عباس آخوندی در یادداشتی مطرح کرد:
عرصهی عمومی روشنفکری هم پدرخواندههای جدیای دارد
عباس آخوندی وزیر سابق راه و شهرسازی نوشت: فهمیدم که عرصهی عمومی روشنفکری هم پدرخواندههای جدیای دارد. تا کنون اگر مکلّایی در حوزهی معرفت دینی مطلبی بیان میکرد برخی از روحانیان بودند که صلاحیّت ورود به این عرصه را در انحصار خود میدانستند و بلا فاصله کفایت و صلاحیّت فرد را نسبت به ورود به بحث معرفت دینی زیر سؤال میبردند، اعتراض میکردند و مدعای وی را رد مینمودند.
اعتمادآنلاین| عباس آخوندی وزیر سابق راه و شهرسازی در یادداشتی نوشت: در مصاحبه با روزنامه اعتماد که در تاریخ 3شهریورماه انتشار یافت گفتم: "من قطعا به حوزه روشنفکری گرایش و تعلّق دارم. مساله من همبستگی ملّی است". این موضوع مورد نقد برخی از ناقدان قرار گرفت.
فکر کردم برای اینکه یکبار دیگر موضوع روشنفکری در بوته نقد قرار گیرد، از این بحث استقبال کنم. امید که وسیلهای برای یک گفتوگوی سازنده شود. داستان را از ادعای مالکیت گروهی بر عرصهی عمومی آغاز میکنم.
سال 75 بود و من وزیر مسکن و شهرسازی بودم. یک روز تصمیم گرفتم که یک شب را تا سحر در پیشخوان یکی از حجرهی صحن امام رضا (ع) بگذرانم. آن وقتها هنوز صحن رضوی احداث نشده بود و بقیه صحنها هم سرپوشیده نبودند.
وقتی با محافظها به خانه رسیدیم و آنان مرا ترک کردند، رفتم یک آژانس هواپیمایی و یک بلیط رفت و برگشت خریداری نمودم، در یکی ازهتلهای نزدیک حرم جا رزرو و پنجشنبهی بعد به سمت مشهد پرواز کردم. به همکارانم در مشهد هم هیچ اطلاعی ندادم. با تاکسی رفتم هتل و مستقر شدم. با خودم یک روانداز نازک برداشتم و حدود ساعت دهونیم شب رفتم به سراغ حجرههای صحن که در پیشخوان یکیشان بیتوته کنم. اکثر آنها اشغال شده بود. تا در یکی از آنها یک جای خالی پیدا کردم.
روانداز را به دور خودم پیچیدم وچمپاتمه زدم تا اتفاقاتی که در اطراف میگذرد را مشاهده کنم. هنوز چند دقیقهای نگذشته بود که یکی آمد و گفت: اینجه چی کار مِکِنی یَره؟ گفتم: هیچی اومدم استراحت کنم. گفت: اینجه جای مویه. وخی برو از اینجه. دیدم سروکله زدن با او ممکن است به شناساییام منجر شود، ردِّ کارم را گرفتم و رفتم.
هر چی گشتم پیشخوان خالی پیدا نکردم. رفتم توی حرم. با خودم گفتم که فضای توی حرم را تجربه کنم. تو حال خودم بودم و اطراف را زیر نظر داشتم. یکی آن طرفتر به طریقهی اهل سنّت، در حال نمازخواندن بود. اذان صبح را که گفتند و صفهای نماز که تشکیل شد کنار من قرار گرفت و گفت: همی تو کی هستی؟ گفتم عبدالله. گفت: تو فلانی، وزیر مسکن وشهرسازیی، حالا بگو اینجه، نصف شبی تنهایی چی کار مِکِنی؟ خوشبختانه نماز شروع شد و بحث ادامه پیدا نکرد. نماز صبح را خواندم به سمت هتل حرکت کردم. دیدم که همهی این فضاهای عمومی صاحب داره و نمیشه یک شب را به تنهایی در صحن و حرم بیتوته کرد مگر از صاحبش اجازه گرفت.
از آن تاریخ 23 سال گذشته ولی، داستان همان داستان است. در مصاحبه پیشگفته، خبرنگار از من پرسید که تو خودت را چگونه تعریف میکنی؟ من گفتم: "قطعا به حوزه روشنفکری گرایش و تعلّق دارم. مساله من همبستگی ملّی است". امّا روزنامه تیتر زد که "من روشنفکری هستم که وارد حوزهی اجرا شدم!". همان روز چند تن از دوستان، از جمله برخی دوستان مطبوعاتی زنگ زدند و گفتند این تیتر خوب نبود. چون روشنفکری در ایران دارای پیام منفی است، بهخصوص آنکه تیتر با علامت تعجب هم تمام شدهاست. همینطور هم شد و در میان بازخوردها، منتقد عزیزی در کانال تلگرامی باشگاه روزنامهنگاران ایران نوشت که "این دومین بار است که آقای آخوندی خود را روشنفکر میخواند. اساسا کسی که اهل معرفت و نظر باشد، در بارهی خود چنین بیمحابا سخن نمیگوید یا خود را چنین معرفی نمیکند. کتابها و مقالات در حوزهی نظر و اندیشه، گویای معرفت افراد هستند". در ادامه ایشان با اشاره به چند کتاب با عنوانهای فنی و مدیریتی و اقتصادی نتیجه گرفته بودند که این ادعای گزافی بیش نیست.
به نظر ایشان من پایم را از گلیم خودم بیرونتر گذاشته بودم. من که در صحنهی سیاسی ایران بیتجربه نیستم، کلماتم را با دقت انتخاب کردهبودم. ولی، تیتر روزنامه در کنترل من نبود. به هر روی، تجربهی تازهای شد و فهمیدم که عرصهی عمومی روشنفکری هم پدرخواندههای جدیای دارد. تا کنون اگر مکلّایی در حوزهی معرفت دینی مطلبی بیان میکرد برخی از روحانیان بودند که صلاحیّت ورود به این عرصه را در انحصار خود میدانستند و بلا فاصله کفایت و صلاحیّت فرد را نسبت به ورود به بحث معرفت دینی زیر سؤال میبردند، اعتراض میکردند و مدعای وی را رد مینمودند. ولی، آنان هیچگاه ارادتورزان را از پیشخوان حجرهی خود نمیراندند. آنان قدرِ مرید را میدانستند و میدانند و از ایمان مرید نمیپرسند.
حال گویا پیشخوان حجرهی روشنفکری صاحبان سختگیرتری دارد که حتی ارداتورزانِ بدون اذنِ قبلی برای ابراز ارادت را از پیشخوانِ خود میرانند. طرفه آنکه صاحبان این پیشخوان حتی برای حفظ ظاهر هم که شده هیچ احترامی برای صاحبان اصلی حجره قائل نیستند. چرا که ایشان بلا فاصله میگوید: "گذشته از آن، روشنفکری آن هم از نوع ایرانیاش چه گرهی گشوده که بخواهیم به ریسمان آن متوسل شویم؟". من که بر این باورم که اگر ما در ایران با مفاهیمی چون آزادی، استقلال، جمهوری، دولت-کشور، ملّت، حقوق شهروندی و معرفتهایی از این دست با همهی مشکلاتی که در عالم تحقق و اجرا دارند، آشنا هستیم و همچنین با تمام درکهای ناقص و گاهی تابیدهشده و چپروانهای که توسط برخی روشنفکران به جامعه انتقال داده شد و انتقادهایی که به آنان وارد است روبهرو هستیم، باز ثمر برخی از همین جریانهای روشنفکری ایرانی است. و گرنه هنوز میبایست در عالم رعیّت بودن سیر میکردیم و این نصیحت را آویزهی گوشمان مینمودیم که یادمان باشد که اگر در دلمان هم بخواهیم خواستگار دختر شاه شویم، باید از شاه اجازه بگیریم.
من بر این باروم که داشتن حسِّ تعلّق به جریان روشنفکری که ماهیّت آن نقد تیز و بیرحمانهی واقعیّت؛ از جمله نقد روشنفکری در ایران است، نه تنها هیچ نقطهی ضعفی نیست که تنها راه برونرفت از تنگنای موجود است. به گمان من، اصلاح ناکارآمدی ساختار اقتصاد و سیاست و سترونی نهادهای مدنی در ایران جز به سه نقد تیز و عینی جریان روشنفکری، ایدهی ایران و خوانش دینی امکانپذیر نیست. هرچند گروهی در پی آن هستند که همچنانکه این منتقد عزیز گفته جریان روشنفکری را در اساس بیعمل، بیارزش و بیثمر نشان دهند و نقش آنان را در پیشرفتهای تاریخی اخیر یا از اساس منکر شوند و یا آنکه تنها رُویههای تلخ و منفی آن را نشان دهند. حال آنکه بسیاری از رهبران روحانیِ انقلاب اسلامی تمام سعیشان پیش از انقلاب، این بود که نشان دهند به جریان روشنفکری و نقد سنّت و خوانش دینی بیحرکت تعلّق دارند و همزمان پیشقراولان قیام بر علیه استبداد و نوگرایی وابسته هستند.
از جمله حوزههای مورد نقد من در سنّت روشنفکری ایرانی، رابطهی دولت-روشنفکری است. سنّت روشنفکری چپ همواره بر فاصلهگذاری با دولت و محکوم کردن هر گونه همکاری با آن در هر حال تاکید دارد. در این سنّت، تفکیک سادهی بین نقد وضعیّت، هیات حاکمه و رفتار حاکمان از یک سوی و نهاد دولت از سوی دیگر صورت نمیگیرد. بیگمان جانمایهی روشنفکری نقد روشمند، خردمندانه و بدون ملاحظهی وضعیّت است. ولی، این به معنی انکار وجود نهادی به نام دولت نمیتواند باشد. ولی، در سنّت روشنفکری چپ ایرانی، گویی مفهومهایی چون آزادی، حقوق شهروندی و جامعهی مدنی در غیابِ دولت-کشور مدرن و نظمِ اجتماعی مدرن قابل تحقق میباشند. لذا در این رویکرد، در نقد قدرت به قدری افراط میشود که مفهوم دولتِ مدرن از حیّز بهرهمندی ساقط میگردد و شرط روشنفکری فاصله گرفتن از نهاد دولت میشود. البته این سخن تازهای نیست. پیش از این، برخی بزرگان روشنفکری چون چنگیز پهلوان به نادرستی آن پرداختهاند.
نکته دیگر آنکه شاخص روشنفکری از منظر این منتقد عزیز داشتن کتاب و مقاله است. لذا، آگاهی به مبانی معرفتی و داشتن توانایی نقد وضعیّت فرع بر روشنفکری است. من که بهشخصه در هر دو مورد هیچ ادعایی نداشته و ندارم، لذا تنها تعلّقام را بیان کردهام ولی، بیحوصلهگی و نخواندن متن توسط روزنامهنگار و صورتبندی موضوع به این نحو نیز وضعیّت درخشانی را در حوزهی رسانه نشان نمیدهد و شاید؛ باید با احتیاط گفت، نیاز به نقد حرفهای داشته باشد. به هر روی، من مطمئنّم که روشنفکران ایران این گونه نمیاندیشند.
دیدگاه تان را بنویسید