جلال میرزایی، رئیس کمیته سیاسی فراکسیون امید مجلس دهم:
بیاعتمادی عمومی به حداکثر رسیده؛ باب گفتوگو را باز کنیم
نماینده اصلاحطلب مجلس دهم گفت: جامعه در حالت از هم گسیختگی است و بیاعتمادی عمومی فارغ از مباحث جناحی به حداکثر رسیده است. باید باب گفتوگو را با جوانان، زنان، فرهنگیان و دانشگاهیانی که امروز متاسفانه بیتفاوت شدهاند، باز کنیم.
اعتمادآنلاین| جلال میرزایی، رییس فراکسیون امید مجلس دهم، مجلسی که حالا مجلس پیشین بهحساب میآید و از قضا در فضای سیاسی این روزهای کشور و نزد افکارعمومی ناراضی به واسطه مصایب معیشتی، مجلسی که ازجمله مقصران شرایط کنونی است، معتقد است که مشکل از آن مجلس و لااقل فراکسیون 90 نفره امید نبوده و حتی دولت هم مقصر همه آنچه امروز میگذرد، نیست. او تاکید دارد، مجلس دهم و دولت یازدهم و دوازدهم عملکرد بدی نداشتهاند اما فشارهای داخلی و خارجی مانع از تحقق اهدافشان شد. این نماینده اصلاحطلب پیشین مجلس که نسبت به گرایشی میان دو جناح برای حمایت از کاندیداهای جوان و کمتجربه نگران است، میگوید مردم امروز با پوست و گوشت و استخوان، مشکلات معیشتی و غیرمعیشتی را درک میکنند و تاکید دارد که او و همفکرانش نیز از این مهم باخبر و آگاه است اما تاکید دارد که تکرار اینکه مشکل داریم، راهگشا نبوده و باید اولا ببینیم علت مشکلات چیست درثانی راهحلشان کجاست. میرزایی که پیش از ورود به مجلس دهم، استادیار علوم سیاسی و جامعهشناسی سیاسی دانشگاه باهنر کرمان بوده از قضا راهحل مشکلات اساسی کشور را که او «بیتفاوتی» و حتی «بیاعتمادی» جامعه نسبت به حاکمیت تبیین میکند، باز کردن درهای گفتوگو و جلب مشارکت زنان، جوانان، فرهنگیان، دانشگاهیان و البته عموم جامعه میداند که امروز به باور او چندان در تصمیمگیریها و تصمیمسازیها اثرگذار نیستند اما باید باشند.
درحالی که هنوز زمان نسبتا زیادی تا برگزاری انتخابات ریاستجمهوری 1400 مانده و نیز با وجود اینکه در انتخابات مجلس یازدهم در اسفند ماه 98 هم شاهد مشارکتی حداقلی بودیم که به نحوی نشان از آن داشت که فضای جامعه چندان انتخاباتی نیست از هماکنون شاهد تحرکات انتخاباتی هستیم. نگاهتان به صحنه انتخابات پیش رو چگونه است؟ فضای کلی این انتخابات را چطور میبینید؟
من هم فکر میکنم فضای جامعه چندان انتخاباتی نیست و به هر حال مردم باتوجه به مشکلات و تنگناهای اقتصادی و معیشتی همچنین شیوع گسترده کرونا چندان توجهی به مسائل سیاسی به این معنا و در مقام مباحث انتخاباتی ندارند اما تحرکات در دو جناح سیاسی شروع شده و ظاهرا چند نفری از آقایان از هر دو جناح فعالیتهای خود را برای انتخابات آغاز کردهاند. در واقع چند نفر از اصلاحطلبان و چندین نفر از اصولگرایان اما در مجموع اگر به مقاطع مشابه در آستانه انتخابات ریاستجمهوری ادوار گذشته هم نگاه کنیم، میبینیم که وضع به همین شکل بوده و از این نظر اتفاق جدیدی نیست اما فضای عمومی جامعه چندان انتخاباتی نیست.
فضای کلی این تحرکات انتخاباتی را چطور میبینید؟
نکته مهمی که در حال حاضر به چشم میآید، گرایش خاصی است که اتفاقا مختص یک جناح هم نبوده و هم اصلاحطلبان و هم اصولگرایان از این نظر مشابه یکدیگر عمل میکنند. به این ترتیب که به نظر میرسد هر دو دنبال افراد جدید و چهرههای کمتر شناخته شده هستند و میخواهند با سرمایهگذاری روی چهرههای ناشناس یا کمتر شناخته شده وارد رقابت مهمی همچون انتخابات ریاستجمهوری شوند، حال آنکه امروز کشور با مشکلات اساسی مواجه است و فکر میکنم در این شرایط اینکه امور مهم کشور همچون ریاست قوه مجریه را به دست یک جوان یا فردی ناآشنا به فضا و مناسبات سیاسی کشور بسپاریم، کار منطقی و درستی نباشد و خطرناک است. شما هیچ جای دنیا نمیبینید که وقتی با بحران و مشکلات عدیده دست و پنجه نرم میکنند به سراغ نیروهای ناشناس بروند بلکه اتفاقا به سراغ افراد مجربی میروند که استخوان خرد کرده باشند و با چم و خم امور آشنا باشند.
اما فکر نمیکنید این گرایش، بخشی ناشی از همان بیاعتمادی عمومی به چهرههای شناختهشده باشد؟ به هر حال وقتی با مشارکت حداقلی در انتخابات قبل مواجه شدیم، بسیاری از تحلیلگران از این بیاعتمادی و تضعیف اعتماد عمومی به حاکمیت به عنوان یکی از دلایل کاهش مشارکت گفتند. فکر نمیکنید این گرایش اتفاقا ناشی از نوعی تیزبینی و رویکرد منطقی سیاسی برای دستیابی به توفیق حداکثری در انتخابات باشد؟
مساله که فقط پیروزی در انتخابات نیست. مساله این است که یک چهره جدید و کمتجربه یا حتی چنانکه بعضا درباره برخی گزینهها میشنویم بیتجربه، مشکلات را بیشتر میکند. البته این نکته مهمی است که امروز تعداد گروههای مرجع به حداقل رسیده و همین افراد و گروههای مرجع نیز نزد جامعه تضعیف شدهاند. امروز جامعه در حالت از هم گسیختگی است و بیاعتمادی عمومی به حاکمیت فارغ از مباحث جناحی و ورای این بحثها به حداکثر رسیده اما چاره کار چیست؟! به نظرم ما نباید به هیچ عنوان به این وضع دامن بزنیم، حال آنکه آمدن یک چهره جوان یا کمتجربه از آنجا که احتمالا از پس حل این مشکلات اساسی و پیچیده برنخواهد آمد، مشکلات را افزایش خواهد داد و در نتیجه عملا این وضع بیاعتمادی تشدید میشود. آن وقت دیگر انتخاباتی هم درکار نیست تا بشود مردم را به مشارکت مقطعی ترغیب کرد.
راهحل مقابله با این وضع و جلوگیری از تشدید این بیاعتمادی چیست؟ ما سالهاست که از این بیاعتمادی در فضای سیاسی و رسانهای صحبت میکنیم و ظاهرا هر روز شاهد تشدید آن هستیم.
اتفاقا راهحل پیچیده نیست. در همین جریان اصلاحات با وجود این تخریب و تبلیغات منفی، چهرههای موجه بسیاری داریم که هنوز مقداری از مقبولیتشان نزد جامعه باقی مانده و باید اجازه داده شود تا از این ظرفیت به نفع کشور و به سود منافع ملی و جلب همین اعتماد عمومی به حاکمیت استفاده شود.
یعنی چطور؟!
باید باب گفتوگو را با جوانان و دانشگاهیانی که امروز متاسفانه بیتفاوت شدهاند، باز کنیم. تا کی قرار است همین حرفها را تکرار کنیم و در عمل طور دیگری رفتار کنیم؟! باید اجازه دهیم مردم در تصمیمگیریها و تصمیمسازیهای کلان به معنای واقعی کلمه مشارکت داشته و اثرگذار باشند. باید زمینه گفتوگو میان بخشهای مختلف جامعه را ایجاد کنیم. اگر پیوسته افراد مجرب و کارکشته را تخریب کنیم و از حضورشان در صحنههای انتخاباتی و دیگر عرصههای سیاسی جلوگیری کنیم و نگذاریم با جامعه در ارتباط باشند و نیز پیوسته همه مشکلات را به گردن اصلاحطلبان بیندازیم که نمیشود. فکر میکنم راهحل ساده و عملیاتی پیش از هر اقدام آن است که فضا را برای گفتوگو با جوانان، دانشگاهیان، بخشهای مختلف جامعه مثل زنان، فرهنگیان و دیگرانی که متاسفانه نسبت به مسائل کشور بیتفاوت شدهاند، باز کنیم و سعی کنیم که بار دیگر اعتماد آنها را جلب کنیم.
اما به نظر میرسد آنچه مثلا در انتخابات اسفند ماه 98 منجر به مشارکت حداقلی شد صرفا «بیتفاوتی» نیست؛ بلکه آنطور که به عنوان نمونه در فضای مجازی میبینیم، شهروندان توجه بسیاری به مسائل دارند و هر موضوع کوچکی میتواند با موجی از واکنش همراه شود. ظاهرا مساله همان «بیاعتمادی» است نه «بیتفاوتی»! به نظر شما چنین نیست؟
همینطور است اما مساله این است که چرا چنین شده است. متاسفانه امروز در کشور بیش از هر چیز شاهد تخریب چهرههای موجه کشور هستیم و مشکلات و اوضاع کشور صرفا به گردن گروهی خاص از چهرههای سیاسی افتاده که اتفاقا مسوولیت خاصی هم نداشتند. ما در مجلس دهم به روشنی شاهد این مساله بودیم. نمیخواهم درباره خودم صحبت کنم. مثلا به عملکرد آقای عارف در مجلس دهم و فراکسیون امید توجه کنیم که امروز شاید در معرض شدیدترین هجمهها و تخریبهاست. درحالی که ایشان بر یک فراکسیون 90 نفره فاقد اکثریت در مجلس دهم، مدیریت میکرد و به هیچ عنوان نمیتوانست هر آنچه را که میخواهد یا اعضای فراکسیون میخواستند، عملیاتی کند. از طرفی فراکسیون امید در مجلس دهم ناچار بود به خاطر مردم و به خاطر آنکه اوضاع از این وخیمتر نشده و مشکلات از این بیشتر دامنگیر کشور نشود از دولت حمایت کند. از آنسو دولت هم تمام تلاش خود را برای حل مشکلات
به کار بسته بود اما فشارهای داخلی و بینالمللی مانع از اجرای برنامههایش میشد و درنهایت جامعه گمان میکرد، مشکل از فراکسیون امید است که کشور به این وضع افتاده است. درحالی که ما درنهایت میتوانستیم چند طرح و لایحه در مجلس تصویب کنیم که آن هم چنانکه عرض کردم با ظرفیتی که داشتیم و حدود 90 رایی که از مجموع 290 نماینده مجلس دراختیار داشتیم در بسیاری مواقع عملی نمیشد. هر چند که به نظرم با این وجود، اقدامات مثبتی انجام دادیم که بعضا نتایج آن را امروز بیشتر میبینیم.
اما عموم جامعه که چندان به این جزییات توجه نمیکند، مردم با مشکلات اساسی معیشتی روبهرویند و طبیعتا بخشی از مشکل را در منتخبان ادوار گذشته میبینند.
همینطور است. جوانان و خانودهها و افراد سرپرست خانوار، مشکلات را با پوست و گوشت و استخوان لمس میکنند. بازنشستگان و زنان خانهدار و به طور کلی همه اقشار جامعه به سختی از پس تامین مخارج و مایحتاج اولیه برمیآیند. بحثی در این نیست. مشکلات بسیاری داریم و همه هم آن را به خوبی لمس میکنیم اما دو نکته حائز اهمیت است؛ اول اینکه علت بروز این مشکلات چیست و مهمتر از آن راهحل عبور از مشکلات و چالشها کجاست. علت مشکلات عملکرد فراکسیون 90 نفره امید نیست. باور کنید مجلس دهم مقصر همه مشکلات این 40 سال نیست، اصلاحطلبان بنابه آمار- چه در دولت اصلاحات و چه همین مقطع کوتاهی که بهطور نصفه و نیمه و اقلیتی در بخشی از حاکمیت حضور داشتند- عملکرد بهتری نسبت به سایر ادوار داشتند. ما یکی از 3 فراکسیون مجلس دهم و در عمل اقلیت بودیم. رییس مجلس از فراکسیون دیگری بود حتی اکثریت روسای کمیسیونها اصلاحطلب نبودند. اینها را که نمیشود نادیده گرفت. در مورد دولت هم عرض کردم که فارغ از اینکه دولت روحانی دولت اصلاحات نبود و نیست و چنین ادعایی هم ندارد، عملکرد بدی نداشته است. همین دولت در 4 سال اول برجام را به امضا رساند و نتایج آن را هم اتفاقا همین مردم به خوبی احساس کردند اما در ادامه ورق برگشت. بخشی به خاطر فشارهای داخلی و بخشی هم به ویژه پس از انتخاب ترامپ و ورودش به کاخ سفید ناشی از فشارهای امریکا و خروج این کشور از برجام دامنگیر کشور شد وگرنه به یاد داریم که با روی کار آمدن دولت روحانی و حتی تا پایان دولت اول، ثبات اقتصادی خوبی در کشور حاکم شد و ماههای نخست پس از برجام نیز شاهد رونق اقتصادی و جذب سرمایهگذاران خارجی بودیم اما نگذاشتند. بحث اصلی اما این است که حالا چه باید کرد. امروز مشکلات بسیاری داریم اما تکرار این جمله که راهگشا نیست. مساله این است که چه کار باید کنیم که مردم به خصوص جوانان و دانشگاهیان از این بیتفاوتی و بیاعتمادی خارج شوند.
شما از لزوم گفتوگو با جوانان و دانشگاهیان برای حل مشکلات گفتید. اتفاقا میانه هفته اخیر «اعتماد» از چهرههای متعدد اصلاحطلب و اصولگرا اولا درباره مهمترین چالش کشور در آستانه انتخابات ریاستجمهوری و در ثانی اینکه چه کسی میتواند به نسبت در این شرایط مشکلگشا باشد، نظرسنجی کرد که در کمال تعجب، یکسوم پاسخدهندگان به آقای سیدمحمد خاتمی اشاره کردند. اولا به نظر شما امکان کاندیداتوری مجدد خاتمی وجود دارد ثانیا باتوجه به طرح موضوع «آشتی ملی» از سوی خاتمی، آیا این گفتوگویی که شما از آن میگویید همان مساله «آشتی ملی» است و در این صورت، آیا عملیاتی خواهد بود؟
آقای خاتمی متاسفانه یا خوشبختانه هیچ دلبستگی به قدرت ندارد. اگر چنین نبود و به قدرت دلبستگی داشت پس از اتمام کار دولت اصلاحات، عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام را میپذیرفت اما دیدید که تمایلی نداشت و بعد از آن همواره از حضور مستقیم در عرصه سیاست پرهیز کرده است. حتی سال 88 هم وقتی عدهای دور ایشان را گرفته و خواستار کاندیداتوری او شدند صرفا تا زمانی پذیرفت وارد میدان شود که گزینهای مطرح نبود و همین که آقای میرحسین موسوی وارد میدان شد به نفع ایشان کنار رفت. اتفاقا معتقدم اگر زمینه حضور خاتمی فراهم شود، ممکن است بتوانیم دستکم بخشی از این بیاعتمادی را بزداییم یا لااقل با فراهم کردن زمینه گفتوگو با جوانان و بخشهای مختلف جامعه حداقل فضا را اندکی به سمتی سوق دهیم که از این فضای خمودگی و بیاعتمادی دور شویم اما مساله راهحل نیست. این راهحل خوبی است و همه جای دنیا هم در چنین شرایطی دست به همین اقدامات میزنند. یعنی به سراغ افرادی میروند که دارای سرمایه اجتماعی نسبی هستند و از آنها میخواهند وارد میدان شده و بین حاکمیت و ملت میانداری کنند. آقای خاتمی هم خود همین را پیشنهاد کرده بود اما اتفاقا در همین آخرین اظهارنظری که اوایل امسال از او منتشر شد ضمن تاکید بر همین عدم دلبستگی به قدرت، گفت که طرح «آشتی ملی» را به خاطر مردم مطرح کرده اما با آن مخالفت شده است. لذا مساله این است که این راهکارها عملیاتی شود و عزمی برای آن باشد.
منبع: روزنامه اعتماد
دیدگاه تان را بنویسید