ابوالفضل شکوری در گفتوگو با «اعتمادآنلاین»:
عرفان نمیتواند از تشیع جدا باشد/ امام به گورباچوف توصیه کرد از یک صوفی الگو بگیرد/ تصوف پل واسطِ شیعه بین تسنن بود که سنیهای معتدل را شیعه کرد/ نظر دادن درباره مولوی و شمس و... نمیتواند فتوا باشد
ابوالفضل شکوری، عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی، گفت: صوفیان انحرافی آنهایی هستند که به اصطلاح خودشان «طریقت را جایگزین شریعت میکنند»؛ یعنی میگویند به جای انجام مناسک ظاهری عبادتی اسلام، واصل الیالله شدن کافی است.
اعتمادآنلاین | سعید شمس- ابوالفضل شکوری، عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی و مدیر گروه علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس، در گفتوگو با اعتمادآنلاین توضیح داد که صوفیان انحرافی آنهایی هستند که به اصطلاح خودشان «طریقت را جایگزین شریعت میکنند»؛ یعنی میگویند به جای انجام مناسک ظاهری عبادتی اسلام، واصل الیالله شدن کافی است. او در این گفتوگو از تفاوتهای تصوف نظری و عملی گفت که در ادامه میخوانید:
***
*اختلاف دیدگاهها درباره جایگاه صوفیه از کجا نشأت میگیرد؟
درباره جایگاه صوفیه در اسلام و اینکه در طول 1400 سال این تفکر چه شرایطی داشته است، باید گفت 2 نوع تصوف داریم: تصوف نظری و تصوف عملی. تصوف نظری همان چیزی است که در فرهنگ شیعه به آن عرفان میگویند و جایگاهی فاخر در شیعه دارد. از نظر عرفا در تاریخ اسلام و تشیع شاگردان مستقیم امیرالمومنین علی علیهالسلام و بعضی از اصحاب پیامبر بودند که تصوف نظری داشتند؛ مثلاً اویس قرنی از سلسله بخشی از عرفای اسلام است که در عصر حیات پیامبر اسلام از یاران اولیه دین اسلام بود.
همچنین کمیل بن زیاد را داریم که از شاگردان ویژه حضرت علی و از عرفای حقیقی، وارسته و بسیار مورد اعتماد حضرت بوده است. سلمان فارسی را هم داریم که جزو عرفای صدر اسلام بودند و همهشان هم از غیرمعصومین هستند. در واقع عرفان با اسلام و تشیع عجین شده است و به همین دلیل از تشیع جداییناپذیراست. همینطور در تاریخ، این روش توسط عالمان، فیلسوفان و حتی فقیهان تداوم پیدا کرده که راجع به عرفان بحثهای نظری شده است و همچنان میشود و سیر و سلوک میکنند که سیر و سلوک الیالله چگونه است. چهرههایی چون حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی و مرحوم قاضی طباطبایی عرفایی وارسته بودند که حاج میرزا جواد آقا ملکی حتی تاثیر مستقیمی بر عرفان عملی و نظری مرحوم امام خمینی گذاشته است.
امام خمینی از عارفان شاخص جهان بود
خودِ امام خمینی هم یکی از عارفان شاخص جهان اسلام قلمداد میشود. به طوری که ایشان در نامهای که به گورباچوف مینویسد حتی عرفای سنی از جمله محیالدین عربی را الگو معرفی میکند و به او میگوید اگر میخواهید از سردرگمی نظری در عالم الحاد بیرون بیایید، بروید و آثار محیالدین را بخوانید. ضمناً عرفا نوعی تصوف و گرایش صوفیگرانه هم داشتند.
عرفان اصلاً نمیتواند بدون نوعی تصوف باشد
*نسبت عرفان و تصوف چه نوع رابطهای است؟
عرفان اصلاً نمیتواند بدون نوعی تصوف باشد. بنابراین جایی که شخصیتی مثل امام در سطح جهانی ابنعربی را که یک صوفی و یک عارف است به عنوان الگو معرفی میکند، چطور برخی با صوفیگری مخالفت میکنند؟ ما در طول تاریخ تشیع سید حیدر آملی را داریم که عامل پیوند تشیع و تصوف است و همچنین شاگردان سید حیدر را داریم که جایگاهشان را اهل فلسفه، عرفان و علم به خوبی میشناسند. سید حیدر آملی هم مفسر قرآن بود، هم زاهد بود، هم عارف بود و هم فقیه بود. تا آنجا که ابنمیثم بحرانی که برای نهجالبلاغه شرح مفصلی نوشته است هم تحت تاثیر آملی بود.
*بیشتر توضیح میدهید؟
در واقع عرفان نمیتواند از تشیع جدا باشد. تشیع به ویژه در عراق و ایران اقلیت بود و به واسطه عرفا و صوفیان آن زمان در این 2 کشور اکثریت شد؛ یعنی تصوف پل واسطِ شیعه بین تسنن بود که سنیهای معتدل را شیعه کرد. در واقع اگر عرفا و صوفیان بزرگ نبودند، شاید شیعه الان در ایران و عراق اکثریت نبود. یک دانشمند عراقی به نام مصطفی کامل الشیبی کتابی به نام «تشیع یا تصوف» نوشته است که خواندن آن به ما کمک میکند به نقش سازنده تصوف و عرفان در ترویج شیعه پی ببریم. پس بنابراین تصوف فیحد نفسه بد نیست و در بین عرفا چهرهای مثل ملاصدرا را داریم که رئیس الهیّون است و همه میدانند ایشان را نمیتوان از عرفان تصوف نظری جدا کرد.
تصوف انحرافی هم در تاریخ خودنمایی کرده است
*تاکیدات تصوف انحرافی بر چه مسائلی بود؟
تصوف انحرافی هم در تاریخ متاسفانه خودنمایی کرده است. صوفیان انحرافی آنهایی هستند که به اصطلاح خودشان «طریقت را جایگزین شریعت میکنند»؛ یعنی میگویند به جای انجام مناسک ظاهری عبادتی اسلام، واصل الیالله شدن کافی است. آنها نظرشان این بود که خواصی که از طریق سیر و سلوک به خدا وصل میشوند دیگر نیازی به عبادت ندارند. بله، آنها مردود و حتی بعضیهایشان از نظر من مرتد هستند که البته اقلیت بودند.
*تصوف نظری و عملی چطور از یکدیگر مجزا میشوند؟
وقتی از صوفی و تصوف سخن میگوییم، هم اصلیها را شامل میشود و هم فرقه منحرفین را. عارفانی مثل مولوی و شمس تبریزی را نمیتوان جزو صوفیهای انحرافی برشمرد، به همین دلیل آیتالله خامنهای میگویند: «مثنوی مولوی اصول است، اصول است، اصول دین است.» پس وقتی مولوی مورد تایید عارفان عصر حاضر است ما نمیتوانیم اجتهاد بدون سند بکنیم. بنابراین باز تاکید میکنم، عرفان و تصوف نظری را با تصوف الحادی نباید اشتباه گرفت. حتی شهید اول و علامه حلی هم جزو عرفای نظری شناخته میشوند که ادامهدهنده سید حیدر آملی بودند. حتی در دوره حاضر نیز مرحوم آیتالله بهجت عارف بود و تصوف الحادی را مردود میدانست.
نظر دادن درباره مولوی و شمس نمیتواند فتوا باشد
*برای قضاوت صحیح باید به چه شیوهای متوسل شویم؟
از این رو ما اگر بخواهیم برابر کسانی مثل مولوی، شمس، ابنعربی و... موضع منفی بگیریم، باید ثابت کنیم که آنها وابسته به جریان تصوف الحادی و انفرادی هستند که تا حالا کسی نتوانسته چنین چیزی را ثابت کند. فلذا نظر دادن درباره مولوی و شمس و... چون بحثی تاریخی است، نمیتواند فتوا باشد، چرا که اساساً راجع به تاریخ نمیشود فتوا داد. در واقع شأن فقیه پرداختن به هر موضوعی نیست و کار کارشناسان خبرگان متخصص دارد که تا حالا هیچ مورخی راجع به الحادی بودن شمس و مولانا صحبت و نظری مطرح نکرده است.
درباره این فتوا میتوانم بگویم مثل فتوا درباره ماهی اوزونبرون و ماهیهای خاویاری است که تا زمان انقلاب نظر علما این بود که حرام است، چون معیار در حلال یا حرام بودن آبزیان اینطور است که اگر پولک دارند حلال هستند و اگر پولک ندارند حراماند. به همین خاطر علما حکمی کلی داده بودند که هر ماهیای پولک نداشته باشد حرام است. بعد آمدند این مساله را از مرحوم آیتالله سید محمدرضا گلپایگانی و مرحوم امام خمینی استفتا کردند که آنها فرمودند اگر ماهیشناسان نظر میدهند که ماهیها پولک ریزی در پوشت گوششان یا جای دیگری از بدنشان حتی به طور مقطعی داشتهاند، حلالگوشت محسوب میشوند ؛ یعنی بر اساس نظر اهل فن این را گفتند.
راجع به مسائل تاریخی مخصوصاً تصوف هم باید همینطور عمل شود و از مورخان و صاحبنظران در عرفان درباره اشخاصی چون شمس و مولانا و الحادی یا نظری بودن تصوفشان نظر بخواهند تا بتوانند راجع به آنها نظر صحیحی داشته باشد.
فقیه هم میتواند فتوا بدهد و هم میتواند حکم کند
*پس شما با تهیه و پخش فیلم مذکور موافق هستید؟
حتماً. درباره فتوایی که راجع به فیلم شمس و مولانا داده شده است لازم به ذکراست فقیه هم میتواند فتوا بدهد و هم میتواند حکم کند؛ حکم مثل حکم تحریم تنباکو توسط میرزای شیرازی است. تنباکو که حرام نبود و همه هم استفاده میکردند، اما چون انگلیسیها در تجارتش دنبال سوءاستفاده از ایران بودند، میرزا مصرفش را حرمت اعلام کرد که با فتوا دادن فرق میکند. چون یک فقیه میتواند حکم بدهد، اما در فتوا استفتا میکنند تا نظر شرعی و فقهی بگیرند.
از حرمت مرجعیت باید مراقبت کرد
سوال این است که نظر برخی از مراجع درباره فیلم شمس و مولانا فتواست یا حکم؟ اگر فتوا باشد تبعیت از آن فقط برای مقلدانشان واجب است و لزومی ندارد مقلدان بقیه مراجع این فتوا را بپذیرند. حالا باید دید سازندگان این فیلم و همچنین آنهایی که میخواهند به تماشا بنشینند، مقلد این 2 فقیه هستند یا نه. اگر هستند باید دست از کار بکشند و اگر مقلد آنها نیستند، که اکثریت مردم نیستند، مجبور به پذیرش آن نیستند. چون فقط حکم لازمالاجراست. به همین دلیل این مراجع باید اعلام کنند حکم دادهاند یا فتوا، که آیا چنین مقولهای مشمول حکم حرمت میشود یا نه، بحثی است که به صحبتهای کارشناسی لازم دارد.
*ممنون؛ حرفی باقی مانده است؟
باید از حرمت مرجعیت مراقبت کرد.
دیدگاه تان را بنویسید