کد خبر: 427427
|
۱۳۹۹/۰۵/۳۰ ۱۱:۳۰:۰۰
| |

محمدرضا تاجیک، تئوریسین اصلاح‌طلب و استاد دانشگاه، در گفت‌وگوی ویدئویی با «اعتمادآنلاین» پاسخ داد:

محمدرضا تاجیک چطور وارد عرصه سیاست شد؟

محمدرضا تاجیک، تئوریسین اصلاح‌طلب و استاد دانشگاه، در گفت‌وگوی ویدئویی با اعتمادآنلاین درباره نحوه ورودش به دنیای سیاست گفت: من از آغاز یاد گرفته بودم که باید مسیر خودم را هموار کنم. من هیچ دریچه‌ای به طرف سیاست نداشتم. منتها از آغاز یاد گرفته بودم که سوژه سیاسی یعنی کسی که بتواند در شرایط ناممکن حرکتی ممکن انجام دهد و بتواند به جای خود و برای خود، به زبان خود سخن بگوید.

حجم ویدیو: 20.64M | مدت زمان ویدیو: 00:11:29 دانلود ویدیو
کد خبر: 427427
|
۱۳۹۹/۰۵/۳۰ ۱۱:۳۰:۰۰

اعتمادآنلاین| محمدرضا تاجیک، تئوریسین اصلاح‌طلب و استاد دانشگاه، در گفت‌وگوی ویدئویی با اعتمادآنلاین درباره نحوه ورودش به دنیای سیاست گفت: من از آغاز یاد گرفته بودم که باید مسیر خودم را هموار کنم. من هیچ دریچه‌ای به طرف سیاست نداشتم. هیچ روزنه‌ای نداشتم، چون نه از آن آغاز در جریان حزبی حضور داشتم که به پشتوانه یک حزب یا یک جریان یا یک محفل مسیرم به طرف سیاست و قدرت باز شود، نه عضو یک الیگارشی قدرت و سیاست بودم، نه در کل خانواده ‌و فامیل کسی اهل سیاست بود یا در چرخه قدرت جایی را اشغال کرده بود که به واسطه او وارد فضا شوم. منتها از آغاز یاد گرفته بودم که سوژه سیاسی یعنی کسی که بتواند در شرایط ناممکن حرکتی ممکن انجام دهد و بتواند به جای خود و برای خود، به زبان خود سخن بگوید.

بخش‌هایی از این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

هیچ دریچه‌ای به طرف سیاست نداشتم/ هیچ‌گاه از مجراهای رسمی وارد فضای سیاست نشدم

*من داشتم فکر می‌کردم گفت‌وگو با شما را از کجا آغاز کنم. فکر می‌کنم برای بسیاری از مخاطبان ما هم این پرسش به وجود بیاید که آقای دکتر محمدرضا تاجیک از چه در و دروازه‌ای وارد دنیای سیاست شد؟

من هم تشکر می‌کنم [از] اینکه چنین مجالی را فراهم کردید که با هم گفت‌وگویی داشته باشیم. تشکر می‌کنم از این سوال رادیکال‌تان که هر چقدر در ذهنم به دنبال در و دروازه‌ای می‌گردم، در و دروازه‌ای پیدا نمی‌کنم‌. به یک معنا من از آغاز یاد گرفته بودم که باید مسیر خودم را هموار کنم. من هیچ دریچه‌ای به طرف سیاست نداشتم. هیچ روزنه‌ای نداشتم، چون نه از آن آغاز در جریان حزبی حضور داشتم که به پشتوانه یک حزب یا یک جریان یا یک محفل مسیرم به طرف سیاست و قدرت باز شود، نه عضو یک الیگارشی قدرت و سیاست بودم، نه در کل خانواده ‌و فامیل کسی اهل سیاست بود یا در چرخه قدرت جایی را اشغال کرده بود که به واسطه او وارد فضا شوم. منتها از آغاز یاد گرفته بودم که سوژه سیاسی یعنی کسی که بتواند در شرایط ناممکن حرکتی ممکن انجام دهد و بتواند به جای خود و برای خود، به زبان خود سخن بگوید. بنابراین تلاش کردم مسیر خودم را خودم باز و هموار و تسطیح کنم و فضا را خودم خلق کنم. فضای حیاتی و فضای بازیگری و کنشگری سیاسی را خودم خلق کنم. تاکنون هم همین‌طور بوده یعنی هیچ‌گاه از مجراهای رسمی وارد فضای سیاست نشدم. هیچ‌گاه دستی نهان مرا به داخل هُل نداد و آن چیزی که بود، [این بود که] تلاش کردم صدایی باشم، کنشگری باشم که نتوانند مرا نبینند، نتوانند مرا نشوند و هر کنشگر و بازیگر سیاسی برای اینکه بازی و کنشگری‌اش تکمیل شود به شکلی نیازمند این باشد که در را به روی من باز کند و این فضایی را که داشتم تاکنون این‌گونه بوده است.

در یک خانواده به شدت سالم، مذهبیِ کاملاً عادی، سنتی و به لحاظ اقتصادی پایین رشد کردم

*شما در یک خانواده‌ تقریباً ضعیف‌تر از طبقه متوسط متولد شدید، بزرگ شدید و تا آنجایی که می‌دانم فقر برایتان یک مساله جدی بوده است. در این منظومه عقیدتی و جغرافیایی ذهنی و این شرایط فکری موجودتان در ساخت این فضا، این فقر چقدر نقش داشته است؟ مساله فقر چقدر برای شما اهمیت داشت که بخواهید برای حل آن به سمت فضاسازی بروید؟

بی‌تردید شرایط انضمامی که من در آن رشد کردم و بزرگ شدم، در فضای نظری‌ام تاثیر گذاشته است. من در یک خانواده به شدت سالم، مذهبیِ کاملاً عادی، سنتی و به لحاظ اقتصادی پایین رشد کردم. هیچ‌گاه پدر خدابیامرز من از شرایطی که داشت ناراضی نبود و هیچ‌گاه تلاش نمی‌کرد که برای خودش حاشیه امنِ اقتصادی یا اجتماعی ایجاد کند. بنابراین در این خانواده با هر سختی‌ای که بود رشد کردم. خانواده‌ای داشتم، که همان‌طور که شما گفتید، حتی طبقه متوسط اصلاً محسوب [و] تعریف نمی‌شد. طبقه پایینی بود که من تقریباً تا زمانی که به دانشگاه رفتم، عادت کرده بودم، ادبیاتم این بود؛ یعنی یک نوع فرهنگ شخصی پیدا کرده بودم که بیشتر با نخواستن معنا پیدا می‌کرد.

به تجربه فهمیده بودم نباید تقاضا داشته باشم و از نخواستن به شکلی لذت ببرم

*نخواستنی که بخشی [از آن] منبعث‌شده از تبار مذهبی خانوادگی‌تان بود؟

خیر.

*یعنی می‌خواستید زاهدانه زندگی کنید؟

نه لزوماً. بیشتر مساله اقتصادی بود که من به تجربه فهمیده بودم نباید تقاضا داشته باشم. بنابراین باید با نخواستن به یک معنا خوگر شوم و از نخواستن به شکلی لذت ببرم. بله، من شاید آن چیزهایی که هم‌سن‌وسال‌هایم بعضی وقت‌ها داشتند، تقاضا نداشتم و می‌دانستم شرایط خانواده جوری است [که نمی‌توانم داشته باشم]، حتی وقتی وارد دانشگاه شدم کاملاً شرایط متفاوتی داشتم. هیچ‌گاه بعد از کلاس‌ها با بچه‌ها بیرون نمی‌رفتم، چون این امکان را نداشتم که جایی دوستان را دعوت کنم چای یا قهوه‌ای بخوریم، سینما برویم و...

بعضی وقت‌ها این امکان را نداشتم که لزوماً اتوبوس سوار شوم

*یعنی اهل کافه و سینما و گعده و... نبودید؟

بله. راهم را کج می‌کردم و به خانه می‌رفتم، چون این امکان را نداشتم و بیشتر وقت‌ها هم از دانشگاه تا خانه- خانه ما در آن زمان نزدیک آذری تهران بود- پیاده به دانشگاه می‌رفتم و پیاده برمی‌گشتم. حتی بعضی وقت‌ها این امکان را نداشتم که لزوماً اتوبوس سوار شوم، ولی به هر حال چنین خانواده‌ای شاید برایم در خیلی از زمینه‌ها رهگشا شد. بعد هم تلاش کردم و بالاخره راه خودم را پیدا کنم.

در زندگی بعد از انقلاب هم آن خوی ساده‌زیستی را ادامه دادم

*حسرتی به دل ندارید از آن مقطعی که می‌رفتید و می‌دیدید هم‌دوره‌ای‌ها و رفقایتان دور هم جمع می‌شوند؟

اگر بگویم نه، شاید خیلی راست نگفته باشم. من هنوز به یاد دارم که سخت‌ترین روزهایم روزهای بعد از عید بود؛ یعنی روزهایی که می‌دانستم بچه‌ها- قبل از انقلاب- لباس نو می‌پوشند، ولی من نداشتم. لزوماً من آن لباس را نداشتم [و] بعضی‌وقت‌ها این‌قدر برایم سنگین بود. به هر حال ما در آن سن بودیم و آن شرایط را داشتیم و آن فرهنگ غالب بود، ولی به هر حال این هم جزئی از زندگی و شرایط من است. شاید نقش بسیار ویژه‌ای در شخصیت، تفکر و اندیشه من ایفا کرده و من ناراضی نیستم. همین که در یک خانواده سالمی زیست کردم این فقر قابل تامل بود و در زندگی بعد از انقلاب هم این تاثیر داشت که آن خوی ساده‌زیستی را ادامه دادم و تلاش نکردم از شرایطی که دارم و از فضایی که برایم ایجاد شده سوءاستفاده و جبران مافات کنم. تقریباً به یک شکلی ادامه گذشته هستم، با یک بیان و یک زبان دیگر. تلاش می‌کنم همان‌طوری زیست کنم. در حال حاضر هم...

اهل خیلی از مسائلی که برخی از دوستان هستند، نیستم

*الان هم زندگی ساده‌زیستی دارید؟

بله، پیاده می‌روم، پیاده می‌آیم. با اتوبوس می‌آیم، با اتوبوس می‌روم. هیچ‌گاه این مسائل را ندارم. خیلی اهل خیلی از مسائلی که برخی از دوستان هستند، نیستم. این شاید از مواهب همان نوع زندگی است. من از آن شرایط ناراضی نیستم.

اصلاً شرایط مال‌اندوزی برایم فراهم نشد

*هیچ‌وقت مال‌اندوز نبودید؟

خیر، نبودم. شاید هم اصلاً شرایطش برایم فراهم نشد. ممکن است علت این باشد که آب ندیدم. اگر آب می‌دیدم شاید شناگر ماهری بودم.

هنوز آن فرهنگ به من می‌گفت این نوع زندگی زیباتر و لذت‌بخش‌تر است

*اگر آب می‌دیدید شاید ماهیگیر ماهری می‌بودید...

ممکن بود، ولی به هر حال شرایطی که برایم فراهم شد هنوز آن فرهنگ به من می‌گفت این نوع زندگی زیباتر و لذت‌بخش‌تر است. من لذت و زیبایی را در جای دیگری جست‌وجو می‌کردم.

*در نداشتن جست‌وجو می‌کردید؟

در اینکه به آن چیزی که هست، قانع باشم، زیاده‌خواهی نداشته باشم و فکر و ذکرم را در مسائل مادی متمرکز نکنم. به جایش اگر قرار است به چیزی فکر کنم به مسائل اندیشگی فکر کنم. به مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه فکر کنم و تلاشم را بر این بگذارم به جای اندیشیدن که راهکار رسیدن به رفاه چیست، ببینم رفاه اندیشگی، رفاه اجتماعی جامعه چگونه تامین می‌شود. تلاش کردم در آن زمینه‌ها توقف و درنگی داشته باشم. به هر حال مجالش را نه خودم فراهم کردم، نه فراهم شده. باید دید وقتی این فضا فراهم می‌شود، انسان‌ها در عمل چه تجربه‌ای خواهند داشت.

**مشروح این گفت‌وگو را اینجا ببینید و بخوانید.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها