امیر مجبیان، دبیرکل حزب نواندیشان ایران:
یکی از معایب نظام حزبی ایجاد نوعی انحصار در قدرت است/ نظام حزبی هیچگاه به شکل واقعی در ایران شکل نمیگیرد/ برخی احزاب، حزب را ابزاری برای فشار به حاکمیت میدانند
امیر محبیان، دبیرکل حزب نواندیشان ایران گفت: نظام حزبی مفاید و مضراتی دارد؛ حزب در واقع رابط میان حاکمیت و مردم است که هم میتواند نیازهای مردم را واقعی و هم حقوق آنها را پیگیری کند اما آفاتی هم دارد که یکی از آنها انحصار قدرت در گروههای خاص است.
اعتمادآنلاین| دبیرکل حزب نواندیشان ایران گفت: نظام حزبی مفاید و مضراتی دارد؛ حزب در واقع رابط میان حاکمیت و مردم است که هم میتواند نیازهای مردم را واقعی و هم حقوق آنها را پیگیری کند اما آفاتی هم دارد که یکی از آنها انحصار قدرت در گروههای خاص است.
*در کشور ما به ویژه نزدیک انتخابات، بحثها در ارتباط با معایب و مزایای نظام حزبی بالا میگیرد. گروهی که طرفدار پیادهسازی نظام حزبی هستند، معتقدند اگر نظام حزبی در کشور حاکم شود، مسئولیت پذیری و کارآمدی در سیستم اداره کشور ارتقا پیدا کرده و مشکلات مدیریتی که امروز تبدیل به چالشی بزرگ برای کشور شده، برطرف میشود. نظر شما در ارتباط با این گزاره چیست؟
برای شروع بحث باید ابتدا به این سوال پاسخ دهیم که وقتی از نظام حزبی صحبت میکنیم، دقیقا منظورمان چیست؟ ما میدانیم کشورهای مختلفی در دنیا وجود دارند که احزاب در آنجا فعال هستند. در ارتباط با فعالیت احزاب باید به این نکته توجه کرد که نظام حزبی مفهوم نسبی دارد. برخی کشورها هم اکنون با محوریت دو حزب فراگیر اداره میشوند، برخی دارای چند حزب قدرتمند و نقشآفرین هستند و برخی دیگر از کشورها نیز هستند که در گذشته نظام حزبی در آنجا حاکم بوده ولی هماکنون به شکل دیگری اداره میشوند. برخی کشورها بویژه نظامات کمونیستی نیز هستند که حزبی واحد در آنجا حکمرانی میکند، بنابراین نظام حزبی مفهوم نسبی دارد.
روشهای مختلفی برای ساماندهی فعالیت احزاب در کشورها وجود دارد ولی تعریف عرفی آن این است که احزاب حد واسط توده مردم و حاکمیت هستند و به یک مفهوم یک NGO در حوزه سیاسی به حساب میآیند. یعنی در واقع احزاب، تودههای مردم که به صورت متفرق هستند را بر اساس آرمانها، ایدهآلها و خواستهها مشخصی منسجم میکنند و از آنجا که احزاب اقتضائات حاکمیت را میشناسند، لذا خواستههای مردم را بر اساس همین اقتضائات تنظیم میکنند. در عین حال این توانایی را دارند که خواستههای مردم را به شکل معقول و قابل طرح در سطح حاکمیت مطرح کنند. و تودههای مردم را که در درون خود گردآوری کردهاند آموزش داده و پس از آن، آنها را روانه عرصه سیاستورزی در کشور کنند. ضمن اینکه این تودهها در قالب احزاب در ابراز نظرات سیاسی شرکت میکنند، بخشهای از آنها نیز از طریق نردبان قدرت و به شکل سلسله مراتب به دایره قدرت در حاکمیت وارد میشوند.
در واقع احزاب سیاسی کلوپهایی هستند که ضمن اینکه مردم در این کلوپها نظرات خود را مطرح و با یکدیگر به اشتراک میگذارند، این فرصت را دارند که به عنوان ابزار قدرت از آن بهره گرفته و حاکمان را مطیع خواست خود کنند یا در رفتارهای حاکمیتی تغییرات مدنظر خود را اعمال کنند.
پیادهسازی این رویه برای حاکمیت خوب است. چرا که زمانی که احزاب به عنوان سخنگو، خواستههای حاکمیت را به شکل مطلوب برای مردم بیان میکنند، سوءتفاهماتی که ممکن است در ارتباط مستقیم مردم با دستگاههای حاکمیتی پیش بیاید، به حداقل میرسد. از سوی دیگر مانع سوءاستفاده افرادی میشود که خود را سخنگوی نظرات مردم معرفی میکنند ولی هیچگاه بیانگر نیازهای اساسی مردم نیستند. بنابراین حزب میتواند هم کار آموزش را بر عهده بگیرد و هم رابطی باشد میان مردم و حکمرانان و از طرف دیگر حاکمان نیز میتوانند از طریق حزب خواستههای معقول مردم را فهمیده و با آنها تعاملی مناسب داشته باشند.
نظام حزبی موجب ایجاد انحصار در قدرت میشود
*شما درباره برخی محاسن نظام حزبی صحبت کردید؛ اگر بخواهید درباره معایب آن نیز صحبت کنید، چه مواردی را ذکر میکنید؟
محبیان: یکی از معایب نظام حزبی ایجاد نوعی انحصار در قدرت است. به طور مثال در آمریکا ظاهرا نظامی چند حزبی وجود دارد اما در عمل دو حزب بیشتر قدرت را بین خودشان نمیگردانند و جریانات دیگری که مستقلتر هستند معمولا خارج از دایره قدرت قرار میگیرند. یکی از خطرات نظام حزبی که در کشور باید مراقب آن بود این است که حزب به جای اینکه دغدغههای عمومی را مطرح کند، تبدیل به کانونی برای کسب قدرت شود. در واقع احزاب وارد بازاری میشوند که در آن تقسیم منافع صورت میگیرد بدون اینکه مردم نقشی داشته باشند. به همین منظور وقتی حزبی تشکیل میشود منابع مالی این حزب باید کاملا مشخص باشد. عدم شفافیت در منابع مالی نقطه آغاز فساد است.
به هر حال یک حزب باید هزینههای مالی خود را از یک منبع تامین کند. یا باید نظام حاکمیتی اعلام کند که چون میخواهد کشور را با محوریت احزاب اداره کند، پس لاجرم هزینه تبدیل احزاب به دانشگاه سیاسی برای افزایش سواد سیاسی مردم را بر عهده بگیرد و از این راه رابطه حکمرانی با مردم را تسهیل کند که از این دست اقدامات در جوامعی مانند ایران که هنوز احزاب به درستی در آن شکل نگرفته لازم است. یا اینکه احزاب باید به جریانات پول و قدرت وابسته شوند. برای اینکه حزبی بتواند هزینههای جاری خود را مرتفع کند، حداقل باید دارای چند هزار عضو فعال باشد که ماهانه حق عضویتی ثابت پرداخت میکنند. اگر چنین چیزی نباشد و حزب به آن مرحله نرسیده باشد باید از یک سری رانتها برخوردار باشد، یعنی بر اساس قدرت نفوذی که دارد، مجوزهایی را دریافت کرده و این مجوزها را در بازار بفروشد و با پول بدست آمده حزب خود را اداره میکند.
در صورت پیاده سازی چنین سازوکاری، مبنای حرکت احزاب با فساد عجین میشود. بنابراین هرچقدر هم که نظام حزبی در کشور پا بگیرد ولی شیوه اداره آن از جنبه تامین منابع مالی مشخص نباشد، امکان رشد فساد در قالب فعالیتهای حزبی فراهم میشود. طبعا در چنین فضایی، اگر حزبی بخواهد سالم عمل کرده و آلوده به رویههای فسادزا نشود، دچار مشکلات بسیار جدی شده و اصلا نمیتواند کار خود را شروع کند.
*به هر حال در دو دهه اخیری که به اسم تحزب در کشور ما فعالیت سیاسی انجام شده دو طیف سیاسی اصولگرایی و اصلاحطلبی به عنوان دو جریان قالب سیاسی فعالیت کردهاند. اما چهرههای شاخص این دو جریان در اظهارنظرات ماههای اخیر خود، مشکل اصلی سیاستورزی در کشور را فرآیند کسب قدرت میدانند و معتقدند تا زمانی که این رویه اصلاح نشود، نمیتوان ایراداتی که در نظام سیاسی و نحوه اداره کشور وجود دارد را برطرف کرد. در صورتی که عدهای از صاحبنظران معتقدند مشکل کشور در فرآیندهای سیاسی نیست بلکه مشکل در فرآوردههایی است که توسط همین جریانهای سیاسی ایجاد شده است و این آدرس غلطی است که متاسفانه جریانهای فعال سیاسی کشور به مردم میدهند. از سوی دیگر مسئله دیگری که مطرح میشود این است که در برهههای حساس تاریخی، این توده مردم بودهاند که به داد انقلاب اسلامی رسیدهاند نه نخبگان و اصطلاحا الیتها.
حزب حد واسط بین حکومت و مردم است .اگر این رابطه بین مردم و حکومت تعریف نشده باشد، حزب نمیتواند فعالیت خود را به درستی انجام دهد. مردم باید بدانند که حکومت متعلق به آنها است و آنها نیستند که متعلق به حکومت هستند. مردم حق دارند در جهتگیریها و روند فرآیند امور تاثیرگذار باشند. وقتی که این حق را به رسمیت شناختند مرحله دوم این است که این حق به تکلیف تبدیل شود. تفاوت حق و تکلیف این است که شما میتوانید نسبت به حقتان حساسیت داشته یا اینکه در قبال آن بیتفاوت باشید. اما وقتی یک مسئله برای شما تکلیف میشود عدم عمل به آن خسران و زیان برای شما در پی خواهد داشت. در واقع در صورت عدم توجه به آن، تنبیه میشوید.
امروز در برخی کشورهای غربی، مانند ایران، رای دادن به عنوان حق قانونی مطرح میشود در حالی که در برخی دیگر از کشورها همچون یونان، رای دادن به عنوان تکلیف قانونی تعریف شده و اگر مردم در انتخابات مشارکت نداشته باشند، با جریمه روبرو میشوند که این مسئله به این معنا نیست که حکومت در این کشورها قصد زورگویی به مردم را دارد بلکه میخواهد مردم را نسبت به سرنوشت کشور مسئولیتپذیر کند.بنابراین باید ارتقای آگاهی بخشی در دستور کار حاکمیت قرار گیرد.
حکومت باید مشخص کند که آیا میخواهد بر مردم آگاه حکمرانی کند یا بر مردم ناآگاه. حکومت کردن بر مردم ناآگاه آسان است ولی مدیریت چنین جامعهای به مرور بسیار دشوار و حتی خطرناک میشود. به دلیل این که مردم چون خواست خود را در روند پیادهسازی سیاستها نمیبینند، مطالباتی را مطرح میکنند که امکان برآورده کردن آن از سوی حاکمیت وجود ندارد.
اگر مردم حق خود را بدانند طبیعتا مطالباتی را از حاکمیت و دولت مستقر طلب میکنند که امکان برآورده کردن آن وجود داشته باشد. ملتی که حق خود را به درستی بشناسد، در محدوده همان حقوق از حاکمیت انتظار دارد اما اگر مردم با حقوق خود آشنا نباشند، از یک طرف حاکمان ممکن است با خودشان فکر کنند که رفتار با چنین جامعهای خیلی ساده است چون هر اقدامی که از سوی دولت انجام میگیرد مردم به عنوان یک لطف از آن برداشت میکنند اما پس از گذشت مدتی، زمانی که مردم به روند حکومتداری اعتراض میکنند، از آنجا که از حدود حقوق خود شناخت ندارند، مطالباتی را طلب میکنند که حاکمیت قادر به پاسخگویی به آنها نیست. پس بهترین کار این است که مردم را به حقوق خود آگاه کنیم. قطعا این مسئله در ابتدا به حاکمیت فشارهایی را وارد میکند.
*آیا دولتها میتوانند هر نیازی را به عنوان نیاز اساسی به مردم معرفی کنند یا اینکه نیازهای اساسی نیز تعریف خاص خود را دارد؟ علت بیان این سوال این است که متاسفانه برخی دولتها به نوعی با طرح مطالبات فرعی و کاذب و معرفی این مطالبات به عنوان اصلیترین نیاز مردم، به نوعی در حال فرافکنی و شانه خالی کردن از وظایف اصلی و برنامههای وعده داده شده به مردم یعنی برقراری عدالت و رفاه نسبی در جامعه بودهاند.
این اتفاقات در کشور ما زیاد افتاده و نخبگان به جای اینکه مطالبات اولویتدار مردم را مطرح کنند با طرح مطالبات حاشیهای به نوعی به جوسازی و پوپولیسم دامن میزنند تا حاکمیت را تحت فشار قرار داده و قدرت بیشتری از او طلب کنند. هدف آنها حل مسئله نیست بلکه هدف آنها مسئله سازی و نان خوردن از مسئله است. جریانات سیاسی باید به دنبال حل مسائل و چالشهای کشور باشند که لازمه این امر نیز این است که ابتدا چالشهای اساسی که کشور با آن درگیر است را بخوبی شناسایی کنند و پس از آن راهکار مورد نظر خود را ارائه دهند. اما متاسفانه عمدتا راهحلی از سوی جریانهای سیاسی برای حل معضلات کشور بیان نمیشود. راه حل این مشکل این است که رابطه مردم و حاکمیت به درستی تعریف شود.
یکی از وظایف دولتها دامنزدن به مطالبات اساسی مردم است
*وظیفه چه دستگاهی است که رابطه مردم و حاکمیت را تعریف کند؟
نیازی نیست که دستگاه خاصی این رابطه را تعریف کند. در قانون اساسی تعریف این رابطه به صراحت آمده است، منتها دولتها باید به مطالبات مردم دامن بزنند. در حالی که معمولا دولتها از دامن زدن به مطالبات مردم هراس دارند. چرا که مخاطب این مطالبات خود آنها هستند و ترغیب مردم به بیان مطالبات اساسی، طبعا موجب افزایش مسئولیتها و وظایف دولتمردان به عنوان متصدیان قوه مجریه خواهد شد و متاسفانه شاهد هستیم که تقریبا تمامی دولتها نهایت تلاش خود را در انحراف مطالبات اساسی مردم بکار بستهاند. البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که این رویه نه تنها در ایران بلکه در تمامی دنیا برقرار است و دولتها به شکل پیشفرض به دنبال تقلیل مسئولیتهای خود هستند. ولی تفاوت کشورهای توسعه یافته با ایران در اینجا است که مردم این کشورها به خوبی از حقوق خود آگاه هستند و همین مسئله امکان انحراف مطالبات از سوی دولتها را به حداقل رسانده است.
دولتها باید به این مسئله واقف باشند که آشنایی به حقوق متعاقبا آشنایی به حدود را نیز در پی خواهد داشت که این موضوع به نفع دولتها و حاکمیت است. یکی از وظایف احزاب، افزایش سواد سیاسی مردم و آموزش حقوق قانونی به آنها است که این مسئله در کشور ما با غفلت روبرو شده است.
امروز در دنیا مفهومی تحت عنوان بازاریابی سیاسی یا political marketing مطرح میشود. به این معنا که وقتی در جامعهای حق انتخاب به مردم داده میشود، احزابی که فعالیت سیاسی قانونی دارند، باید نظر مردم را جلب کنند. یعنی همانطور که کالا در بازار عرضه میشود، یک حزب نیز ایده خود برای اداره کشور به مردم عرضه میکند. برای اینکه بخواهیم از کیفیت یک کالا آشنا شویم، باید اطلاعاتی درباره آن کسب کنیم. در بحث اندیشههای مختلف سیاسی نیز همینطور است. وقتی اندیشههای سیاسی مختلف با ایدههایی منحصر بفرد در کشور وجود داشته باشد، مردم این اندیشهها را مورد بررسی قرار میدهند و اندیشهای که قادر به تامین نیازهای اساسی آنها باشد، را انتخاب میکنند. در واقع رایی که از سوی مردم به سبد یک حزب انداخته میشود، به مثابه همان وجهی است که برای خرید یک کالا پرداخت میشود. بنابراین وقتی مردم حق خود را به خوبی بشناسند، ایدههای مختلف را با یکدیگر بررسی کرده و بر اساس انطباق این ایدهها با حقوق خود، بهترین ایده را که قدرت تحقق نیازهای آنها را داشته باشد، انتخاب میکنند.
در صورت شکلگیری political marketing در کشور، حزب میفهمد که باید نظر مردم را جلب کند و برای این منظور اولین چیزی که باید مورد توجه قرار دهد، نیازهای اساسی مردم است. یعنی احزاب نمیتوانند ایدهای را مطرح کنند که تامینکننده نیازهای اساسی مردم نباشد.
این یک اصل است که مردم همواره به سمت نیازهای اساسی خود گرایش دارند تا نیازهای فرعی و دسته چندم. بنابراین احزاب باید در رده بندی نیازهای مردم نیز توجه ویژهای داشته باشند. یکی از نیازهای اساسی مردم، امنیت است. اگر حزبی ایدهای را مطرح کند که نیازی را برطرف کند ولی امنیت را کنار بگذارد، مردم امنیت را ترجیح داده و به طور کلی آن حزب را از گزینههای انتخابی خود کنار میگذارند. بسیاری از احزاب فعال کشور امروز نیازهای قدر و منزلتی همچون برخی نیازهایی که خانمها دارند از جمله ورود خانمها به استادیوم را مطرح میکنند. ممکن است این مسئله برای گروهی از جامعه زنان کشور مهم باشد ولی قطعا این موضوع در مقابل نیازهای اساسی جامعه زنان کشور جایگاهی ندارد. و حداقل میتوان این مسئله را موکول به پس از مرتفع شدن نیازهای اساسی این قشر کرد.
اگر سه خانم از طبقات پایین، متوسط و بالا را در نظر بگیریم ممکن است خواستههای مشترکی داشته باشند ولی مدل تامین نیازهای آنها متفاوت است و هرچه به سمت طبقات پایینتر حرکت میکنیم طبعا نیازهای اقتصادی بیشتر در اولویت قرار میگیرد. در عین حال باید میان خواسته و نیاز تفاوت قائل شد. خیلی از فرآوردههایی که در حوزه سیاسی به وجود میآید نیاز نیست بلکه خواستههایی است که در پاسخ به نیاز ارائه میشود. به طور مثال یکی از نیازهایی که خانمها دارند داشتن حقوق برابر است و اینکه سوار دوچرخه یا موتور شوند دیگر نیاز به حساب نمیآید بلکه در زمره خواستههای آنها قرار میگیرد.یعنی این که عدهای خیال میکنند تلاش برای صدور مجوز دوچرخهسواری برای خانمها نیازهای اساسی خانمها را مرتفع میکند. این یک نمونه کوچکی از اقدامات فریبکارانه برخی احزاب در بزرگ جلوه دادن خواستهها به جای نیازهای اساسی است.
نظام حزبی هیچگاه به شکل واقعی در ایران شکل نمیگیرد
*به هرحال امروز با این رویه غلط در احزاب کشور روبرو هستیم. راهکار کوتاه مدتی که بتواند فضای سیاسی کشور را از اینگونه آفات نجات دهد چیست؟
معتقدم نظام حزبی در ایران هیچگاه به شکل واقعی پا نمیگیرد. در نظامهای حزبی مردم موقع رای دادن به احزاب رای میدهند نه به افراد. وقتی شما به حزب رای میدهید در واقع به شخصیتی حقوقی رای میدهید که قرار نیست چهار سال مناصب قدرت را در اختیار داشته و پس از آن ناپدید شود بلکه این فرد قرار است نماینده حزبی باشد که میخواهد سالها بلکه قرنها در فضای سیاسی کشور به سیاستورزی بپردازد. بنابراین یک حزب پیش از اینکه به معرفی یک فرد به عنوان گزینه مورد نظر برای انتخابات مبادرت کند، فرد مورد نظر را از فیلترهای داخلی خود عبور میدهد و پس از تایید تواناییها و صلاحیتهای فرد مورد نظر، اقدام به معرفی وی به عنوان نماینده حزب میکند. به همین دلیل است که در دنیا مشاهده میکنیم که اعضای یک حزب به شخصه از اهمیت بالایی برخوردار نیستند و احزاب به راحتی حتی دبیران کل خود را نیز جابجا یا عزل میکنند.
اما در کشور ما شورای نگهبان است که مسئولیت گزینش افراد را بر عهده دارد و شورای نگهبان پاسخ مسائلی را باید بدهد که در دایره وظایف او نیست. این مسئله که نمایندهای در دوران حضور در مناصب حاکمیتی خطایی انجام میدهد که نباید به پای شورای نگهبان نوشته شود. شورای نگهبان تنها ویژگیهای حداقلی افراد را با چارچوبهای قانون اساسی تطابق میدهد و بر اساس آن افراد را تایید یا رد صلاحیت میکند.
*یک مسئلهای اینجا پیش میآید. از اول انقلاب احزابی چون نهضت آزادی، مجاهدین انقلاب و پس از آن مشارکت را داشتیم که بعد از مدتی، دست به اقدامات مغایر با قانون اساسی زدند و حاکمیت مجبور به برخورد با آنها شد. یکی از دلایل تقابل این احزاب با جمهوری اسلامی این بود که این گروهها زمانی که به قدرت میرسیدند به جای آنکه در چارچوبهای قانون اساسی، حافظ منافع ملی باشند، اقدام به قانونشکنی کرده و حتی در کسوت برانداز مقابل نظام قد علم میکنند.
این گروهها هیچگاه به عنوان حزب به فعالیت سیاسی نپرداختند. چراکه حزب تعریف مشخصی دارد. وقتی یک حزب با تعهد به حفظ چارچوبهای قانون اساسی، مجوز فعالیت قانونی دریافت میکند، دیگر نمیتواند خارج از آن چارچوبها حرکت کند.
برخی احزاب، حزب را ابزاری برای فشار به حاکمیت میدانند
*به هر حال این احزاب از چارچوبهای قانونی اساسی خارج شدند و به کشور ضرباتی نیز وارد کردند. چه تضمینی وجود دارد که اگر حزبی به وجود آمد و در رقابتهای سیاسی توانست رای مردم را برای حضور در مناصب قدرت کسب کند، با قدرت به دست آمده در ضدیت با مفاد قانون اساسی عمل نکند؟
احزاب بر اساس پایبندی به چارچوبهای قانون اساسی باید عمل کنند. اگر حزبی قانون اساسی را زیر پا بگذارد به شکل پیشفرض از دایره سیاسی کشور حذف میشود و به شکل طبیعی، نهادهای کنترلی حاکمیت، وظیفه دارند تا بر فعالیت احزاب در چارچوب قانون اساسی نظارت داشته و در صورت مغایرت فعالیت یک حزب با قانون اساسی مانع ادامه فعالیت آن شوند. وقتی حزبی به صراحت اعلام میکند که به چارچوبهای قانون اساسی پایبند نیست، دیگر در دایره احزاب مشروع کشور جایی نداشته و اصطلاحا به او لقب حزب اپوزیسیون داده میشود و برخورد با او اجتناب ناپذیر خواهد بود.
برخی احزاب هستند که تفاسیری از قانون بیان میکنند که علیه خودِ قانون است. قانون مفسر خود را مشخص کرده است. چه خوشایند یک گروه سیاسی باشد چه نباشد، قانون اساسی، شورای نگهبان را مسئول تفسیر قانون قرار داده. حال گروهی میگوید نظر مفسران قانون را قبول ندارد، خب باید به شکل مشروع فعالیت سیاسی کرده و وقتی توانست نظر مردم را جلب کرده و به قدرت برسد میتواند بر اساس اصول دموکراتیک قوانین کشور را تغییر دهد. اما یک حزب اجازه ندارد با زورآزمایی و گروکشی سیاسی خواستههای خود را به حاکمیت تحمیل کند.
متاسفانه برخی احزاب فعال در کشور، حزب را ابزاری برای فشار به حاکمیت میدانند. لذا مطالبات خود را برای کسب حاکمیت، از مسیر تجمیع مردم در احزاب یا با تحریک مردم علیه حاکمیت پیگیری کردند. یعنی اینها ممکن است که در زبان بگویند حزبی دارای مجوز قانونی هستند ولی در مقام عمل خلاف چارچوبهای قانون اساسی حرکت میکنند. علت این موضوع نیز این است که این گروهها حزب واقعی نبودهاند. چراکه یک حزب قانونی خود را مکلف میکند تا اولویت اول خود را تبیین قانون اساسی برای اعضا و طرفداران خود قرار دهد.
شفافیت مانع پیوند قدرت و ثروت در کشور میشود
*با توجه به ساختار ریاستی ایران آیا میتوان انتظار داشت که برپایی نظامی مبتنی بر حزب به اصلاح امور بینجامد؟
خیر. ما باید در این زمینه تغییراتی قانونی نیز صورت دهیم. امّا اگر امکان تغییرات ساختاری میسر نبود، به عنوان راهکار کوتاه مدت باید مانع برقراری ارتباط میان تقاضای نامشروع( ثروت) و قدرت شد. هر جا این ارتباط از نگاه مردم مخفی ماند، منجر به بروز عفونت یا گندیدگی سیاسی میشود. لذا باید شفافیت ایجاد شود. باید مسئولان ذیربط به رسانهها که وظیفه قانونی، شرعی و اخلاقی آنها افزایش شفافیت در جامعه است، این امکان را بدهند که با تمام توان نورافکن روشنایی بخش را بر تمامی دستگاههای اجرای و نظارتی بتابانند.
امروز رسانههای تابلودار نمیتوانند مفاسد سازمانیافته را به شکل آزادانه افشا کنند و به محض اینکه خبر بروز فسادی اقتصادی را منتشر میکنند درگیر شکایات چهرههای حقیقی یا حقوقی شده و یا متهم به سوگیریهای جناحی میشوند و اصلا بحث نیت خیر نیز در ارتباط با کار آن رسانهها مطرح نمیشود. خوشبختانه امروز فضای مجازی برای رسانهها چهرهای نقاب دار ایجاد کرده تا بتوانند به شکل غیرمستقیم بسیاری از مفاسد اقتصادی را که به شکل عادی توان بیان آنها را ندارند، افشا و جزئیات آن را در اختیار افکار عمومی قرار دهند.
بعضیها از این رویه ناراحت هستند و معتقدند که اگر مفاسد موجود در کشور افشا شود، موجب ناامیدی مردم میشود. در صورتی که عکس این مسئله مصداق دارد. ناامیدی که دنباله آن امید به آینده باشد خیلی ارزشمندتر از ناامیدی است که دنباله آن خودکشی است. وقتی مردم میبینند که حاکمیت درصدد برخورد با مفاسد برآمده است، به آینده کشور امیدوار میشوند. بنابراین در کوتاه مدت هیچ راهی جز شفافیت برای اصلاح امور وجود ندارد. شفافیتی که با آزادسازی رسانهها، زمینه نقد بیرحمانه را آماده میکند.
امروز ژورنالیسم تحقیقی باید در کشور ما به راه افتاده و مرسوم شود. امیدوار هستم رویه خوبی که رئیس جدید دستگاه قضا در حمایت از افشاگران مفاسد اقتصادی آغاز کرده، ادامه پیدا کند و شاهد باشیم که افشاگران مفاسد اقتصادی از مصونیتهای بالای قضایی برخودار شوند. البته این نگرانی وجود دارد که در افشاگریهای اقتصادی و مبارزه با فساد نگاههای سیاسی حاکم شود. بنابراین یکی از راههای افزایش اعتماد به دستگاه قضایی این است که مسئولان قوه قضاییه، باب نقد خودشان و دستگاههای ذیربط را ابتدا باز کنند و به اصحاب رسانه اجازه دهند که مشکلات و نارساییهای موجود در این قوه را با صدای بلند اعلام کنند و از این رویه هراسی نداشته باشند. چرا که این مسئله نه تنها موجب پالایش دستگاه قضایی از فساد میشود بلکه افزایش اعتماد عمومی به دستگاه قضایی را نیز به همراه خواهد داشت.
منبع: تسنیم
دیدگاه تان را بنویسید