که همین حالا در کتاب‌ها و رسانه‌های رسمی کاغذی و آنلاین داخل کشور آثارشان منتشر می‌شود، در صداوسیما فضای فعالیت، حضور یا تولید برنامه پیدا کنند، صداوسیما رسانه‌ی ملی‌تری و بانفوذتری نمی‌شود؟

اگر در حوزه‌ی هنرهای تجسمی مثلا ایدین آغداشلو صاحب برنامه باشد و در حوزه‌ی جوانان امثال فریدون عموزاده خلیلی و علی میرمیرانی سیاست‌گذار و تولیدکننده باشند و صداوسیما بتواند به جای جذب یک منصور ضابطیان، پنجاه منصور ضابطیان را شکار کند و بپرورد، کدام رسانه‌ی وابسته به پول بن‌سلمان و ترامپ می‌تواند با آن رقابت کند؟

خلاصه، اولین ضرورت برای ملی شدن صداوسیما این است که در همه‌ی حوزه‌ها بهترین کارشناسان و خلاق‌ترین تولیدکنندگان توانای رسانه‌ی‌نوین‌شناس جذب شوند و صداوسیما در شایسته‌گزینیِ شفاف شمولگراتر عمل کند.

2- تبدیل شدن به بستر گفتگوی عمومی و ملی بر سر خیر عمومی

رسانه‌ای ملی است که درباره‌ی موضوعات ملی و خیر همگانی شهروندان یک کشور بستر و تقویت‌کننده‌ی گفتگوی عمومی آزاد باشد. صداوسیمای امروز با چنین چشم‌اندازی فاصله‌ی زیادی دارد. از قضا صداوسیما هر موقع، ولو به طور محدود، بستر گفتگوی عمومی با شرکت نمایندگان قوی چند جریان شده، توفیق و مخاطب قابل توجهی داشته است. مثلا مناظره‌های ریاست‌ جمهوری در انتخابات‌های بعد از سال 88 تاثیر چشم‌گیری بر گرمای گفتگوها و فضای سیاسی داشته‌اند، حتی به خیزش جنبش‌های انتخاباتی انجامیده‌اند و بعضا حتی چند کلمه در مناظره‌ها در حد «گازانبر» منجر به سقوط یک نامزد شده است. آمریکا میزبان گرم‌ترین مناظره‌های انتخاباتی جهان است و با این حال پرمخاطب‌ترین مناظره‌های ریاست جمهوری آن حدود هشتاد میلیون مخاطب آمریکایی داشته است (حدود یک‌سوم شهروندان بزرگ‌سال آمریکا)، اما در ایران همین مناظره‌های صداوسیما که آزادی و تکثر کمتری هم داشته‌اند، بر اساس نظرسنجی‌های معتبر، در سه انتخابات ریاست جمهوری گذشته بعضا بیش از دو سومِ شهروندان بزرگسال ایران را جذب کرده است.

فرض کنید صداوسیما همیشه میزبان گفتگوی آزاد قوی‌ترین نمایندگان جریان‌های متکثر جامعه‌ی ایران باشد. مثلا فرض کنید همین دو مناظره‌ی اخیر مصطفی تاجزاده و علیرضا زاکانی که در فضای آنلاین پخش شد و خبرگزاری‌های رسمی کشور هم آن را پوشش دادند در صداوسیما برگزار می‌شد. یا فرض کنید گفتگوی اخیر عباس عبدی و علی علیزاده که در فضای آنلاین و به میزبانی انجمن اسلامی دانشجویان اروپا برگزار شد به میزبانی صداوسیما بود. یا فرض کنید صداوسیما برنامه‌ای هفتگی مشابه Question Time تلویزیون انگلیسی‌زبان بی‌بی‌سی را آغاز کند که در آن مهم‌ترین موضوعات مرتبط با خیر عمومی در هفته با حضور قوی‌ترین نمایندگان جریان‌های متکثر ملتزم به قانون در کشور به گفتگوی زنده گذاشته شود و امثال سعید حجاریان و بهزاد نبوی و کیوان صمیمی و محمد توسلی و فایزه هاشمی و محسن میردامادی و علیرضا علوی‌تبار و آذر منصوری و احمد زیدآبادی و پروانه سلحشوری در آن در کنار نمایندگانی از جریان‌های مختلف اصولگرا و میانه‌رو آزادانه گفتگو کنند. کدام برنامه‌ی رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از ایران می‌تواند با تاثیر و کیفیت و مخاطب چنین برنامه‌ و گفتگوهای غنی و تراز اولی رقابت کند؟

همه‌ی مثال‌هایی که برای شمول‌گرایی و شایسته‌گزینی بیشتر در استفاده از نیروهای رسانه و گفتگوی عمومی با حضور نمایندگان قوی جریان‌های مختلف زدم همین حالا و در صداوسیمایی با یک‌دهم بودجه‌ی فعلی هم ممکن است و اگر محقق شود چنان میزان اعتماد عمومی به رسانه‌ی ملی و قدرتش در افزایش همبستگی ملی و خدمت به فرهنگ عمومی و بسط خیر همگانی را بیشتر می‌کند که به یکی از مولفه‌های قدرت ملی ایران و از سرمایه‌های نهادی مهم حاکمیت و جامعه‌ی ایران تبدیل خواهد شد.

اکنون اما با چنین وضعیتی فاصله‌ی زیادی دارد و حتی در خدمت اهداف اصولگرایانِ ایران هم چندان کارا نیست، نمی‌تواند واسطه‌ی حاکمیت و مردم شود و در ساختن افکار عمومی نقش تعیین‌کننده داشته باشد. برای گام برداشتن در این مسیر پاره‌ای از اصلاحات حقوقی و حقیقی در صداوسیما ضروری است که به اختصار در ادامه مرور می‌کنم.

آسیب‌های طرح پیشنهادی «خط مشی، اداره و نظارت بر سازمان صداوسیما»

به موجب قانون اساسی کنونی رئیس سازمان صدا و سیما را رهبر ایران انتخاب می‌کند، اما طبق اصل 175 قانون اساسی خط مشی، ترتیب اداره‌ی سازمان و نظارت بر آن را قانون معین می‌کند. اما متاسفانه بعد از اصلاح قانون اساسی تا امروز هنوز قانون جامعی برای نحوه‌ی اداره‌ی سازمان صدا و سیما به تصویب مجلس نرسیده است و کم‌توجهی و کم‌کاری اصلاح‌طلبان در مجلس‌های سی‌ساله‌ی اخیر در این زمینه شایسته‌ی نقد است.

اخیرا بعد از حدود سی سال تاخیر طرح پیشنهادی «خط مشی، اداره و نظارت بر سازمان صداوسیما» در کمیسیون فرهنگی مجلس طرح شده است و می‌تواند در ماه‌های پیش رو در صحن علنی مجلس به رای گذاشته شود. متاسفانه طرح پیشنهادی کنونی ضعف‌ها و مشکلات قابل توجهی دارد که، علی‌رغم اهمیت موضوع، چندان موضوع گفتگوی عمومی و صاحب‌نظران و نقد اصلاح‌طلبان قرار نگرفته است.

طرحی که در کمیسیون فرهنگی مجلس تصویب شده است چند نقطه‌ی قوت و چند نقطه‌ی ضعف بزرگ دارد. نقاط قوت‌اش این است که بر أساس آن صداوسیما یک هیات امنا پیدا می‌کند که از قدرت رئیس صداوسیما می‌کاهد، نظارت قوی‌تری بر صداوسیما اعمال می‌شود و بر خلاف امروز ضمانت اجرایی پیدا می‌کند، تاسیس رادیو و تلویزیون‌های خصوصی ممکن می‌شود و کلیه درآمدها و هزینه‌های سازمان در بودجه‌ی کل کشور پیش‌بینی می‌شود و درآمدهایش به خزانه‌ی کل کشور واریز می‌شود.

اما این نقاط قوت با سه نقطه‌ی ضعف و آسیب بزرگ در این طرح همراه است که امیدوارم توجه و نقد عمومی بیشتر در این زمینه‌ها باعث اصلاح یا جایگزینی‌اش با طرح بهتری شود:

1- هیات امنای صداوسیما طبق این طرح همچنان انتصابی می‌ماند، در حالی‌که طبق قانون اساسی فقط ریاست سازمان را مقام رهبری تعیین می‌کند و بقیه‌ی ارکان اداره‌ی صداوسیما به موجب این قانون می‌توانند انتخابی‌تر و ملی‌تر شوند و بخش بزرگ‌تری از جامعه‌ی ایران را نمایندگی کنند.

2- در ماده‌ی سه‌ی این طرح «مسئولیت صدور مجوز و تنظیم مقررات صوت و تصویر فراگیر در فضای مجازی» منحصرا به صداوسیما واگذار می‌شود. به تعبیر دیگر این طرح مسئولیت مجوز و تنظیم مقررات همه‌ی فعالیت‌های رسانه‌ای تصویری و صوتی در فضای آنلاین و رسانه‌های ویدیو و صدامحور جدید الکترونیک را هم به صداوسیما می‌دهد و در واقع علاوه بر رادیو و تلویزیون، انحصار فضای مجازی را هم به صداوسیما - یک نهاد غیرانتخابی - می‌دهد که خطای سیاستی و قانون‌گذاری بزرگی است. صداوسیما البته همین حالا هم «سازمان تنظیم مقررات صوت و تصویر فراگیر در فضای مجازی» را راه‌اندازی کرده است، اما به خاطر همین خلاء قانونی عملا در این حوزه‌ اعمال حاکمیت نمی‌کرده است. اگر این طرح تصویب شود این سازمان متولی رسانه‌های جدید صوتی و تصویری آنلاین هم خواهد شد.

روسای نهادهایی مثل OFCOM و FCC که در کشورهایی مثل بریتانیا و آمریکا متولی تنظیم مقررات رسانه‌های صوتی و تصویری‌‌اند توسط رئیس دولت یا وزیر رسانه و فرهنگ (یک مقام برآمده از انتخابات دموکراتیک) انتخاب می‌شود، اما با این حال کمیته‌های مشورتی در حوزه‌های تخصصی این نهادها با مشارکت شهروندان و صاحبان رسانه‌ها در قانونگذاری و نظارت از انحصار قانونگذاری در دست دولت جلوگیری می‌کنند. اما در این طرح مجلس اولا انتصاب‌کننده‌ی رئیس این نهاد، منتخبِ مستقیم شهروندان نیست و ثانیا سازوکارهای مشابهی برای جلوگیری از انحصار حاکمیت در آن پیش‌بینی نشده است.

3- در ماده‌ی 14 این طرح اعطای مجوز تاسیس و فعالیت شبکه‌های رادیویی و تلویزیونی خصوصی به هیات امنای انتصابی صداوسیما واگذار شده است. به تعبیر دیگر مجوز و فعالیت شبکه‌های خصوصی منوط به اجازه‌ی صداوسیما خواهد بود و صداوسیما می‌تواند از این ابزار برای کنترل و حذف رقبای رسانه‌ای‌اش استفاده کند.

هر سه ضعفی که ذکر شد آسیب‌های بزرگی برای فضای رسانه‌ای کشور خواهند بود و امیدوارم در هفته‌های پیش رو مجموع نیروهای سیاسی کشور در نقد این طرح و تلاش برای اصلاح یا جایگزینی‌اش با طرح یا لایحه‌ای که این ضعف‌های بزرگ را نداشته باشد فعال‌تر شوند.

کیفی‌سازی بدنه‌ و برنامه‌های صداوسیما

جز مواردی که ذکر کردم و ضرورت شمول‌گرایی و شایسته‌گزینی در استفاده از نیروهای رسانه و محمل گفتگوی عمومی آزاد شدن درباره‌ی خیر عمومی، به نظر می‌رسد مهم‌ترین محور اصلاح در صداوسیما باید کیفی‌سازی بدنه‌ و برنامه‌ها باشد. تعداد شبکه‌ها و تعداد کارمندان صداوسیما در دو دهه‌ی گذشته رشد کمّیِ سرطانی کرده است. در شرایط کنونی بخش اصلی انرژی مدیریت و منابع سازمان صرف تغذیه‌ی حدود پنجاه هزار کارمند و بدنه‌ی سنگین نیروهای رسمی و استخدامی بروکراتیک سازمان در حدود صدوپنجاه شبکه‌ی رادیویی و تلویزیونی می‌شود. شاید رادیکال به نظر برسد، اما اگر جای مدیران این سازمان بودم با رایزنی با دولت و مجلس و تصمیم‌سازانِ حاکمیت منبع مالی بزرگی را صرف بازخرید بخش بزرگی از بدنه‌ی کم‌کیفیت سازمان می‌کردم تا بتوان با بودجه‌ی کمتر و یک بدنه‌ی سبک‌تر و چابک و جایگزینی فرآیندهای شایسته‌گزینیِ شفاف، تمرکز مدیریت را روی تولید محتوای بهتر و موثرتر در رسانه‌های این سازمان گذاشت.

در شرایط کنونی شاید اغراق نباشد که از بین پنجاه هزار کارمند صداوسیما تنها حدود صد نفر تولیدکننده‌ی محتوای کیفی و موثرند. با مدیریت تحول کیفی و کیفی‌سازی بدنه می‌توان به سمتی رفت که این صدنفر به چند هزار نفر تبدیل شوند و بخش اصلی درآمدهای سازمان به جای این‌که صرف حقوق کارمندان و سِروِر شود، صرف تولید محتوای باکیفیت شود. مثلا اگر کل شبکه‌های برون‌مرزی سازمان که منابع دلاری قابل توجهی را برای مخاطبی محدود هدر می‌دهند تعطیل شوند و این منابع به سبک راشاتودی و AJ+ صرف تولید محتوای تاثیرگذار برای انتشار روی یک وب‌سایتِ بسیار قوی (بر خلاف سایت‌های بسیار ضعیف کنونی صداوسیما) و تولید مستندهای باکیفیت با بهترین‌ کارگردانان و ویدیوهایی که در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های دیگر دست‌به‌دست می‌شوند شود، تاثیر و مخاطب صداوسیما برای تامین منافع ملی ایران در فضای رسانه‌ای جهانی چندبرابر می‌شود.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها