خاطرهنگاری غلامعباس توسلی از دکتر علی شریعتی:
صمیمیتی چندین ساله با شریعتی/ جای خالی شریعتی ضایعهای بود که با چیز دیگری جبران نمیشد
غلامعباس توسلی، جامعهشناس، گفت: من این افتخار را یکی از افتخارهای بزرگ زندگی خود میدانم که یکی از صمیمیترین دوستان مرحوم دکتر علی شریعتی بودم. به همین دلیل، هم در مشهد هم در فرانسه، روزهای تلخ و شیرینی را در کنار هم سپری کردیم.
اعتمادآنلاین| 29 خرداد هر سال یاد و خاطره علی شریعتی دوباره در ایران زنده میشود. مردی که هر چند 43 سال پیش در لندن چشم از جهان فروبست و در دمشق به خاک سپرده شد، اما تاثیر اندیشههایش و نزاع بر سر به دست دادن روایتهای موافق یا مخالف با او همچنان در فضای اندیشه و سیاست ایران دیده میشود.
در سالروز مرگ علی شریعتی، اعتمادآنلاین خاطرهنگاریهایی از یاران، نزدیکان، علاقهمندان و منتقدان شریعتی، منتشر میکند. در ادامه خاطرهنگاری غلامعباس توسلی، جامعهشناس، از علی شریعتی را به نقل از شماره 70 ماهنامه نسیم بیداری خواهید خواند.
***
من این افتخار را یکی از افتخارهای بزرگ زندگی خود میدانم که یکی از صمیمیترین دوستان مرحوم دکتر علی شریعتی بودم. به همین دلیل، هم در مشهد هم در فرانسه، روزهای تلخ و شیرینی را در کنار هم سپری کردیم. یادم میآید قبل از اتفاقاتی که فضای مشهد را علیه شریعتی مسموم کرد، سخنرانیهای ایشان با استقبال کمنظیری مواجه میشد.
به همین دلیل چند ساعت یا یک روز قبل از وقت سخنرانی، از من میخواست با گوش دادن به متنی که آماده کرده، اعلام نظر کنم. البته دکتر به من لطف داشت و خیلی کم پیش میآمد که من به متن آماده شده اشکالی وارد بدانم. همچنین به یاد دارم وقتی نوه آیتالله میلانی علیه او کتابی نوشت و کارهای نهچندان مورد پسندی انجام داد، به قدری به هم ریخت که شادابیاش را از دست داده بود. به هر حال دکتر به دین اسلام و به طور مشخص مذهب شیعه اعتقادی قلبی و عقلی داشت و از اینکه گروهی سعی داشتند در مسلمانیاش تردید به وجود بیاورند، اذیت میشد.
البته من همیشه دلداریاش میدادم و به شریعتی میگفتم، آنها نمیتوانند هدف شوم خود را عملی کنند که همه دیدند دکتر علی شریعتی چه آخر و عاقبت خوب و دشمنانش چه سرنوشت محتومی داشتند. بنده همچنین از روزهایی که با ایشان اقدام به انتشار روزنامه «ایران امروز» کردیم هم خاطرههای زیادی دارم. شوق و ذوق شریعتی برای شماره اول روزنامه به حدی بود که شبها تا دیرهنگام بیدار میماند و حتی کارهای دم دستی را هم انجام میداد.
وقتی روزنامه را برای اولینبار به دفتر آوردند، از خوشحالی در پوست خودش نمیگنجید و به من گفت، از این به بعد (با انتشار اولین شماره روزنامه ایران فردا) فضایی جدید و متفاوت را برای بیان نقطه نظرات خود داریم و باید قدرش را به خوبی بدانیم. یادش بخیر! هر دو تصمیم گرفته بودیم با وجود همه سختیها در تهران بمانیم. من در محله کوی دانشگاه منزل کوچکی داشتم که بیشتر شبهای هفته دکتر شریعتی پیشم میآمد و تا ساعات اولیه صبح از مسائل روز و موضوعهای مختلف حرف میزدیم.
همچنین در مقطعی دیگر در فرانسه هم با هم درس میخواندیم. دقیقاً به خاطر دارم در روزهایی که از درس و کار فراغت پیدا میکردیم، به دیدن معابر دیدنی این کشور میرفتیم که در جای خودش بسیار لذتبخش بود. در کل همجواری با چهرهای چون شریعتی برای هر کسی میتواند موهبتی گرانبها باشد. به همین دلیل وقتی در روزهای پایانی خردادماه سال 56 خبر آمد که شریعتی در دمشق سوریه از دنیا رفته، انگار دنیا روی سرم خراب شد. هم به این دلیل که همراهی و همکاری باعث شده بود تا تعلق خاطر پیدا کنم و هم به دلیل اینکه در آن روزهایی که مردم تلاششان را به کار بسته بودند تا انقلاب را به نتیجه برسانند، جای خالی شریعتی ضایعهای بود که با چیز دیگری جبران نمیشد. الان هم که [43] سال از مرگ ذکتر میگذرد، هنوز هم به یادش هستم و تا روزی که چشم از جهان ببندم، دوستی با علی شریعتی را مایه مباهات خودم میدانم.
دیدگاه تان را بنویسید