حسین واله، استادیار گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی، در گفتوگو با «اعتمادآنلاین»:
پوزیسیون و اپوزیسیون اختراع فرانسویهاست/ مرز بین اپوزیسیون و برانداز هم لغزنده شده هم مهآلود/ در بازار مسگرها صدای هیچ لحافدوزی شنیده نمیشود/ مجاهدین خلق و سلطنتطلبان براندازند، نه اپوزیسیون/ نقطهضعف اصلی براندازان آرزواندیشی است/ سلطنتطلبها هم می
حسین واله، استادیار گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی، گفت: نقطهضعف مهم اپوزیسیون قانونی ما عادت انقلابی است. این سبب میشود بین شعار و کردار شکافی پدید آید که در آن شکاف اسیر شوند.
اعتمادآنلاین| سعید شمس- اپوزیسیونها را اساساً چقدر میتوان جدی گرفت؟ آیا سیاست تقابلی و حذفی تنها راه رویارویی با اپوزیسیونهایی است که به هر حال برای خود فعالیتهایی دارند؟
اینکه برای توجه نشان دادن به اپوزیسیون ایجاد چه شرایطی از دو طرف لازم است و همچنین سوالهایی درباره آداب و روشهای فعالیت اپوزیسیونها، بهانه گفتوگوی اعتمادآنلاین با حسین واله، استادیار گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی، بود که مشروح آن به شرح زیر است:
اپوزیسیون یک معنای مضیق دارد و یک معنای موسع
*تبار تاریخی دو واژه اپوزیسیون و پوزیسیون به کجا میرسد؟ چطور شد این پدیده فرانسوی بیشتر در خاورمیانه مطرح شد؟
فرانسویها در خیلی جهات پیشتاز بودهاند، به خصوص در قلمروهای سیاست و علوم انسانی. ایده تفکیک قوا و جمهوریت مدرن و پارلمان و... در فرانسه بالید.
انگاره پوزیسیون/اپوزیسیون یک معنای مضیق دارد و یک معنای موسع. در معنای مضیقش به ترکیب کلی ساختار قدرت سیاسی در نظامهای دموکراتیک اشاره میکند. یک رکن دموکراسی امکان انتقال مسالمتآمیز قدرت سیاسی است که معمولاً از طریق انتخابات صورت میگیرد و مبتنی بر اعتبار اکثریت است. احزاب سیاسی رقیب یا ائتلافهایی از احزاب در انتخابات رقابت میکنند و طرف حائز اکثریت، قدرت سیاسی را به دست میگیرد. بازندگان اپوزیسیون را تشکیل میدهند که معمولاً در عین همکاری با دولت برآمده از انتخابات، میکوشند جای آن را در انتخابات بعدی بگیرند.
در همه دموکراسیهای جدید این سازمان سیاسی وجود دارد. اعراب به پوزیسیون میگویند موالات و به اپوزسیون میگویند معارضه. نقش و اهمیت اپوزیسیون مهمتر از حکومت مستقر است. از این رو ترم اپوزیسیون از ترم پوزیسیون بیشتر در ادبیات سیاسی رواج دارد. اما در همه دموکراسیها هست، صرفاً به خاورمیانه اختصاص ندارد.
در معنای موسع، اپوزسیون یعنی ضد نظام؛ به ویژه نیروی برانداز. در این معنا، این ترم به ساختار سیاسی حکومت در نظامهای غیردموکراتیک اشاره دارد.
همه حکومتهای غیردموکراتیک مخالف دارند و مخالفهایشان معمولاً براندازند. علتش این است که در این حکومتها، بین ساختار قدرت که از ترکیب حاکمان تشکیل میشود و چارچوب هنجاری حکومت، فاصلهای وجود ندارد. کسی که حکومت را به دست میگیرد چارچوب حکمرانی را تعیین میکند. چارچوبی مستقل از او و فوق او و حاکم بر او وجود ندارد.
گاهی به اشتباه، نیروهای مخالف غیربرانداز هم اپوزیسیون خوانده میشوند. علت اینکه در این نظامها اپوزیسیون تحمل نمیشود این است که به طور طبیعی زود به براندازی گرایش پیدا میکند و هر قدر قویتر شود براندازتر هم میشود.
مرز اپوزیسیون و پوزیسیون لغزنده است
*مرز اپوزیسیون و برانداز کجاست؟
در نظامهای دموکراتیک، مرز خیلی شفاف است؛ هر نیروی سیاسی متشکل که چارچوب نظام سیاسی و قواعد بازی دموکراتیک را بپذیرد و عملاً مراعات کند، مادامی که قدرت را با اکثریت یا ائتلاف به دست نیاورده، اپوزیسیون تلقی میشود.
هر نیرویی که در مبارزه سیاسی چارچوب نظام سیاسی را رد یا قواعد بازی را نقض کند، برانداز به شمار میرود. در نظامهای استبدادی مطلق هم مطلب روشن است: هر مخالفی برانداز است.
مشکل تفکیک در نظامهای سیاسی مغشوش بروز میکند؛ مثلاً در دهه 50، جبهه ملی اپوزیسیون سیاسی بود در حالی که مرحوم امام و جریان سیاسیای که ایشان رهبری میکرد برانداز بودند. برخی نیروهای سیاسی میانه هم وجود داشتند؛ مانند نهضت آزادی. رژیم آنها را برانداز میدانست، اما آنها خود را اپوزیسیون میشمردند. این اختلاف نظر از تفسیرهای متفاوت آنها از قانون و اهداف کنش سیاسی نشأت میگرفت.
اکنون این مرز هم لغزنده شده و هم مهآلود. از این نظر لغزنده شده که برخی نیروهای سیاسی مخالف در بادی امر واقعاً چارچوب نظام سیاسی را قبول دارند و قوانین بازی را رعایت میکنند. اما وسط بازی، به ویژه هنگامی که تنور مبارزات سیاسی حسابی داغ میشود، به سمت نقض قواعد بازی میل میکنند و در آن شرایط از رد چارچوب کلی هم ابایی ندارند. مهآلود بودن مرز هم بدین سبب است که سیاستورزی در ایران حزبی نیست و رقابت سیاسی فقط جناحی است. در این شرایط، رقبا به جای مبارزه بر اساس پلتفورم سیاسی مشخص، بر اساس شعارها و انگارهها و مفاهیم گنگ و کشدار و تفسیربردار به جنگ هم میروند و برای برتری یافتن، از راهبرد «تندتر و تندترش کن» استفاده میکنند.
در نتیجه، حد روشنی برای حرکتشان نمیتوان دید. پس معلوم نیست کی به تخریب چارچوب کلی نظام سیاسی رسیدهاند، کی قواعد بازی را زیر پا گذاشتهاند و کی قانونمند ماندهاند. نیروهای خارج از قدرت هم که برای مشارکت سیاسی کوشش میکنند نمیدانند چه زمان قادرند از فیلترهای تنگ بگذرند یا گاهی به کلی مأیوس میشوند.
بنابراین در عین حال که بر اساس تحلیل اولیه، خواهان سرنگونی نظام نیستند، اما در عمل به تاکتیکهایی کشیده میشوند که در آن چارچوب معنا پیدا میکند. یک علت این وضعیت آن است که برخی ساختارهای سیاسی قدرت در ایران مغشوش است و برخی نهادهای حاکمیتی خود ابا ندارند از اینکه هر جا لازم شد قواعد بازی را نقض کنند.
اپوزیسیون باید برای قدرت برنامه داشته باشد
*اپوزیسیون بودن چه آدابی را طلب میکند؟ به هر حال به هر قیمتی مخالف بودن، شیوهای است که برخی مخالفان دنبال میکنند.
اپوزیسیون بیشترین تاثیر را از حکومت میگیرد و بالعکس. معمولاً اخلاق واحدی بر آن دو حاکم است. برای بهبود، در هر دو جانب باید کوشش شود.
علت اینکه اپوزیسیون ما گاهی به مخالفخوان محض تنزل پیدا میکند، ضعف ساختار حزبی و فقدان نظریه و پلتفورم روزآمد است. دلیل این ضعف، راهبرد انحصار مبارزه سیاسی به رقابت جناحی است. علت این راهبرد، ادامه خوی انقلابیگری پس از سقوط رژیم گذشته و طی فرایند مبارزات سیاسی در دوران تثبیت نظام جدید است.
برای ارتقای مخالفت به سطح مخالفت سازنده و پیشبرنده، نیروی اپوزیسیون باید هم برای مدت تصدی قدرت و هم برای فترت حاشیه بودن خود، برنامه داشته باشد. نقش، کارکرد و مسئولیت اجتماعی یک نیروی سیاسی در حالت اپوزیسیون مهمتر از زمانی است که قدرت را در دست دارد.
اما برای اینکه ایفای چنین نقشی عملاً ممکن شود، نیروی سیاسی وقتی خارج از قدرت است باید زمینه و امکان تحرک و تاثیرگذاری داشته باشد. اگر تمام امکانات برای کنش عمومی در انحصار حکومت باشد، اپوزیسیون عملاً عاطل و باطل میشود. وقتی رسیدن به قدرت، نه از مسیر اقناع راستین افکار عمومی و بسیج اکثریت، بلکه تحت تاثیر ملاحظات دیگر باشد، نیروی سیاسی خود را بیشتر ملزم به رعایت آن ملاحظات میبیند تا اندیشیدن و برنامه دادن و پلتفورم نوشتن. این وضعیت انعکاسی است از مغشوش بودن ساختارهای نظام سیاسی.
آدمها بیخود و بیجهت شعار نمیدهند
*آیا مقبولیت و محبوبیت اجتماعی برای جابهجایی قدرت بین اپوزیسیون و پوزیسیون اهمیت دارد؟
در نظامهای دموکراتیک بله. در استبدادهای مطلق نه. در نظامهای مغشوش بستگی به درجه غش دارد. در کشور ما فعلاً محبوبیت شرطی نسبی است نه شرطی لازم و نه شرطی کافی. علتش آرایش بلوکهای قدرت است.
دلیل این آرایش، شکافهای فرهنگی-اجتماعی برجامانده از دو قرن اخیر است. ساختار قدرتی که روی این شکافها سوار شده و حکومت را ممکن ساخته، گونهای عجیب از نمایندگی شدن طبقات مختلف اجتماعی با گرایشهای فرهنگی متضادشان در سطح قدرت سیاسی را الزام میکند. این نمایندگیشدگی ملازم با نوعی محبوبیت شناور و موقت برای بلوکهای قدرت است.
برای بهبود این وضع، باید شناوری و کوتاهعمری این مقبولیت را کاهش داد. لازمهاش حرکت به سمت حزبیتر شدن سیاستورزی است که تمایزیافتگی باثباتتر و معنادارتری را ممکن میسازد. ضمناً عوامفریبی را دشوارتر میکند.
*لزوماً اپوزیسیون باید پرخاشگر و نفیکننده مطلق باشد؟ آیا اپوزیسیون حتماً باید انقلابی باشد و طرفداران و مخالفانش او را به رسمیت بشاسند یا اینکه میتواند مؤدب باشد و اهدافش را دنبال کند؟
بستگی به زمینه اجتماعی و ساختار قدرت سیاسی دارد. ممکن است ما از پارهای خصوصیات اپوزیسیون خوشمان نیاید، اما نباید غفلت کنیم که آن خصوصیات علل واقعی عینی دارد و تا آن علل معالجه نشوند، همین آش و همین کاسه است. وقتی جامعه سیاسی بیش از اینکه میداند چه میخواهد، میداند که چه نمیخواهد، طبیعی است ادبیات سیاسی بیشتر رنگ سلبی به خود میگیرد.
آدمها بیخود و بیجهت شعار نمیدهند. تصور میکنند فلان شعار خریدار دارد. اگر دوست داریم اپوزیسیون مؤدب و سازنده و مثبت و بامحتوا باشد، باید این خصوصیات مشتری داشته باشد. تا وقتی کسی مشتری این کالا نیست، مطمئناً هیچ دکانی دست به فروش آن نمیزند؛ در بازار مسگرها صدای هیچ لحافدوزی شنیده نمیشود.
*آیا میتوان بین پوزیسیون و اپوزیسیون ارتباطی متصور شد؟
کاملاً. اولاً، حکومتها بیش از هر کس به اپوزیسیونشان شباهت میآورند و بالعکس. ثانیاً، هر کدام از اینها در آینه دیگری میتواند آینده خود را ببیند. ثالثاً، نیاز هر کدام به دیگری به اندازه نیاز معکوس است. رابعاً، رشد هر کدام رشد دیگری است. اما همه اینها را فقط در یک بازی دموکراتیک میتوان برجسته دید. اگر با تکیه بر اهرمهای قدرت گوشهای از قواعد بازی را نادیده بگیریم، این مناسبات مختل میشود. ممکن است خود را بینیاز از اپوزیسیون ببینیم. آنگاه مجال را بر آن تنگ میکنیم. آنگاه از خدماتش محروم میشویم. از جمله، تضمین ثبات را از دست میدهیم.
*اپوزیسیون چطور تقویت و تضعیف میشود؟
این سوال را درباره ایران جواب میدهم. به نظر من، وضع سیاسی ایران در حال حاضر طوری است که تضعیف اپوزیسیون به ضعف بیشتر جمهوری اسلامی ایران منجر میشود و برای تقویت نظام سیاسی و کارآمدسازی حکومت در ایفای وظایف ذاتیاش، باید از تقویت اپوزیسیون قانونی و گسترش مجال تحرک آن آغاز کرد. چرایی این را زیاد شرح نمیدهم. اجمالاً راهبرد انحصار سیاستورزی در رقابت جناحی به نظرم جواب نداده و آسیبهای فراوان به بار آورده است.
از ناحیه حکومت باید میدان عمل برای نیروهای سیاسی، که تمامیت نظام سیاسی را میپذیرند و به قاعده بازی تعهد میدهند، باز شود و گسترش یابد. از ناحیه اپوزیسیون، اصلاحاتی در رویکرد ضرورت دارد. مخالف باید هم برای دوره فترت برنامه عمل داشته باشد و هم برای دوره قدرت.
در هر دو مقطع، باید بیشتر بر تواناییها و امکانات خودش متمرکز شود. یک خصلت عجیب ما ایرانیها این است که کاری که از عهدهمان ساخته است انجام نمیدهیم و بر کاری تمرکز میکنیم که از عهدهمان برنمیآید. اپوزیسیون ما فقط برای تغییر رفتار حکومت برنامه میدهد. حکومت ما صبح تا شب در فکر مهار رفتار اپوزیسیون است. کمتر فکر میکنیم یا اصلاً فکر نمیکنیم که خودمان چه کارهایی میتوانیم انجام دهیم. برنامه اصلاحطلبان یا حتی جمهوریخواهان را برای خودشان به من نشان دهید.
در هشت سال احمدینژاد و 6 سال روحانی، اصلاحطلبان کدام برنامه را برای فعالیت خودشان ارائه کردهاند؟ حکومت هم همینطور است. راه این است که، هر کدام از موالات و معارضه، اول برای خودشان برنامه بدهند. هر کسی کار خودش را درست انجام دهد.
اپوزیسیون اگر قدرت را به دست گرفت، باید بکوشد حکومت همه مردم باشد
*اگر اپوزیسیون به قدرت برسد و در جایگاه پوزیسیون قرار گیرد، باید از سابقه اپوزیسیون خود دفاع کند؟ اصولاً اپوزیسیونها بعد از کسب قدرت و پوزیسیون شدن چه رفتاری از خود نشان میدهند؟
خیر. اپوزیسیون به لحاظ علوم سیاسی و مسائل تئوریک باید از منافع و خواست و انتخاب طبقهای دفاع کند که فعلاً در اقلیت است و بیرون از قدرت قرار دارد. باید این کار را بکند تا کشور گرفتار دیکتاتوری اکثریت نشود. اما به مجرد اینکه قدرت را به دست گرفت، باید بکوشد دولت همه مردم باشد.
البته باید برنامهای را که برای کشور ارائه کرده و قدرت را از مردم برای اجرای آن دریافت کرده به اجرا بگذارد. نباید خلف وعده کند. اما در آن برنامه، باید منافع کشور و ملت را بالای منافع گروه خود قرار دهد.
یعنی هر جا تزاحم بین خواست گروهی و منافع ملی پدید آید، باید منافع ملی را ترجیح دهد. بنابراین نباید رقابت یا جنگ قدرت قبل از پیروزی را بعد از پیروزی ادامه داد. هر تکنماینده مجلس نماینده همه ملت است. هر رئیسجمهوری رئیسجمهور همه است، حتی آنها که به رقیبش رای دادهاند.
*آیا تفاوتی بین اپوزیسیون داخلی و خارجی وجود دارد؟ تفاوت احتمالی ریشه در جغرافیا دارد یا روش؟
در ادبیات رایج امروز به نیروهای سیاسی ایرانی خارج کشور که خواهان سقوط جمهوری اسلامی و اعاده سلطنت یا استقرار جمهوری مطلق از طریق انقلاب یا مداخله خارجی هستند، اپوزیسیون خارجنشین یا براندازان اطلاق میشود. به درست و غلط این نامگذاری کاری ندارم. بحث پرپیچ و خمی است.
اما برجستهسازی فرق این نیروها با نیروهایی در داخل و امتداد آنها در خارج کشور ضرورت دارد که خواهان سرنگونی این نظام سیاسی با انقلاب یا جنگ نیستند، بلکه خواهان اصلاح ریشهای آن برای تثبیت و کارآمدسازی و دموکراتیکتر شدن آن هستند. این تفکیک بسیار مهم است؛ اولاً به دلیل پراگماتیک، ثانیاً به دلیل نظری. از لحاظ مصلحت عمل، مرزبندی با نیروی برانداز برای اپوزیسیون قانونی حیاتی است.
فقدان یا ضعف در این مرزبندی هم فرصت و هم تا حدی حق میدهد به حکومت که مانع از رشد و فعالیت اپوزیسیون شود. این سبب گسترش فساد و ناکارآمدی هم میشود. این حد از مسئولیت بر عهده اپوزیسیون است. از لحاظ نظری، فقدان یا ضعف مرزبندی، نیروی سیاسی ملی را به مثابه ابزاری در خدمت نیروی خارجی قرار میدهد.
*آیا اپوزیسیونهای جمهوری اسلامی از جمله مجاهدین خلق و سلطنتطلبان توانایی اداره کشور را دارند؟ نقطه ضعف اصلی اپوزیسیونهای جمهوری اسلامی چیست؟
من مجاهدین خلق و سلطنتطلبها را نیروی برانداز میدانم. اطلاق اپوزیسیون بر آنها کار قشنگی نیست. اغتشاش ذهنیزبانی ایجاد میکند.
اپوزیسیون جمهوری اسلامی به نظر من شامل این نیروهاست: اصلاحطلبها، سبزها، ملیمذهبیها، ملیها و حتی چپ و راستهای جدید ایران یعنی مجموعه احمدینژادیها با عقبه متشتتشان در جامعه و نیز بخشی از راست قدیم ایران که الان نیمهمحذوف است... اینها اپوزیسیون هستند از زاویهها و خاستگاههای متفاوت و بعضاً متعارض؛ همهشان به چارچوب نظام سیاسی وفاداراند و همه به قواعد بازی ادعای تعهد دارند، گرچه اغلب در عمل گاهی قاعدهشکنی میکنند.
سلطنتطلبهای امروز با مجاهدین خلق یک فرق دارند: دستشان به خون آغشته نیست. پس اگر آنها به قاعده حق اکثریت تن دهند و پیشاپیش درباره نظام سیاسی آینده ایران تصمیم نگیرند بلکه نظام فعلی را بپذیرند، میتوانند به اپوزیسیون تغییر ماهیت بدهند.
مجاهدین خلق در برابر اراده عمومی شکلگرفته و قانون برآمده از آن شمشیر کشیدند و خون ریختند و بعد هم با دشمنان ایران همکاری کردند و امروز مبدل به باندی تبهکار و البته فرتوت شدهاند. به گمانم اصلاً نباید از آنان، جز در درس تاریخ، یاد کرد.
از کارآمدی نیروی برانداز نمیتوان سخن گفت
نیروهای برانداز دیگر شانسی ندارند. به نظر من ممکن است بعضی از آنها وسوسه شوند و به پروژههای خارجی بپیوندند. به میزانی که ناکارآمدی جمهوری اسلامی در دو ناحیه حکومت و اپوزیسیون شدت بگیرد، شانس براندازها هم افزایش مییابد. از نظر اخلاقی نمیتوان گفت این فرایند بد است، اما از نظر مصلحت عمل میتوان. هزینه یک جابهجایی بنیادین آنقدر زیاد و شدید و غیرضروری هست که اجتناب از آن را عاقلانه سازد.
فعلاً از کارآمدی نیروی برانداز نمیتوان سخن گفت چون موضوعش منتفی است. مقبولیت اجتماعی ایجابی هم ندارند؛ یعنی کمتر کسی باور دارد که فلان برنامه عمل آنها جوابگوی مشکلات او و کشور است. البته کسانی هم پیدا میشوند که از سر عصبانیت از حکومت فعلی، به رضاشاه دوم اظهار علاقه میکنند. اما اینها به نظرم ابراز خشم و درماندگی است نه اظهار نظر و رای. حکومت و اپوزیسیون ایران مسئول فریبی خواهند بود که شاید چنین کسانی بخورند.
نقطهضعف کانونی براندازها آرزواندیشی است؛ بیرون گود نشستهاند و میگویند لنگش کن. هیچ نقشه راهی برای تحول مثبت در ایران ندارند. نقطهضعف مهم اپوزیسیون قانونی ما عادت انقلابی است. این سبب میشود بین شعار و کردار شکافی پدید آید که در آن شکاف اسیر شوند. با روشهای حذفی انقلابی نمیتوان رفرم ماندگار ایجابی روبهپیش به بار آورد. از اخلاق انقلابی رفتار انقلابی نشأت میگیرد. حکومت ما که این ادعا و رفتار را دارد فقط دچار یک مشکل است: آناکرونی. اما اپوزیسیون ما دو مشکل دارد: آناکرونی و دیسهارمونی.
دیدگاه تان را بنویسید