عباس آخوندی در یاددداشتی مطرح کرد:
رومینا، تلنگری به دوستداران ایران
عباس آخوندی در یادداشتی نوشت: فرزندکشی، آن هم دخترکشی را خُرد و سبک نگیریم. این نشان از جامعهای دارد که عشق در آن مرده، اخلاق فروپاشیده و تعصب و جهل جای مروت و خرد نشسته است. جامعهای که گفتگویی در آن صورت نمیگیرد و بهجای آن ستیز ستوده میشود، دوست داشتن در آن جایی ندارد و بهجای آن خشونت، ارزش تلقی میگردد و جوانهای آن یا رؤیایی ندارند و یا اگر دارند رؤیای گریز و نه تغییر است.
اعتمادآنلاین| فرزندکشی، آن هم دخترکشی را خُرد و سبک نگیریم. این نشان از جامعهای دارد که عشق در آن مرده، اخلاق فروپاشیده و تعصب و جهل جای مروت و خرد نشسته است. جامعهای که گفتگویی در آن صورت نمیگیرد و بهجای آن ستیز ستوده میشود، دوست داشتن در آن جایی ندارد و بهجای آن خشونت، ارزش تلقی میگردد و جوانهای آن یا رؤیایی ندارند و یا اگر دارند رؤیای گریز و نه تغییر است. بسیار باید تاسف خورد که چنین اتفاقهایی در درون یک حوزهی تمدنی چندهزار ساله صورت میگیرد.
باید ازخود بپرسیم که آیا ما در حال تجربهی زوال یک تمدن هستیم؟ به گفتهی جبران خلیل جبران برای انهدام یک تمدن سه چیز کافی است: ﺍﻭﻝ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ، ﺩﻭﻡ ﻧﻈﺎﻡ ﺁﻣﻮﺯﺷﯽ ﻭ ﺳﻮﻡ ﺍﻟﮕﻮﻫﺎ. ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭّﻟﯽ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺯﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺷﮑﺴﺖ. برﺍﯼ ﺩﻭﻣﯽ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﻣﻌﻠّﻢ. و ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﻣﯽ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ و اسطورهها...و شوربختانه هر سه با هم در حوزهی تمدنی ما چه اسلامی و چه ایرانی در حال وقوع هستند.
در این مورد چه ارتباط رومینا را ناشی از احساسات گذرای نوجوانی و چه به دلیل الگوهای ارتباطی ناسالم بدانیم، قاعدتا خانه باید جایی باشد که این تعارض را مدیریت کند و مادر باید آن اندازه نقش مؤثر در خانه برای مدیریتِ تعارض اعم از تعارض ارزشی و یا رفتاری داشته باشد. دراین مورد خانواده نتوانسته کمکی به این قربانی بکند. افزون براین، این دختر معصوم در سنین دانشآموزی بودهاست. پیداست که وی هیچ امیدی به مدرسه و اولیای آن برای در میان این گذاشتن این مساله با آنان نداشتهاست. آیا این نشان از آن نیست که آموزش و پرورش تنها به آموزش واژهها و آیینهای بدون معنویّت فروکاسته شده، ارتباط آن با خانواده ضعیف و جایی در زندگی اجتماعی حتی در یک جامعه کوچک روستایی که اغلب ارتباطها چهره به چهره است نداشته و معلم منزلت خود را از دست دادهاست؟
بههرروی، هر جمعیتی در حد خود دارای سازمانی اجتماعی است و بزرگانی در آن دارای اقتدار معنوی هستند. آنچه مسلم است آن است که سازمانِ اجتماعی روستا در این مورد هیچ کمک مؤثری نتوانسته بکند. چون بر اساس اخباری که تا کنون انتشار یافته، والدین هر دو طرف، پیش از وقوع این جنایت در جریان موضوع بودهاند و حتی برخی مقامهای رسمی از احتمال وقوع این حادثه مطلع بودهاند و دخترک معصوم خود این خطر را به آنان گوشزد نموده بودهاست. با این وجود سازمان اجتماعی رسمی و غیررسمی روستا هیچ کمک مؤثری در جهت جلوگیری از این واقعه نتوانسته بکند. حال، یا این وضعیت به دلیل آن است که سازمان اجتماعی متکی به جامعه فروپاشیده و جای آن را سازمان رسمی و متکی به قدرت گرفته که در موردهای این چنینی فاقد کارایی و اقتدار معنوی است و یا آنکه بهطور جدیتر، جامعه با یک خلاء جدی از منظر شبکهی ارتباطات سالم و کارآمد اجتماعی در ساحتهای مختلف زندگی روبهرو شدهاست.
این فاجعه احتمالا اولین و آخرین نخواهد بود. شوربختانه از منظر جزایی هزینههای ارتکاب چنین جنایتهایی بسیار پایین است و فاقد ویژگی بازدارندگی هستند. همچنانکه در اخبار دیدیم با فاصله کمی خبر یک خواهرکشی در رشت انتشار یافت. ازاینرو، فعالان اجتماعی درخواست ورود فوری سه قوه به منظور ممانعت قانونیِ اعمالِ خشونت بر علیه زنان هستند. ولی افزون بر ضرورت این اقدام، این جنایت و جنایتهای مشابه نشان از بحرانهایی در حوزهی گفتمانی غالب و زیرینترین لایههای فرهنگی و تمدنی ما دارد. آیا زمان آن نرسیده است که اندیشهورزان و دغدغهمندان چون در حوزهی دینی و چه بیرون آن به تضادهای فزایندهی درون و بیرون خانه و همچنین تعارض بین گفتمان غالب و رسمی و آنچه در زندگی خانوارهای ایرانی جریان دارد بیندیشند؟ باور کنیم که این تضادها تمام نظم ارتباطی درون خانوادهها را متلاشی و پدربودن و یا مادربودن را با هزاران دغدغه همراه ساختهاست. این وضعیّت کشنده است. باشد که اندیشمندان و سیاستورزان حوزهی تمدنی ایران تکانی بخورند، بهخود بیایند و بدانند که فروپاشی تمدنها بسیار خونریز خواهد بود. هریک به سهم خود مسئولیّت بپذیریم و گامی برای
تحول به سوی بهبود و فرمانروایی خرد به جای تعصب و جهل بهویژه جهل مقدس در سه نهاد خانواده، آموزش و تربیت و الگوهای ارتباطی برداریم. بازگردیم به ایدهی ایران. بازخوانی ایدهی ایران در روزگار معاصر راهکار بنیادین است. با هم به آن بیندیشیم.
دیدگاه تان را بنویسید