عباس سلیمینمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در یادداشتی نوشت:
به زیر کشیده شدن مجسمههای سخنگو
مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران نوشت: آن زمان حتی تصور نمیکردیم نفرت از تبعیضنژادی به عنوان جز لاینفک نظام سرمایهداری به این سرعت عمومیت یابد. بدون تردید فضای کرونایی در آشکار کردن پیچیدگیهای نظام لیبرال دمکراسی برای عامه مردم نقش مؤثری داشته است.
اعتمادآنلاین| عباس سلیمینمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران نوشت: در سال 1386 ش(2007م.) در جریان برگزاری نمایشگاه کتاب فرانکفورت به اتفاق دوستی در پی اطلاع از آخرین آثار تحقیقی منتشر شده در ارتباط با اشغال فلسطین بودم تا پژوهشم را در این زمینه جامعیت بخشم.
در غرفه بسیار معظم شرکت توزیع کتاب «امریکن بوک» (A.B.A) پس از طرح نیازمان، بحثی در مورد اسرائیل و حمایت بیدریغ آمریکا و انگلیس از صهیونیستهای سلطهیافته بر این سرزمین به عنوان افراطیترین نژادپرستان جهان درگرفت که با استقبال کارکنان و سکوت رئیس آنان مواجه شد.
بعد از ترک غرفه این بزرگترین مؤسسه پخش کتاب (آنگونه که مدعی بودند و از ظواهر نیز به گونهای برمیآمد) فردی ما را صدا زد؛ رئیس مؤسسه بود که به دنبال ما آمده بود. وقتی نزدیکمان شد گفت ما نمیتوانیم در آمریکا به تخطئه نژادپرستی بهویژه صهیونیستها بپردازیم. خواهش میکنم شما ایرانیها از مواضع اصولیتان در این زمینه عدول نکنید. با تعجب از این که حتی نزد کارمندانش از اعلام چنین نظری پرهیز کرده بود در مورد لایههای پنهان جامعه آمریکا به فکر فرو رفتیم، اما در آن زمان حتی تصور نمیکردیم نفرت از تبعیضنژادی به عنوان جز لاینفک نظام سرمایهداری به این سرعت عمومیت یابد.
بدون تردید فضای کرونایی در آشکار کردن پیچیدگیهای نظام لیبرال دمکراسی برای عامه مردم نقش مؤثری داشته است و این که در چنین نظامی سرمایه است که به انسان ارزش میبخشد و نه ارزشها و فضایل والای معنوی علمی و به طور کلی کرامتهای انسانی، ولو این ثروتهای انباشته از قِبَل غارت و کشتار میلیونها انسان فراهم آمده باشد.
امروز صاحبان وجدانهای پاک و آزاده در جوامع سرمایهداری حاضر نیستند به مظاهر تمدنی که بر خون سرخپوستان، سیاهپوستان و ... بنا شده فخر بورزند؛ زیرا چنین تفاخری لازمهاش پذیرش برتری نژادی انسان دارای سرمایه بر سایر انسانهاست. آنگونه که از ظواهر امر برمیآید قشر روشنضمیر جوامع سرمایهداری از این فرصت استثنایی که ویروس کرونا رقم زده بهره گرفته است تا به ریشهیابی تبعیض و نژادپرستی بپردازد.
تبادل اطلاعات تاریخی غیررسمی، شناخت رذایل سرمایهسالاران (که با توسل به هر جنایتی به بهرهکشی از سایر جوامع و ملتها پرداختهاند) را گسترش داده است. آن چه امروز به عنوان جنگ نمادها میتوان از آن یاد کرد، نشان از یک خیزش عمیق فکری در آمریکا و اروپا دارد.
هرچند کرونا اراده واقعی (و نه تبلیغاتی) نظام سرمایهداری را در دفاع از حقوق اساسی آحاد ملت در معرض یک سنجه قرار داد، اما آن چه موجب شده که دستکم قشر قابل توجهی از جامعه آمریکا و حتی اروپا با به زیر کشیدن نمادها حساب خود را از تاریخچه عملکردهایی که به پیدایش لیبرالیسم منجر شده جدا سازد، درک این واقعیت است که مشکلات امروز بشریت ریشه در جهتگیریهای ضدبشری دیروز سردمداران این نظام دارد. این شناخت برخلاف ادعاهای ظاهر فریب و پرجاذبه نظام سرمایهداری، علامتگذاریها و نمادهای به ظاهر خاموش، واقعیت تلخ دیگری را به نمایش میگذارد.
در تظاهرات ضد تبعیضنژادی چند روز گذشته در آمریکا و اروپا، تاریخچه عملکرد صاحبان مجسمههایی که عمدتاً در برابر محاکم قضایی و دانشگاهها نصب شده بود منتشر و تنفر عمومی نسبت به این نمادها بهسرعت برانگیخته شد. حرکت سنجیده به زیر کشیدن مجسمهها پیامی روشن و عمیق دارد؛ لذا با مخالفت شدید و تهدید جدی دولتمردان جهان سرمایهداری مواجه شد. همین صفبندی آشکار و جنگ بر سر نمادها رشد فوقالعادهای به همه مردم جهان داد.
در میان ملتها کمتر این اطلاع وجود داشت که برای نمونه مجسمه ژنرال رابرت لی _ فرمانده ارتش کنفدراسیون ایالات جنوبی آمریکا (که سرسختترین طرفدار نظام بردهداری و پست و بیارزش دانستن رنگینپوستان بود و جنایات وصفناپذیری برای حفظ برتری نژاد «سفید» مرتکب شده بود)- در شهر «شارلوت زویل» آمریکا به عنوان شاخص، سالهاست نگاه ضدبشری او را ترویج میکند.
آیا انتظار داریم پلیس آمریکا و سیستم قضایی این کشور از شعارهای تبلیغاتی وزارت خارجه در زمینه حقوق بشر و ... الهام بگیرند یا از مجسمههایی که نماد آشکار نژادپرستیاند؟! یا در انگلیس جوانان، مجسمه ادوارد کلستون که در قرن هفدهم بزرگترین نیروی شبه نظامی شکار سیاهپوستان در آفریقا و انتقال آنان به غرب را در اختیار داشت را به زیر کشیدند. کلستون صرفاً در پوشش شرکت «رویال آفریقا» پیش از 100 هزار شهروند آفریقایی را به اسارت گرفت و از غرب آفریقا به آمریکا منتقل کرد. بیش از 20 هزار نفر از این انسانهای به زنجیر کشیده شده در طول سفر جانشان را از دست دادند.
وقتی از این شکارچی انسانها با نصب مجسمههایشان در میادین مهم شهر تجلیل میشود آیا میتوان انتظار داشت نژادپرستی در نظام لیبرال ریشهکن شود؟! امروز با بسط آگاهیها و به زیرسؤال رفتن تاریخنگاری جهان سرمایهداری، برای مردم هضم این که چگونه چنین موجودات پلیدی به عنوان قهرمان ملی بر آنان تحمیل شدهاند بسیار دشوار است و آن را تحقیر خود توسط نظام سرمایهداری میدانند.
شاعر برجسته انگلیسی- مایلز چمربز- هفته گذشته در جمع تظاهرکنندگان گفت هر زمانی که از کنار این مجسمه میگذرید به یاد داشته باشید که آن چه به عنوان قهرمان ملی شما جا زدهاند نمادی از ظلمی است که درباره خانوادهها و نیاکان ما مرتکب شدند. مردم این منطقه بیش از 20 سال است که از مسئولان خواستهاند تا این مجسمه را پایین بیاورند، اما موافقت نشد؛ حالا زمان پایین کشیدن آن است.
اما بعد از به زیر کشیده شدن مجسمه این جنایتکار، نخستوزیر انگلیس تظاهرکنندگان را به شدت تهدید و حزب محافظه کار این کشور نیز با صدور بیانیهای این عمل را ناقض امنیت ملی قلمداد کرد. در اظهارات بوریسجانسون این جمله میتواند بسیار قابل تأمل باشد: «متلاشی کردن مجسمهها تلاش برای از میان بردن تاریخ انگلیس است.»
یکی دیگر از مجسمههایی که توسط دانشجویان دانشگاه آکسفورد به زیر کشیده شد مربوط به شکارچی انسان دیگری به نام رابرت میلیگان است وی نیز در قرن هجدهم انسانها را در آفریقا به اسارت میگرفت و با کشتیهای باری خود به عنوان برده به جهان سرمایهداری منتقل میساخت. او که به نظریات نژادپرستانهاش شهره بود جنایات وصفناپذیری علیه انسانهای رنگینپوست در کارنامه رنگین خود دارد!
در بلژیک نیز مردم مجسمه لئویولد را سوزاندند. در این کشور گروهی موسوم به «اصلاح تاریخ» با تهیه طوماری که به امضای بیش از 70 هزار نفر رسیده است از مسئولان کشور خواستند تا تندیس این پادشاه و حتی نامش را در سراسر کشور حذف کنند؛ زیرا او بزرگترین نهاد بردهداری را در اختیار داشته و در آفریقای مرکزی دست به قاچاق گسترده سیاهان میزده است. برخی مورخان مستقل اروپایی معتقدند او مسئول کشتار بیش از 10 میلیون سیاهپوست بوده است.
قهرمان ساختن چنین چهرههای منفوری صرفاً با هدف تطهیر تاریخ نظام سرمایهداری است؛ به همین دلیل رشد آگاهیها موجب تنفر روزافزون شده و مردم حتی با سوزاندن پرچم از لیبرالیسم برائت میجویند. نکتهای که امروز همگان بر آن وقوف کامل یافتهاند این که این مجسمهها سالها در سکوت سخن گفته و از اندیشه برتری نژادی که لازمه رشد سرمایهداری است پشتیبانی کردهاند و امروز وجدانهای آگاه، این مجسمههای سخنگو را به زیر میکشند تا رویگردانی خود از نظام سرمایه محور را بهصراحت ابراز دارند.
دیدگاه تان را بنویسید