در نشست «از کودتا تا انقلاب» در حزب اعتمادملی مطرح شد:
اگر راه اصلاح باز میماند، انقلاب نمیشد/ مقایسه دورههای تاریخی با امروز فریبنده است
تاثیر کودتای 28 مرداد بر فعالیت گروههای سیاسی پس از کودتا، تاثیر این واقعه بر حرکتهای انقلابی تا بهمن 1357، نقش مخرب نگاه صفر و صدی به دیپلماسی و ارتباطات بینالمللی، جایگاه آمریکا نزد ایرانیان قبل و پس از کودتا و... موضوعاتی بود که در نشست «از کودتا تا انقلاب» مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
اعتمادآنلاین| تاثیر کودتای 28 مرداد بر فعالیت گروههای سیاسی پس از کودتا، تاثیر این واقعه بر حرکتهای انقلابی تا بهمن 1357، نقش مخرب نگاه صفر و صدی به دیپلماسی و ارتباطات بینالمللی، جایگاه آمریکا نزد ایرانیان قبل و پس از کودتا و... موضوعاتی بود که در نشست «از کودتا تا انقلاب» با حضور دکتر داریوش رحمانیان، استاد گروه تاریخ دانشگاه تهران و مولف کتاب ایران بین دو کودتا و دکتر محمدجواد حقشناس، عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی و استاد روابط بینالملل مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
داریوش رحمانیان در این نشست که به صورت زنده از اینستاگرام حزب اعتماد ملی پخش شد، کودتای 28 مرداد 32 را زخمی عمیق بر پیکره جامعه ایران دانشت که هرگز نتوانست برطرف شود و التیام یابد. او افزود: رویداد 28 مرداد که محمدرضاشاه و اطرافیانش به آن قیام ملی و مردمی و... می گفتند، در واقع رژیم پهلوی و محمدرضا را در ذهن مردم ایران و بهتر است بگویم در ذهن بخش بزرگی از فعالان عرصه سیاسی در ایران، تبدیل به یک بیگانه و دستنشانده کرد. در مورد خود غرب هم چنین شد و این خیلی نکته مهمی است. تا 28 مرداد آمریکا در اندیشه و فرهنگ ایرانیها جایگاه بدی ندارد و ایرانیها به امریکاییها خوشبین هستند و به عنوان پشتیبان نگاه می کنند. امریکا را کشوری دموکراتیک، آزادیخواه و مدافع حقوق ملتها تلقی می کنند نه زورگو و چپاولگر و مانند انگلیسی که نزد مردم ابلیس شده بود.
به گفته رحمانیان، 28 مرداد است که زمینهای ایجاد می کند برای اینکه شیطان بزرگ خلق شود و آمریکا در گفتمان سیاسی ایرانیها بشود ابلیس اکبر؛ تا آن زمان ایرانیها در امریکا و آمریکاییها در ایران، محبوب بودند. مردم ایران مورگان شوستر را یادشان می آمد که برای اصلاح امور مالی و اقتصادی به کمک ایرانیها آمده بود و موارد دیگری از این دست.
نویسنده کتاب انقلاب مشروطه و ایران بین دو کودتا با بیان این عقیده که از 28 مرداد آمریکا تبدیل می شود به یک عنصر غولآسا و اژدهای مردمخوار و ملتخوار و ملتکش و آزادیکش. بعدا انقلابیون دهههای بعد ایران، با رفتارهایی که در شیلی، گوتامالا، امریکای لاتین و... از آمریکا میبینند، نگاهشان نسبت به آمریکا بسیار منفی میشود و می گویند باید گفت مرگ بر امریکا و همه مشکلات را انداخت گردن آن. معتقدم اینکه انقلاب 57 رویکرد ضد آمریکایی پیدا کرد، دلیلش کودتای 28 مرداد است.
زخمی در حافظه تاریخی مردم ایران
رحمانیان به عذرخواهی مادلین آلبرایت، وزیرخارجه اسبق آمریکا اشاره میکند: او سیاستمدارانه عذرخواهی کرد بابت کودتا. علتش این بود که می فهمید در حافظه مردم ایران زخمی ایجاد شده که باید ترمیم شود.
این استاد دانشگاه با بیان این مطلب که کار مورخ صرفا این نیست که فلان روایت تاریخی دروغ است یا راست، توضیح داد: یک روایت در ذهن مردم آن زمان تا کنون به مثابه واقعیت تلقی شده و کارکرد سیاسی داشته است. در واقع روایت واقعیت خود واقعیت است. مورخ با کارکرد واقعی آن روایت کار دارد. الان خیلیها می گویند محمدرضا شاه آنطور که ایرانیها فکر میکردند هم غلام حلقه به گوشآمریکا نبوده است. گیرم که اثبات کردیم نبوده، اما آیا مردم می پذیرند و به صرف تحقیقی که من می کنم و اسناد را گردآوری می کنم و راست و دروغش را اثبات می کنم، کار تمام می شود؟ نه نمی شود چون عقل و خرد آدم کارکرد صاف و ساده ای ندارد. به فرض که من حتی به همه خلق ثابت کردم که رضاشاه و محمدرضا غلام حلقه به گوش انگلیس و آمریکا نبودند اما مردم آن زمان بر پایه این باور که رضا شاه غلام انگلیس و محمدرضا غلام امریکا است، عمل خود را انجام می دادند.
رحمانیان ادامه داد: این تبدیل شدن محمدرضا شاه به بیگانه و اینکه سلطنتش را وامدار امریکا و انگلیس است، فارغ از اینکه صد درصد حقیقت داشته یا نه، در حرکتهای سیاسی دهههای بعد نمود پیدا میکند و بیشترین تاثیر را بر تحولات سیاسی بعد از آن گذاشت و در انقلاب 57 اصلا نمی شود این تاثیر را نادیده گرفت.
مشروطه، 28 مرداد، انقلاب اسلامی
در ادامه این نشست، محمدجواد حقشناس با بیان اینکه باید از یک عبارت استفاده کنم، گفت: ما در بررسی مباحث تاریخی وقتی به بعضی از رویدادها میرسیم، میبینیم آنقدر مهم هستند که بهشدت نسبت به سایر رویدادهایی که معمولا بهطور روزمره در طول حرکت تاریخ رخ میدهد متفاوت هستند و اثرگذاری می کنند. این رویدادها قابل مقایسه با رویدادهای دیگر نیستند. عبارتی که میخواهم بهره بگیرم بهعنوان قلههای تاریخی یاد می کنم. این قلههای تاریخی رویدادهایی هستند که عنصر زمان را به قبل و بعد از خودش تقسیم میکند. یعنی وقتی با 28 مرداد که به کودتای 28 مرداد مشهور شده برخورد می کنیم، چنین ظرقیتی دارد که مسایل سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و حتی تحولات جامعه شناختی را در جامعه ای مثل جامعه ایران کاملا به قبل و بعد از خودش تقسیم میکند. به نوعی پارادایمهای مسلط را از روی یک ریل به ریل دیگر منتقل می کند.
وی افزود: در تاریخ صد ساله ایران اگر بخواهیم اشاره کنیم، قله قبل از 28 مرداد، شهریور 1320 است؛ پیان پادشاهی رضا شاه و قله بعدی بهمن 57 است. 32 تا 57 هم یک رویداد مهم داریم که 15 خرداد 42 است. اگر نگاهی به وضعیت روابط بین الملل در این دورهها بیاندازیم میتوانیم بگوییم بعد از جنگ دوم جهانی و پیروزی متفقین که عملا جنگ به پایانش رسید، جهان سیاسی و روابط بین الملل در آن روزگار عملا وارد دوره جدیدی شد که این دوره تا سالیان سال و تا دهه تقریبا 90 میلادی به تسلط خودش بر روابط بین الملل اثر خودش را داشت. عملا ما بعد از جنگ جهانی دوم مشاهد هستیم که نیروهای پیروز در جنگ دچار یک شکاف قدرت شدهاند و جهان را به یک جهان دوقطبی شرق و غرب تبدیل کردند. کشورهای مارکسیستی به رهبری شوری و کشورهای سرمایهداری به رهبری امریکا.
عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی این تقسیمات را به تقسیم کیک تشبیه میکند: اینجا کشورهای جهان مثل یک کیک وسط این دو قدرت گذاشته شدند و با شکلگیری نهاد سازمان ملل متحد، عملا جهان را بین خودشان تقسیم کردند و در این میان ما باید به موقعیت و جایگاه ایران توجه کنیم؛ ایران در جریان جنگ نقش بسیار موثری ایفا کرده بود و عبارت «ایران پل پیروزی» را خیلیها شنیدهاند، اشغال ایران توسط متفقین و همینطور اجلاس تهران که شاهد حضور همزمان چرچیل، روزولت و استالین در تهران هستیم و یکی از کنفرانسهای بسیار تاثیرگذار در پایان جنگ بود، عملا نشان میداد که ایران در جهان بعد از جنگ، جایگاه حساس، مهم و کلیدی خواهد داشت و در این ماجرا به نطر میرسد که ایران سهم غرب شد.
آمریکا تسلیم انگلیس شد
ایران به لحاظ سنتی به خصوص بعد از انقلاب اکتبر 1917 که پایان دوره روسیه تزاری بود و همیشه با انگلستان رقابت جدی برای حضور در ایران داشتند، ذیل سلطه سنتی انگلیس قرار گرفت و با اینکه در چند برهه شاهد بودیم امریکاییها قصد کردند به ایران ورود کنند، با واکنش تند انگلیسیها رو به رو شدند. رابطه ایران و انگلیس مشخص بود، اما امریکا بعد از جنگ آماده میشد ، به ویژه برای نفت، حضوری مسالمتآمیز در ایران داشته باشد اما با مقاومت انکلیس روبهرو میشد.
حقشناس افزود: بعد از ملی شدن نفت شاهد حمایتهای امریکاییها از خواستههای نیروهای ایرانی هستیم؛ بهویژه کسانی که به نوعی خواهان بیرون آمدن از زیر سلطه سنتی انگلیس هستند. امریکاها وقتی جنگ تمام شد خودشان از ایران رفتند و این خروج به خروج نیروهای انگلیسی و روسی هم کمک کرد. این موضوع وجهه آمریکا را مثبت کرد، اما در ماجرای ملی شدن نفت، 30 تیر 1331 تا 28 مرداد 32 دوره الحاق آمریکا و انگلیس به همدیگر است و به نظر می رسد با تغییری که در امریکا و انگلیس روی میدهد و شاهد روی کار آمدن رئیس جمهور جنگطلب در آمریکا هستیم، آمریکاییها تسلیم سیاستهای انگلستان می شوند و این اتفاق تلخ و ماندگار در 28 مرداد رخ میدهد.
آغاز اختلاف مصدق و کاشانی
در ادامه داریوش رحمانیان به نقش آیت الله کاشانی و همراهانش و دیگر گروههای مذهبی و بخشی از نیروهای نهضت ملی که از مصدق جدا شدهاند و سران و رهبران بعضی از گروهها و احزاب به ویژه مظفر بقایی، حسین مکی و حائریزاده اشارهای کوتاه کرد و گفت: 67 سال گذشته و هنوز درباره آنها مناقشه است. کاشانی در برآمدن و بالیدن و پیشرفت نهضت ملی صنعت نفت ایران نقش بزرگ و بنیادی داشت، شناخته شده و پرنفوذ بود، مخالفانی هم داشت اما نفوذ کلام داشت و قدرت بسیج داشت و در یک مقطعی فداییان اسلام هم کوشش کردند با او متحد شوند و البته بعد اختلاف شدید بینشان افتاد. تا تیر 1331 آیت الله کاشانی و مصدق شکافی بینشان عملا ایجاد نشد و در تیر 1331 آیت الله کاشانی نقش خیلی مهمی در تثبیت مصدق داشت. البته از منظر برخی مصدقیها، حامیان کاشانی دراین نفوذ بزرگنمایی می کردند که این متاقشه است، اما فرمانی که کاشانی برای ریختن مردم به خیابانها داد نقش قطعی در قیام 30 تیر داشت، ولی از بعد از آن شکاف روز به روز عملا بیشتر می شود و اختلافات خیلی شدید می شود. وقتی مصدق درخواست تمدید اختیارات ویژه را می کند و کاشانی بهعنوان رئیس مجلسی که از بیرون مجلس را ریاست میکرد، مصدق را رسما و علنا بارها متهم کرد و بعدا مکی و حائریزاه و بقایی و سلطنتطلبها و... همین کار را کردند. بعضا در بیانیههایی که دادند حامیان کاشانی بحثهای دین و اعتقادات مصدق را هم مطرح کردند و حتی بهنوعی مصدق تکفیر شد و اتهام غیرمسلمان بودن به او زدند!
رحمانیان ادامه داد: این اختلافات دامه دارد تا واقعه 9 اسفند 1331 که شکاف خیلی علنی میشود و ماجراهای بعد از 9 اسفند تعیینکننده است و اثر قطعی در نهضت ملی دارد. در همان اسفند، استالین هم میمیرد و سیاسیت شوروی عوض می شود و خروشچف استالین زدایی را آغاز میکند و دست غرب برای برخورد شدیدتر با نهضت ملی باز میشود. انگلیسیها می گفتند مصدق آدمی است که نمی شود با او کنار آمد و به موافقتنامهای رسید و ضمن اینکه می گفتند مصدق به آسانی هم کنار گذاشتنی نیست.
مصدق همچنان محبوب بود
به گفته این استاد تاریخ دانشگاه تهران، برخلاف افسانهای که راه انداختند که مصدق محبوبیتش از بین رفته بود و مردم گفتند مرگ بر مصدق، واقعا اسناد و شواهد دقیقا عکس این را نشان می دهد. آنهایی که می گویند 28 مرداد نیروهای ملی بودند که مصدق را برکنار کردند، یک عکس از این تظاهرات عظیم ملی و مردمی نشان بدهند! چرا ما نمی بینیم سندی که دست کم نشان دهد 10 هزار نفر نیروهای خودجوش ملی علیه مصدق قیام کردند. عکسها نشان می دهد عده ای پراکنده و سازماندهیشده هستند. به هر حال از 9 اسفند کاشانی شمشیر را از رو بست و این شکاف ضربه مهلکی به پیکر نهضت ملی وارد کرد. دو طرف از آن زمان تا کنون همدیگر را متهم می کنند به خیانت. من به عنوان یک شاگرد کوچک تاریخ بدون دیو و فرته سازی عرض می کنم تا جایی که اسناد و شواهد و مدارک تاریخی را مطالعه کردم و فهمیدم، این است که مصدق با اینکه ضعفها و کاستیها و خطاهایی داشت، روی اصول و قواعد حرکت کرد و کسانی که علیه مصدق جبههآرایی کردند آب در آسیاب دشمنان ایران ریختند.
توفیق، با الحاق ملیون و مذهبیون
حقشناس نیز در ادامه با بیان اینکه قطعا نمی شود میدانی را درست کنیم که یک طرف را فرشته خطاب کنیم و طرف دیگری را دیو، گفت: وقایع نهضت ملی دوره پر فراز و نشیبی است که به دو بخش تقسیم می شود و خط میانیاش سی تیر 1331 است. میشود گفت که بخش پرافتخار و غرور آفرین نهضت ملی شدن نفت آن بخش اول ماجرا است که شاهد در کنار هم بودن نیروهایی هستیم که از آنها به عنوان نیروهای ملی و مذهبی یاد می کنیم؛ مصدق نماد ملیون و کاشانی نماد مذهبیون. البته معنیاش این نیست که مصدق مذهبی یا کاشانی ملی نیست، در هر دو طرف هر دو را می بینیم. آن توفیق وقتی رخ میدهد که ما به الحاق میرسیم و توفیق طوری است که مقابل نیروی مسلط آن روزگار که انگلستان است، انگلستان را مستاصل می کند. چون اینها کنار هم هستند و نیروهای داخلی هم حتی اگر بخواهند مقابله بکنند کاری از پیش نمیبرند.
این فعال سیاسی ادامه داد: اما وقتی وارد نیمه دوم می شویم و این شکاف بیشتر می شود در این بخش است که هم حوزه بیرونی پرقدرت میشود و میآید یارگیری میکند و هم نیروهای داخلی که قبلا وجود داشتند با عناصر بیرونی مرتبط میشوند و این شکاف را روز به روز بیشتر میکنند و کشور هم لطمه سختی می خورد. اشتباه بزرگان اشتباه بزرگی است و اثراتش قابل جبران نیست. اینکه در آن مقطع تداوم اختلاف و ندیدن رویکردهای مثبت، اثرات خودش را داشت و بعد تقابل و تشدید تقابلی که نیروهای نفوذی در این تقابل موثر بودند، منجر شد به ضعف ایران، حضور مسلط غرب در ایران و آغازیست برای ورود آمریکا به صحنه و اینکه خود این دو جریان هم به شدت لطمه می خورند و آسیب می بینند. زوج مصدق و کاشانی تبدیل می شوند به نیروهای منزوی و در تبعید و با نیروهای نزدیک با آنها هم برخوردهای به شدت سخت می کند.
فضای سرکوب پس از کودتا
استاد روابط بینالملل با اشاره به اینکه بعد از 1320 نیروهایی که قبلا بودند قدرت میگیرند و به فعالیتشان ادامه می دهند، گفت: اما بعد از کودتای 28 مرداد قدرت مسلط عملا محمدرضا شاه است، فضا، فضای سرکوب جدی است و جریانهای سیاسی امکان حضور و ظهور جدی ندارند. در دهه 20 سه جریان را داریم که شکل می گیرند و رشد می کنند. جریانهای مذهبی که نمادش کاشانی است، جریانهای ملی که نمادش مصدق است و احزاب چپ که نمادش حزب توده است. این سه جریان هر سه در کنار هم رشد می کنند و به یک قدرت و بالندگی می رسند و آرام آرام وارد عرصه سیاست می شوند و احزاب پا می گیرند و چهرههای شاخص سیاسی به قدرت حتی ورود پیدا می کنند. ضمن اینکه گروه سیاسی دیگری را داریم که به دربار وصل هستند اما بعد از 28 مرداد شاهد شکل گیری نیروهای سیاسی نزدیک به دربار هستیم و سه جریان دیگر به شدت ضعیف می شوند که یا باید بروند زندان یا تبعید یا اعدام یا فرار از کشور و یا پیوستن به نیروهای سیاسی در قدرت.
وی افزود: مدتی بعد از 28 مرداد شاهد برخورد جدی با آیتالله کاشانی هستیم که به مسجدش پناه می برد و تا پایان عمرش به شدت منزوی می شود، مصدق محاکمه می شود و حتی جنازه اش هم به تهران منتقل نمی شود، حزب توده با کشف شبکه افسران عمده شان دستگیر می شوند و برخی از سرانشان هم فرار می کنند. اینجا جریان نزدیک به امریکا قدرت می گیرد و جریان سنتی نزدیک به انگلستان هم قدرتش را دارد.
مقایسه دورههای تاریخی با امروز فریبنده است
در ادامه رحمانیان به درسهای تاریخی از وقایع گذشته اشاره کرد و گفت: مقایسه روزگاران و دورهها و زمانهها با یکدیگر ازجهاتی ناگزیر است و باید انجام داد و از جهاتی می تواند لغزنده و فریبنده باشد. اگر روشمند و با احتیاط صورت نگیرد مقایسهها بیشتر از اینکه خصلت علمی و محققانه داشته باشند، بیشتر خصلت باندی پیدا میکنند و برای جنگ روانی به کار میآیند. تاریخ رودخانهای است که دو بار نمیشود در آن شنا کرد. تاریخ امروز و 67 سال پیش از خیلی جهات متفاوت است. در زمینه مقایسه دورههای تاریخی با هم هم باید یا احتیاط گام برداشت و حرف زد. مقایسهها می توانند فریبنده باشند. جمله ای از نظر فلسفه علم تاریخ هست که بزرگترین درس تاریخ این است که از تاریخ درس نمیشود گرفت. این معنیاش این است که تاریخ تکرار نمیشود و نمیتوانیم بگوییم که قطعا بنابر مشاهدت ما، چنین حوادثی رخ میدهد. مثلا در آن زمانه انسداد رخ داد و استبداد شد و حرف به گوش بزرگان آن زمانه نرفت و منجر به انقلاب شد. نمیتوان گفت قطعا این روند در دورههای تاریخی دیگری هم تکرار میشود.
اگر راه اصلاحات باز بود انقلاب نمیشد
وی افزود: اما روایت دیگر این است که بزرگترین درس تاریخ این است که آنهایی که باید از تاریخ درس بگیرند درس نمی گیرند. یعنی اینکه گوش ارباب قدرت کر می شود. قرآن تعبیر حیرت انگیزی دارد: «از شنیدن عزل می شوند.» نسبت به کر شدن و کور شدن قرآن هشدار می دهد. به ویژه اگر دقت کنیم در جاهای مختلف قرآن میبینیم اشاره به ارباب قدرت و ثروت و اعتبار است. در نهجالبلاغه هم حضرت علی خیلی زیبا این را مطرح می کند. علت اینکه در ایران انقلاب شد این بود که راه اصلاح پس از کودتای 28 مرداد بسته شد. تنها در مورد انقلاب 57 نه، انقلاب مشروطه هم اینطور بود؛ درست است مظفرالدین شاه، شاه سستی بود، اما صدر اعظم عین الدوله خیلی سرکوبگر بود. ما اگر درست تاریخ مشروطه را بخوانیم باید به پدر و مادر عین الدوله رحمت بفرستیم چون اگر استبداد رای او نبود و حرف ساده مردم را میشنید، انقلاب مشروطه نمیشد و ایران تا سالها بعد مشروطه نمی خواست. مردم در آن دوره اصلاحات ساده میخواستند. اگر محمدرضا شاه هم گوش و چشمش و دل و فهمش و ادراکش از کار نمی افتاد و حرفهای کسانی که پس زد گوش گرفته بود و استبداد رای را به اوج نمی رساند شاید خیلی مسایل متفاوت میشد. من الان می توانم بگویم که در شرایط کنونی ایران باید از بزرگان قدرت خواست که با تساهل و تسامح برخورد کنند و سخنها را بشنوند و راه گفتوگو باز بماند. وقتی راه گفتوگو بسته میشود قانون آهنین تاریخ این است که هر ایده ای را سرکوب کنی رشد میکند. الانسان حریص علی کل ما منع. این خیلی ژرفا دارد. هر فکری را بخواهی رشد بدهی و بخواهی قدرتمند کنی سرکوب کن. از تاریخ می شود این درس را گرفت.
اشتباه صفر یا صد
حق شناس نیز به تبعات نگاه صفر یا صدی به دیپلماسی اشاره کرد و گفت: در عرصه دیپلماسی و رفتار با حوزه قدرت، وقتی شما میآیید صفر یا صد می کنید نتیجه اش می شود که طرف مقابل هم دست به کنشی بزند که تمام زحمات و دستاوردها و تلاشهای یک ملت از دست می رود. ما در نهضت ملی شدن صنعت نفت رسیدیم به جایی که انگلیس نباشد اما آیا میشود همه راههای گفت و گو را بست و قائل به هیچ پیشنهادی نباشیم؟ می شد به جای اینکه بین صفر و صد یکی را انتخاب کنیم به عدد هشتاد برسیم و ما تا امروز هنوز مصیبتهای 28 مرداد را طی نمی کردیم و به نسلهای بعدی این همه لطمه نمیخورد. اگر بگوییم مهمترین دستاورد مشروطه مجلس و پارلمان است، همین پارلمان است که نفت را ملی می کند و مصدق را به نخست وزیری می رساند، چه می شود که بعد از گذر زمان همین پارلمان توسط دکتر مصدق منحل می شود؟ این با آن رویکرد نمی خواند. این تناقض را چطور باید حل کنیم. ما الان هم داریم می رسیم به موقعیتهایی که این سئوال پیش روی ما است که آیا مسیر صفر یا صد را انتخاب کنیم یا نه. معتقدم رسیدن به منافع ملی فقط یک راه ندارد، به اندازه هوش و دانش و تسلط دیپلماتهای ما راههای فراوانی برای رسیدن به منافع ملی وجود دارد و این نیست که ترسیم کنم فقط این راه ولاغیر.
مصدق علم غیب نداشت
در ادامه رحمانیان گفت: در آخرین پیشنهادی که به مصدق شد و رد کرد هیچکس نمی تواند با قطع و یقین بگوید اگر مصدق علم داشت اگر ایران به چه انسدادی می رسید، آیا باز هم آن پیشنهاد را رد می کرد یا نه. شاید اگر مصدق علم غیب داشت که قرار است 28 مرداد با کودتا سرنگونش بکنند و اینقدر ایران زیان ببیند و شاید اگر علم غیب داشت، پیشنهاد انگلستان را میپذیرفت. ایران پس از کودتای 29 مرداد خیلی ضررهای سنگینی داد. تاریخ دیپلماسیمان خیلی برای ما درسهای بزرگی دارد. سرشت و سرنوشت تمدن جدید ایران را و سرنوشت تاریخی ایران دوران جدید را نمی شود به پرسش گرفت مگر با تامل در سرشت تاریخ دیپلماسی ایران. بلندپروازیها و حرکت بدون توجه به محدودیتها واقعیات، میتواند خیلی زیانهای بزرگی را به کشور ما تحمیل کند. می شود گفت در دوره مصدق ارزیابیهای غلط این بود که غرب نمیتواند نفت ما را تحریم کند. اما خیلی هم خوب تحریم کردند. آنها تصور نمیکردند کویت و عراق بیایند در میدان و جایگزین بشنود. ارزیابیهای غلط باعث شد بزرگان تصمیمهای درستی نگیرند. الان هم باید واقعبیانینه ارزیابی کرد.
رحمانیان تاکید کرد: نهضت ملی شدن صنعت نفت و ماجرای سقوط دولت ملی مصدق اگر یک درس مهم داشته باشد برای ارباب قدرت، اتفاقا در همین حوزه سیاست خارجی است. دولت مصدق اگر توانست 28 ماه حکومت کند و در نهایت هم با نیرنگ و زور و بسیج نیروهای خاص سرنگون شد، بهه دلیل این بود که تکیه بر مردم داشت و قدرتش را از مردم می گرفت. سیاست خارجی تکیه دارد بر سیاسیت داخلی. اگر حکومتی در سیاست داخلی با مردم باشد و تکیهگاه مردمی داشته باشد، در سیاست خارجی موفق میشود.
دیدگاه تان را بنویسید