کد خبر: 317176
|
۱۳۹۸/۰۴/۱۰ ۱۳:۲۰:۰۰
| |

روایت آذر منصوری از دیدارش با مادر علیرضا شیرمحمدعلی

با رویی گشاده پذیرای ما شد. او را بوسیدم و در آغوش گرفتم و گفتم «علیرضای تو فرزند ما هم بود و ما را در غمت شریک بدان، شرمنده ایم که #خیلی_دیر خدمت رسیدیم.»

روایت آذر منصوری از دیدارش با مادر علیرضا شیرمحمدعلی
کد خبر: 317176
|
۱۳۹۸/۰۴/۱۰ ۱۳:۲۰:۰۰

اعتمادآنلاین| آذر منصوری، قائم‌مقام حزب اتحاد ملت به دیدار مادر علیرضا شیر محمد علی زندانی سیاسی‌ای که در زندان با ضربات چاقوی همبندی‌هایش کشته شده بود، رفته است که در یادداشت زیر این دیدار را شرح داده است:

او را بوسیدم و در آغوش گرفتم و گفتم «علیرضای تو فرزند ما هم بود

نهم تیر است. گرما بیداد می کند. ساعت سه و‌نیم عصر از قرچک به همراه چند نفر از دوستان حزب اتحاد ورامین برای عرض تسلیت به او و البته ‌بیشتر تسلای دل خودمان به شهرستان همجوار خود پاکدشت رفتیم. (من ساکن قرچک هستم)ساعت 4عصر به محله یَبر کوچه امام زاده حسن رسیدیم. به سختی آدرسی که داده بودند را پیدا کردیم.


کلید را از طبقه چهارم پایین انداختند که خودمان در را باز کنیم. آخر آیفون خراب بود و‌در باز نمی شد. با رویی گشاده پذیرای ما شد.او را بوسیدم و در آغوش گرفتم و گفتم «علیرضای تو فرزند ما هم بود و ما را در غمت شریک بدان، شرمنده ایم که #خیلی_دیر خدمت رسیدیم.» در واحد کوچکی در این محله تنها زندگی می کند.

صاحبکار علیرضا و دو نفر از دوستانش که شنیده بودند قرار است به دیدن مادر علیرضا برویم آنجا بودند. علیرضا شیرمحمد علی تنها فرزند فاطمه کدخدایی بوده است. غم در چشمان و صدایش فوران می کند. گفت :«علیرضا تنها امید من به زندگی و‌چشم وچراغم بود. به این در نگاه می کنم و با خودم می گم که قرار بود روزی از این در بیاید تا او را در آغوش بگیرم. حالا دیگه نمی تونم به این در نگاه کنم.اینجا نمیتونم بمونم و بیشتر پیش خواهرم هستم.جوان من که رفت اما می خوام کاری کنم که خون جوانهای دیگه مملکتم مثل علیرضا این طور بی گناه ریخته نشود. باید معلوم بشه چرا علیرضا رو‌کشتن؟»

مسئولان زندان و دادسرا می گن، وثیقه را قبول نمی کنن


گفتم :«این موضوع وثیقه چی بوده؟» گفت:«80میلیون وثیقه براش بریده بودن، نتونستم جور کنم، این خونه رو به فروش گذاشتم، فروش نرفت ، آخه اینجا رو‌کی می خره؟»


فهمیدم که به خاطر این موضوع خیلی در عذابه، گفتم «برای خیلی ها پیش میاد و‌تنها شما نیستید که این مشکل را داشتید. شاید اگر دوستان مطلع می شدند کمک می کردن که بتونید وثیقه را جور کنید.»


یکی از دوستان علیرضا هم گفت:«نه مشکل وثیقه نیست، مسئولان زندان و دادسرا می گن، اما وثیقه را قبول نمی کنن.موارد دیگه هم هست که مثل علیرضا بودن اما وثیقه را قبول نکردن و بچه ها نتو نستن به مرخصی بیان.»


اما مشکل مادر علیرضا این بوده است که نتوانسته وثیقه 80میلیونی را برای فرزندش فراهم کند و این و حرف ها بحث ها از فشاری که او تحمل می کند ، کم نمی کند.


بحث بالا گرفت ما هم از خاطرات زندان گفتیم تا راحت تر حرف‌هایش را بزند. در 70دقیقه ای که پیش او بودیم بیشتر شنونده حرفهایش بودیم. پای چپ فاطمه از سالها پیش آسیب دیده است، اما می گفت «می تونستم بدون عصا راه بروم، اما بعد از اینکه علیرضامو با چشم باز روی تخت بیمارستان دیدم ، دیگه کمرم و‌پاهام یاری نمی کنه و باید از عصا استفاده کنم.»

آمدیم که بدانید تنها نیستید


به او گفتم:«می دانیم غم طاقت فرسایی را تحمل می کنید، باور کنید هر کس شنیده می خواهد با شما به نوعی همدردی کند تا صبوریتان بیشتر شود. اما باید کمک کنیم تا علیرضاهای دیگر قربانی نشوند.» با برقی در چشمانش گفت:«همه سعی من برای آرامش روح علیرضا همین است.»


دیگر همراهان هم گفتند:«آمدیم که بدانید تنها نیستید، همه ما به خاطر این ضایعه دردناک متاسف ودر غم شما شریک هستیم.»از او قول گرفتم و به او قول دادم که بیشتر به دیدنش بروم.


در نهایت موقع خداحافظی وقتی یکی از همراهان از او سؤال کرد که برای گرفتن عکس و انتشار آن مشکلی ندارید؟ با خوشرویی قبول کرد.


در راه که بر می گشتم تا به جلسه شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان برسم، با خود فکر می کردم که اگر اصلاح طلبان نتوانند مطالبات مردم را نمایندگی کنند، اگر نتوانند از بار مرارت ها و رنج مردم بکاهند، اگر نتوانند رویه ها و رویکردهای غلط را در ارتباط با حقوق ملت و حق شهروندان اصلاح کنند، اگر نتوانند صدای مردم را به گوش حاکمیت برسانند، اگر نتوانند صدای اعتراض علیرضا ها باشند، اگر نتوانند رواداری حکومت را در مواجهه با نارضایتی و اعتراض مردم بالا ببرند و لیست بلند بالایی از اگرهای دیگر در در این مقال نمی گنجد و باید مفصل قبل از ورود به انتخابات بعد به آن پرداخته شود.

مگر این انقلاب به قول بنیانگذار فقید آن انقلاب پا برهنگان نبود؟

بودن و‌نبودن آن ها در ایران امروز چه خاصیتی می تواند برای مردم و امروز و آینده کشور داشته باشد؟ اصلا مگر این انقلاب به قول بنیانگذار فقید آن انقلاب پا برهنگان نبود؟ پس علیرضا را چرا بازداشت و به هشت سال زندان محکوم کردند؟ دلیل محکومیت علیرضا چه بوده؟


اینها سؤالاتی است که مدام در ذهنم می چرخد و باید ما و البته #دیگران که مسئولیت دارند، به آن پاسخ گویند.

با 48دقیقه تأخیر ساعت 6/48دقیقه عصر به جلسه شورای عالی سیاستگذاری رسیدم. دکتر هادی خانیکی عزیز در این جلسه به عنوان میهمان به تحلیل فضای رسانه ای کشور پرداخته بود و من به قسمت پرسش و پاسخش رسیدم.


بعد از پایان بحث و‌موقع رفتن بعد از سلام و تشکر و عذر خواهی من، با همان خوشرویی همیشگی و با شوخی گفت: «دیگر بحث های من برای شما تکراری شده ؟»گفتم نه آقا دکتر اصلا اینطور نیست، برنامه ریزی کرده بودم که سر وقت برسم،


جایی باید می رفتم که به نظرم مهم تر از حضور در جلسه شورای عالی سیاستگذاری بود. البته سعی کردم سر وقت به جلسه برسم اما در محاسبه زمان بندیم اشتباه کردم.


بحث های شما را حتمادر فرصت مناسب گوش می کنم، اما ممکن بود فرصت دیدار و شنیدن حرفهای مادر علیرضا را در این روز و این ساعت از دست بدهم .

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
اخبار از پلیکان

دیدگاه تان را بنویسید

اخبار روز سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    خواندنی ها