کد خبر: 429599
|
۱۳۹۹/۰۶/۱۰ ۱۱:۲۹:۰۰
| |

ناگفته‌های معاون سیاسی - امنیتی استانداری لرستان در دولت اول اصلاحات / ماجرای تحکیم وحدت، سروش و کدیور در خرم‌آباد

رضایی گفت: بعد از انتخابات رئیس‌جمهوری 76 مشخص شد در برخی از شهرستان‌های لرستان 180 درصد واجدین شرایط شرکت کرده بودند.

ناگفته‌های معاون سیاسی - امنیتی استانداری لرستان در دولت اول اصلاحات / ماجرای تحکیم وحدت، سروش و کدیور در خرم‌آباد
کد خبر: 429599
|
۱۳۹۹/۰۶/۱۰ ۱۱:۲۹:۰۰

اعتمادآنلاین| محمد رضایی، معاون سیاسی - امنیتی استانداری لرستان در دولت اول اصلاحات درگیری شدید در فرودگاه خرم‌آباد برای ممانعت از سخنرانی عبدالکریم سروش و محسن کدیور را شرح می دهد.

چطور وارد دولت آقای خاتمی شدید؟


بعضی از دوستان مثل آقای رسولی که بعدا استاندار لرستان شد، آقای صوفی که مدتی بعد وزیر تعاون شد و آقای سازگارنژاد که به عنوان رییس سازمان فنی و حرفه‌ای منصوب شد از من برای همکاری در ستاد انتخاباتی آقای خاتمی دعوت کردند. ستاد مرکزی ایشان معروف به «به آفرین» تازه تشکیل شده بود. این دوستان ما گفتند: می‌خواهیم برای ستاد آقای خاتمی در لرستان رئیس مشخص کنیم. من چند نفر از نمایندگان سابق مجلس را به آن‌ها معرفی کردم. سازگارنژاد یا صوفی ( درست خاطرم نیست) گفت: تو چرا خودت قبول نمی‌کنی؟ گفتم: انتخابات آدم دونده می‌خواهد. من با ویلچر نمی‌توانم. گفتند: نظر آقای خاتمی و دوستان این است که شما مسوول این ستاد در لرستان شوید. اگر چه امکان دارد نتوانی خیلی از نظر جسمی فعال باشی ولی این مشکل با کمک دوستان دیگر قابل برطرف شدن است. من پذیرفتم و رییس ستاد انتخاباتی آقای خاتمی در لرستان شدم. بگذریم از این که در انتخابات ریاست جمهوری 76 در لرستان دربرخی از حوزه‌ها مانند پل‌دختر 180 درصد واجدین شرایط رای در صندوق‌ها ریختند.

پس هنگام انتخابات 76 رییس ستاد انتخابات آقای خاتمی در استان لرستان بودید؟


بله. آقای محمدی‌زاده که بعدا در دولت آقای احمدی‌نژاد، استاندار خراسان شد، آن موقع استاندار لرستان بود. من هر چه به ستاد «به آفرین» درباره تحرکات غیرقانونی مجریان انتخابات می‌گفتم باورشان نمی‌شد. هر چه به انتخابات نزدیک تر می‌شدیم نسبت به وقوع این تخلفات بیشتر یقین پیدا می‌کردم. ستاد به آفرین اما می‌گفت بدون مدرک حرف نزنید. در نهایت روز چهارشنبه قبل از انتخابات عده‌ای از دوستان یک بسته تعرفه رای پیش من آوردند و گفتند: این تعرفه‌ها را داده‌اند تا از قبل برخی اسم ناطق نوری را روی آن بنویسند. موضوع را به ستاد به آفرین اطلاع دادم و گفتم: دیگر سند دارم. ساعتی بعد خود آقای خاتمی به من زنگ زد و گفت: تصویر تعرفه‌ها را فاکس کنید. تصویر ده عدد از این تعرفه‌ها را برای آقای خاتمی فاکس کردم تا درباره وقوع این تخلفات یقین حاصل شود. آقای خاتمی بعد از مشاهده این تعرفه‌ها گفت: در دسترس باش تا من موضوع را به آقای هاشمی رییس جمهوری اطلاع دهم.


رای 180درصدی در برخی شهرها

این تعرفه ها چطور دست شما رسید؟


از طریق بچه‌های چپ مسلمان که بعد از فوت امام (ره) در اثر فشارها بریده و به جبهه اصولگرایی رفته بودند اما همچنان دل در گروی جریان خط امام داشتند. متخلفان به این بچه‌ها اعتماد کرده و تعرفه‌ها را برای پرکردن صندوق‌ها به آن ها داده بودند. آنقدر تعداد تعرفه ها بی حساب و کتاب بود که این بچه های چپ نیز تعرفه ها را به دست ما رساندند. یکی دوساعت بعد آقای خاتمی زنگ زد و گفت: من خدمت آقای هاشمی رفسنجانی هستم. تلفن روی آیفون است آن چه برای من گفتی را برای ایشان هم بیان کن. من توضیح دادم و گفتم: این ها همین الان دارند با برنامه و هدفمند نام آقای ناطق را روی تعرفه ها می نویسند. آقای هاشمی گفت: موضوع را بررسی می کنیم. همان شب بنا شد رییس دفتر ایشان که فکر کنم محسن هاشمی بود به لرستان بیاید که البته نیامد. ولی روز انتخابات به لرستان آمد و این اتفاقات را دید. جالب است بدانید بعد از انتخابات مشخص شد در برخی از شهرستان های لرستان 180 درصد واجدین شرایط شرکت کرده بودند. در حالی که ساعت 2 بعد از ظهر درب بیشتر حوزه های اخذ رای به روی مردم بسته شد. چون اگر تعرفه به حوزه ها داده می شد و مردم هم رای می دادند میزان مشارکت در این شهرها از 200 درصد رد می کرد.

موضوع را پیگیری کردید؟


بله. بعد از انتخابات از آقای محمدی زاده شکایت کردم. اما چند روز بعد از روز انتخابات شنیدم محمدی زاده استاندار لرستان به آقای طاهری خرم آبادی امام جمعه موقت تهران متوسل شده بود. این ها می خواستند به وسیله آقای کروبی سر و ته این قضیه را هم بیاورند.‌ یک هفته بعد از انتخابات یک روز صبح پیش آقای کروبی رفته بودم و تعرفه ها را نزد ایشان بردم که یک مقدار بگومگو بین من و آقای کروبی پیش آمد.

شیرینی انتخابات را به کام مردم تلخ نکنید

چطور؟


به ایشان گفتم: شما وساطت نکنید چون این ها می خواهند موضوع را ماست مالی کنند. آقای کروبی گفت: دیشب آقایان این جا بودند. در واقع آقای کروبی داشت یک جورهایی به من می گفت پیگیر قضیه نباش و رها کن. من ناراحت شدم گفتم: یک هفته است به دفتر شما زنگ می زنم تا وقت بگیرم. آن وقت آقایان بدون وقت قبلی خدمت شما می رسند و تخلف و تقلب را توجیه می کنند. عصبانی شدم. تعرفه هایی که روی پاهایم در ویلچر گذاشته بودم را روی زمین انداختم و می خواستم از دفتر خارج شوم که که آقای کروبی گفت: عصر دوباره به من سر بزن. البته این را اضافه کنم چون ارتباط من با آقای کروبی نزدیک بود خود ایشان اجازه این جسارت را به من می داد تا با ایشان خیلی صریح حرف بزنم. عصر دوباره دفتر ایشان رفتم و آقای کروبی برخی مسائل را مطرح کرد و از من خواست شکایت را دنبال نکنم. بعدا عبدالله نوری(وزیروقت کشور) با آقای رسولی تماس گرفته بود که آقای ناطق نوری با آقای خاتمی در خصوص تخلفات انتخاباتی گفت وگو داشته است.آقای ناطق هم ابراز کرده است که این شیرینی انتخابات را به کام مردم تلخ نکنید.


آقای نوری از من خواست این موضوع را پیگیری نکنم.

اصرارتان بر پی گیری موضوع چه بود؟


تخلفات صورت گرفته خیانت به آرای مردم بود. بحث من این نبود که آقای خاتمی رای آورده یا نیاورده است. معتقد بودم پیگیری همین مساله ما را عادت می دهد که خیانت به حق الناس برای ما عادی شود. امروز شاهدیم که سه هزارمیلیارد هم از بیت المال برمی دارند و خبری نمی شود. باید با این اتفاق بد و خیانت در آرا به طور قانونمند و صرف نظر از این که خاتمی رای آورده است یا ناطق، برخورد می شد. اکنون بیش از 20 سال از آن روزها می گذرد اما من هنوز دلگیر هستم. چون به آرای مردم خیانت شده بود حق مردم بود که با آن برخورد شود.

شما مدتی بعد معاون سیاسی - امنیتی استاندار لرستان شدید . داستان چه بود؟


بعد از تشکیل دولت، آقای سیدحسن رسولی (عضوشورای شهرفعلی تهران) استاندار لرستان شد و از من خواست معاون سیاسی و امنیتی ایشان شوم. اما من که گمان می کردم بابی در بحث توسعه سیاسی باز شده است قصد داشتم به یکی از احزاب سیاسی بروم و در آن جا کار سیاسی کنم. احساسم این بود که برای گرفتن مسوولیت آدم زیاد وجود دارد. از سویی آن موقع در تهران زندگی می کردم و تمایلی نداشتم به لرستان برگردم. سرانجام اما با پیشنهاد آقای رسولی و صحبتی که با آقای مصطفی تاجزاده معاون سیاسی و آقای ذاکر مدیرکل سیاسی وقت وزارت کشور داشتم و همین طور نظر موافق آقای عبدالله نوری؛ این پست را قبول کردم.

شاید بحث برانگیزترین اتفاق دوران مسئولیت شما بحث ناآرامی های مرتبط به برگزاری اردوی سالانه دفترتحکیم وحدت به سال 1379در استان لرستان باشد. این تنش چطور پیش آمد؟


در سخنرانی ها و بیانیه پایانی اجلاس سالیانه قبلی دفتر تحکیم وحدت که در استان گلستان برگزار شده بود از خط قرمزها عبور شده بود. آن اتفاقی که در گلستان افتاد خیلی مهم است و در کتاب هایی که در این مورد نوشته شده کمتر به آن اشاره شده است.

ته دلم با اصلاح طلبان بود

طیف تحکیم آن موقع چه کسانی بودند؟


علی افشاری، اکبرعطریانفر و غیره. این اشخاص چند بار هم به استانداری نزد من آمدند. می خواستند اجلاس را در خرم آباد برگزار کنند. من استقبال کردم. البته ته دل ما با اصلاح طلبان بود ولی اگر جناح راست هم چنین درخواستی داشت باز هم ما استقبال می کردیم.

روند صدور مجوز برای این اجلاس چگونه صورت گرفت؟


این مجوز باید در کمیته ای سه نفره تصویب می شد. مرحوم آیت الله دکتر عیدی نماینده ولی فقیه در دانشگاه خرم آباد که از روحانیون بسیار مقبول مردم لرستان بود، دکتر پیری رییس دانشگاه خرم آباد و نفر سوم که من بودم باید در این باره تصمیم گیری می کردیم. من موافقت خود را اعلام کردم و دو نفر دیگر هم گفتند ما هم مخالفتی نداریم. مجوز صادر و به شورای تامین استان فرستاده شد. ولی در شورای تامین، دو نهاد دیگر در لرستان مخالفت کردند. در همین حین استاندار عوض شد. آقای رسولی رفت و آقای عابدی آمد. آقای عابدی هم فاقد سابقه کار در فرمانداری و استانداری بود. البته چند سالی در زمان جنگ شهردار اهواز بود اما پست سیاسی و امنیتی نداشت. بعد هم دنبال کارهای اقتصادی رفته و مدیرموسسه کوثر بنیاد شهید شده بود. بنابراین وقتی استاندار لرستان شد سوار بر کارها نبود. البته داخل پرانتز عرض کنم یکی از اشکالات کشور ما این است که آدم های بی تجربه را به سفارش فلان مسوول که گفته یک پستی برای فلانی هم پیدا کنید به عنوان مدیر منصوب می کنند. البته این هم در میان اصلاح طلبان رایج است هم اصولگرایان. در ایران اصولا انتصابات این شکلی است. از بحث دور نشویم. من گفتم: شورای تامین شان صدور مجوز را ندارد، بلکه صرفا مسوول تامین امنیت اجتماعات است. نهادهای مربوط باید کمک کنند این جلسه برگزار شود یا این که اصلا اعلام کنند ما توانایی تامین امنیت این مراسم را نداریم. با پیگیری بنده و به رغم مخالفت برخی اعضای شورای تامین برگزاری این اجلاس تصویب شد. به فرماندار خرم آباد هم دستور داده شد که طرح امنیتی برای برگزاری این اجلاس را تهیه کند. هرچند بعد از برگزاری این اجلاس و آن درگیری هایی که پیش آمد دیگر اعضا گفتند ما مخالف برگزاری این اجلاس بودیم. حتی آقای رسولی استاندار هم چنین ادعایی کرد. یعنی مدعی بودند از 12 نفر عضو شورای تامین همه مخالف برگزاری بودند و صرفا با موافقت معاون سیاسی استاندار برگزاری این اجلاس تصویب شده است!


در حالی که اسناد موافقت این اعضا و به خصوص استاندار به عنوان رییس شورای تامین در سوابق وزارت کشور موجود و قابل مراجعه است. این را هم بگویم که اعضای شورای تامین، شان مشورتی برای استاندار دارند.

طبق روایت شما تصمیم به برخورد گرفته شده بود. وقتی مجوز اجلاس خرم آباد را تصویب می کردید از چنین موضوعی اطلاع داشتید؟


خیر، آن موقع نمی دانستم. ولی برخی پلاکاردهای مربوط به برگزاری اجلاس سالانه تحکیم وحدت را که در خرم آباد نصب شده بود، عده ای پاره کرده بودند. اخبار رسمی هم که به عنوان معاون سیاسی استاندار دریافت می کردم اخبار امیدوار کننده ای نبود.

مهاجمین گفتند خانواده شهدا هستند اما نبودند

و اجلاس برگزار شد...


بله. در نهایت اجلاس با پیام رییس جمهور آغاز شد. بسیاری از شخصیت های کشور هم به عنوان سخنران آمدند. آقایان مصطفی معین وزیر علوم، هادی خانیکی معاون وزیر علوم، مصطفی تاجزاده معاون سیاسی وزیر کشور سخنرانی کردند و آقایان سروش و کدیور هم در راه بودند. اجلاس هم به مدت یک هفته برگزار شد. استاندار در افتتاحیه پیام رئیس جمهور را در حضور معاون سیاسی وزیر کشور قرائت کرد و برنامه ها آغاز شد. چون حوزه کاری معاون سیاسی وزیر کشور مرتبط با من بود برنامه های آن روز آقای تاجزاده برای دیدار با فعالین سیاسی استان را تنظیم کردم. فردا صبح آقای تاجزاده به فرودگاه رفت تا به تهران برگردد. از آن طرف "عبدالکریم سروش" و "محسن کدیور" به عنوان سخنران وارد فرودگاه خرم آباد شده بودند. من صرف نظر از ارادتی که به خود مصطفی تاجزاده دارم از نظر سازمانی باید برای بدرقه ایشان به فرودگاه می رفتم. دیدم بیرون فرودگاه خیلی سر و صداست. فرمانده نیروی انتظامی آن موقع از استان رفته بود و فرمانده جدید هم انتخاب نکرده بودند. من جانشین فرمانده نیروی انتظامی را صدا کردم و پرسیدم: ماجرا چیست؟


گفت: عده ای تجمع کرده اند و می گویند سروش و کدیور باید برگردند.


گفتم: چه کسانی هستند؟ گفت: می گویند خانواده شهدا، ولی این طور نیست. گفتم: تماس بگیرید بگویید این کار را نکنند. من به عنوان دبیر شورای تامین به شما می گویم همین الان اتوبوس بیاورید و همه این افراد را ببرید. تاکید کردم: این چه کاری است؟ فرض کنید فردی در این اجلاس بخواهد خلاف قانون عمل کند. دستگاه قضایی او را می گیرد و زندان می کند.این ها موقعی باید بیایند واعتراضات را با سنگ پراکنی و از این قبیل مخالفت کنند که حاکمیت دستشان نباشد. وقتی حاکمیت دستشان است و تمام ابزارهای برخورد قانونی را هم در دست دارند دیگر نمی شود غیرقانونی هم بخواهند عمل کنند. یادم است در میان آن افرادی که سنگ می پراکندند خیلی هایشان آشنا بودند و آنها را می شناختم. این ها خودشان را مخفی می کردند که من آنها را نبینم. من اسامی همه تجمع کنندگان را درآوردم گفتم: هویت این افراد هم مشخص است چطور می گویید لباس شخصی؟


در همان هواپیما آقای بهاروند نماینده وقت خرم آباد و آقای شاهرخی نماینده وقت پل دختر بودند. آنها هم آمدند در پاویون فرودگاه و با مصطفی(تاجزاده) جلسه ای داشتند. هر دو نماینده جناح راستی بودند و از تجمعی که برای جلوگیری از ورود سروش و کدیور برگزار شده بود، حمایت می کردند. تاجزاده سوار هواپیما شد. من فرودگاه ماندم تا این قضیه حل شود. به نیروی انتظامی دستور دادم با این اغتشاشگران برخورد کنید که پاسخ دادند درگیری با این افراد ممکن نیست، پیشنهاد کردم خود نیروی انتظامی این ها را با حفاظت ببرد محل سخنرانی سروش و کدیور تا حرف های خود را بزنند و برگردند. اما قبول نکردند. فضا خیلی بد بود. نمایندگان هم می گفتند این ها باید برگردند. هواپیمای سروش و کدیور هم برگشت. البته هدف این ها هم همین بود. به آقای عابدی زنگ زدم و گفتم جلسه شورای تامین را برگزار کنید. بعد که خواستم از پاویون خارج شوم دیدم همین جانشین فرمانده نیروی انتظامی آمد و در گوش من گفت: چهارچرخ ماشینت را پنچر کرده و شیشه هایش را شکسته اند و نمی شود سوار شوی. گفتم: چرا مانع ورود اینها نشده اند؟ گفت: نشده است دیگر. شما هم از سمت جمعیت نروید. یک ماشین از استانداری روی باند فرودگاه بیاید و شما را ببرد. گفتم: زشت است برای مسوول امنیت یک استان که این طور از فرودگاه خارج شود. خلاصه پذیرفتم چون باید در جلسه شورای تامین استان شرکت می کردم.


رفتم از در پشتی وارد باند فرودگاه شدم. یک مرتبه دیدم بین 150 تا 200 نفر با سنگ و چماق روی باند فرودگاه که از نقطه نظر امنیتی از حفاظت شده ترین نقاط کشور است به سمت من هجوم می آورند.سنگ هایی که می انداختند به آسفالت که می خورد جرقه می زد.


من با ویلچر می رفتم سوار ماشین شوم. فرماندار و راننده و یک محافظ و چند کارمند استانداری همراه من بودند. یک لحظه دیدم همه این 7،8 نفر پشت چرخ من پنهان شده اند. البته نمی دانم چطور جا شدند. در این گیر و دار یک سنگ به کتف من خورد. چرخم زمین افتاد. همراهانم مرا بلند و سوار پاترول استانداری کردند. تمام شیشه جلوی پاترول آن قدر سنگ خورده که از قاب درآمده بود.

درگیری در فرودگاه خرم آباد به کجا کشید؟


آن روز مرا با یک ماشین راهنمایی رانندگی که به باند فرودگاه آمده بود از آنجا خارج کرده و به استانداری رفتیم. اما ادامه این ماجرا این بود که به محل نشست تحکیم وحدت در دانشگاه خرم آباد حمله کردند. عده ای از دانشجویان را ربودند و کتک زدند.


این که کسی را که روی ویلچر است و جانباز بوده ولو این که معتقد باشند راه غلط رفته است با سنگ پراکنی توسط چنین جمعی بخواهند تادیب کنند اشکال بزرگی است. این را داخل پرانتز عرض کنم که من معتقدم امروز در جبهه اصلاحات و اصولگرایی مرضی به نام منفعت طلبی وارد شده که برخی را در هر دو جریان را فاسد کرده است. چندی پیش شایعه شده بود که آقای خاتمی می خواهد دیداری با یکی از بزرگان داشته باشند. در ملاقات خصوصی که حین سفر به تهران با ایشان داشتم گفتم اگر چنین نشستی داشتید نگویید برای انتخابات ریاست جمهوری آینده تعدادی از اصلاح طلبان را تایید کنند. آقای خاتمی اگر فکر کنید با این کار در آینده مملکت را نجات می دهید اشتباه می کنید. این مسامحه منجر به اتفاق خوبی برای مردم و کشور و نظام نخواهد شد . اگر قصد نجات کشور و نظام را دارید فقط باید از برگزاری انتخاباتی آزاد دفاع کنید فارغ از این که چه تعداد اصلاح طلب رای می آورند. هر فردی که پذیرفت در چارچوب همین قانون اساسی فعالیت کند ، باید اجازه نامزدی داشته باشد. همبن طور هم در سیاست خارجی باید دست از گفتمان تسلیم یا جنگ برداشت و دنبال راه میانه ای بود. نمی شود مردم را تحت عنوان حرکت به سوی آرمان ها تحت فشار بیشتری بگذاریم. در همه این کارها نکته ای بود.

هدفشان حذف یکی از مسئولان ارشد وزارت کشور بود

آن نکته چه بود؟

از من می خواستند با آنها همکاری کنم. آنها می خواستند حرفی را که وجود خارجی نداشت در دهان من بگذارند. این را برای اولین بار است که می گویم. تا کنون هیچ جا نگفته ام حتی برای آن فردی که قرار بود در این ماجرا قربانی شود. به من می گفتند چه کسی دستور داده بود که دفتر تحکیم وحدت را این جا بیاوری و چنین غائله ای را، راه بیندازی؟ حتی داشتند مسوولین وقت وزارت کشور را در جهت قربانی کردن یکی از مسولان آن وزارتخانه هدایت می کردند. می خواستند او را بزنند و از سیستم خارجش کنند. البته نه مثل زدن سعید حجاریان. بلکه قصدشان کنار گذاشتن او از وزارت کشور بود که البته آن موقع نتوانستند. ولی سال بعد پس از انتخابات مجلس ششم به خواسته خود رسیدند و او از وزارت کشور کنار گذاشته شد. عده ای از فعالین سیاسی و دانشجویان استان لرستان را هم گرفته و در زندان به آنها فشار آورده بودند. آنها هم علیه من حرف هایی زده بودند تا قاضی خوشش بیاید. قاضی این اعترافات را نشان من می داد و می گفت ببین فلان دوستت علیه تو چه گفته است. اعترافات مسوول مافوق من یعنی آقای عابدی استاندارو همچنین فرمانداروقت خرم آباد را جلویم می گذاشتند که این ها گفته اند رضایی مقصر است. البته این ها را بازداشت نکرده بودند ولی تحت عنوان شاهد احضار کرده بودند. فرماندار گفته بود رضایی دستور داده و من کاره ای نبودم و تنها وظیفه خود را انجام داده ام.


استاندار هم گفته بود من در جلسه شورای تامین استان خیلی به رضایی نصیحت کردم که مجوز ندهد، اما گوش نداد. حتی استاندار بعدها به من گفت فکر خودت باش و قضیه را تمام کن. به او گفتم: ما مسئولیت قبول کرده ایم که فکر خودمان باشیم؟ من معاون و شما استاندار شده اید که فکر خودتان باشید؟ اگر قرار بود فکر خودم باشم به جبهه نمی رفتم و مقابل گلوله عراقی ها نمی ایستادم. این کشور نیاز به فداکاری من و امثال تو دارد تا نسل های آینده اش بتوانند خوب زندگی کنند. قاضی می گفت شما سرور ما هستید شما جانباز هستید اگر فقط در این قضیه همکاری کنید، ماجرا تمام است و حتی قابل تشویق و تقدیر هستید. من اما معتقد بودم و هستم که در حوزه سیاسی استان لرستان و به طور مشخص در جریان حوادث دفتر تحکیم وحدت آن که پای وظیفه قانونی اش ایستاد، من بودم. اگر غیر از این عمل می کردم خیانت کرده بودم. من خودم را آماده زندان یا هر اتفاق ناگوار دیگری کرده بودم. من سه پرونده در دادگاه بابت خرم آباد داشتم. نخست این که به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از من شکایت کرده بودند. این را بگویم که شان اقدام علیه امنیت ملی را پایین آورده اند. البته در دادگاه تجدید نظر، اتهام اقدام علیه امنیت ملی مرا عوض کردند و قاضی از حرف هایی که زدم خجالت کشید.


پرونده دیگر مربوط به شکایت من از نماینده محترم ولی فقیه مرحوم حضرت آیت الله میانجی بود. ایشان مدتی قبل از برگزاری این اجلاس از تریبون های مختلف گفته بود که از الان به شما بگویم که اگر این اجلاس برگزار شود امت حزب الله آن را تحمل نمی کند و خلاصه تشنجات را پیش بینی کرده بود. جالب است وقتی نامه برگزاری جلسه دادگاه شکایت من از آقای میانجی دستم رسید که در سمینار معاونان سیاسی استانداران کل کشور در بندرعباس بودم. دادگاه دقیقا برای روز بعد از سمینار وقت تعیین کرده بود. زیر در احضاریه هم نوشته شده بود: "عدم حضور یعنی انصراف از شکایت". من با این وضعیت جسمی و در شرایطی که پروازی هم بین بندرعباس و اهواز نبود با ماشین خود را به شیراز و سپس اهواز رساندم ، تا دادگاه را از دست ندهم. دادگاه ویژه روحانیت آن منطقه هم دوستانه از من خواست که رضایت بدهم که من رضایت ندادم. در نهایت در پرونده سوم در دادگاهی که به خاطر شکایت از من تشکیل شده بود به 5 سال انفصال دائم از خدمات دولتی و دو سال حبس تعزیری محکوم شدم.

3 بار دیدار کروبی با شاهرودی برای پرونده من

در ادامه دادگاههایتان چه اتفاقی افتاد؟


در همین اعتراضات دی ماه دیدیم که وقتی تخریب هایی توسط معترضان صورت گرفت، حتی اصلاح طلبان نیز فریاد سر دادند که اموال عمومی تخریب شده است. حساسیت اصولگرا و اصلاح طلب نسبت به اموال عمومی بود در حالی که در سال 79 وقتی دو پاترول استانداری که متعلق به اموال عمومی بود در حملات صورت گرفته توسط افرادی که قبلا ذکر کردم نابود شد، کسی صدایش در نیامد. البته بنده شخصا مخالف هرگونه خشونت خیابانی هستم و معتقدم هرگونه انتقاد باید به صورت مدنی انجام پذیرد و این خشونت ها یکی از وجوهات توسعه نیافتگی جامعه ماست. ضمن این که آن روزها جان خود من و برخی همراهانم که مامور دولت بودیم در معرض خطر قرار گرفت و باز هم کسی اعتراض نمی کرد. در نهایت هم همان هایی که به ما سنگ انداختند در کار خود ارتقا گرفتند و از انها تشکر شد. فقط نفری صدهزار تومان جریمه شدند. اطمینان دارم این جریمه در قبال پاداش ها و امکانات و ترفیع هایی که گرفتند هیچ است.

اما بعد از حوادث خرم آباد شاهد تلخی دیگری نیز بودم. آن هم نوع برخوردم با مادران و پدران و اقوام کسانی بود که بعد از آن دستگیر شدند. من به مسوول دفترم گفتم آنها را نپذیرد. چون می دانستم اگر پدر و مادران دانشجویان و فعالین سیاسی دستگیر شده را قبول کنم می گویند این ها با رضایی ارتباط تشکیلاتی داشته اند و اگر بخواهند برای این ها یک سال حکم ببرند این حکم دو برابر و بلکه بیشتر خواهد شد. بنابراین موقعی که به دفتر من مراجعه می کردند طوری رفتار می کردم که دفعه دیگر سمت من نیایند. بارها از داخل اتاقم فریاد این پدر و مادرها را می شنیدم که می گفتند: خجالت نمی کشید بچه های مردم را به چنین تجمعاتی می آورید و به دردسر می اندازید؛ بعد هم خود را کنار می کشید؟ آن دلم می سوخت و حسرت می کشیدم که چرا نمی توانم نزد این پدر و مادرها بروم و از آنها عذرخواهی کنم و بگویم: ببخشید که این سرنوشت برای عزیزان شما پیش می آید. اما به دلیلی که عرض کردم نمی توانستم آنها را بپذیرم. یادم است آن موقع هنوز آقای کروبی رییس مجلس بود. روزی بچه های دفتر تحکیم وحدت و تعدادی از نمایندگان اصلاح طلب مجلس و جمعی از دانشجویان و فعالینی که در جریان خرم آباد دستگیر و مشمول دریافت احکام سنگین شده بودند در مجلس جلسه داشتند. جلسه در اتاق رییس مجلس بود. من کمی دیر رسیدم. وقتی از جلوی مجلس عبور می کردم دیدم تعدادی از این دانشجویان و دوستان و خانواده هایشان جلوی در مجلس تجمع کرده اند و پلاکاردهایی کاغذی هم در دست دارند. مثلا یکی شان نوشته بود من دستفروشم و شش ماه به من زندان داده اند. آنها مرا که دیدند توقع داشتند من نزدشان بروم ودلجویی کنم.


اما من می دانستم که اگر من پیش این افراد بروم برایشان گران تر تمام می شود. بنابراین با دلشکستگی در حالی که وانمود می کردم به آنها بی اعتنا هستم وارد ساختمان مجلس شدم. دیدم وقتی دارم وارد مجلس می شوم آنها شروع به فحش دادن کردند. من خیلی ناراحت شدم. داخل اتاق آقای کروبی که رسیدم دیدم عده ای از بچه های انجمن اسلامی دانشگاه های لرستان که احکام سنگینی برای آنها صادر شده بود، در کنار چند نماینده مجلس نزد آقای کروبی نشسته اند و آقای کروبی خیلی تند دارد با آنها صحبت می کند .


من قصد ورود به بحث را داشتم که آقای کروبی اجازه نداد صحبت کنم و لحن تندش را ادامه داد. من دو مرتبه گفتم حاج اقا و بدون این که منتظر اجازه ایشان بمانم گفتم: حاج آقا ببخشید. این بچه ها فکر می کردند شما و آقای خاتمی به چیزهایی که می گفتید اعتقاد دارید. آقای کروبی ناراحت شد و گفت: من و خاتمی گفتیم اصلاحات کی گفتیم اپوزیسیون! پاسخ دادم: حاج آقا اگر شما به ما می گویید اپوزیسیون پس آقای هاشمی شاهرودی رییس قوه قضاییه به ما چه بگوید خوب است؟ خواستم بروم که آقای اسماعیل دوستی و مرحوم نظام اسلامی نماینده بروجرد از رفتن من ممانعت کردند. حاج آقا کروبی به من گفت: تو بمان من پایان جلسه با شما کار دارم. ایشان به من گفت:« بگذار به تو بگویم من فقط درباره پرونده تو سه جلسه با هاشمی شاهرودی داشته ام. شاهرودی به من گفت در قضیه لرستان رضایی حتما حکم می گیرد و دست من هم نیست.» آن موقع هنوز حکمی برای من صادر نشده بود. به آقای کروبی گفتم: به خدا من اصلا نگران حکم خودم نیستم.

در جریان این پرونده؛ دولت خاتمی از شما حمایتی کرد؟

در جریان دادگاه که کاری از دستشان بر نمی آمد. اما آقای کروبی خیلی پیگیری کرد. کروبی نه فقط برای من بلکه برای دیگر بچه هایی که در جریان خرم آباد محکوم شدند ،خیلی تلاش کرد. ایشان آن قدر رایزنی کرد که مطمئنم در احکام نهایی صادره تاثیر بسزایی گذاشت.

هاشمی شاهرودی فرد معتدلی بود

آیت الله شاهرودی را چطور دیدید. اهل تسامح بود؟


اگر کارها دست خود شاهرودی بود به نظرم آدم اعتدالگرایی بود. دیدیم که روابطش با آقای هاشمی هم تحت تاثیر تندروی ها قرار نگرفت. شاهرودی در قوه قضاییه و شورای نگهبان در مقایسه با دیگران معتدل تربود.

سرنوشت محکومیتتان چه شد؟

درخواست تجدیدنظر ندادم. روزهای آخر آقای کروبی از من خواست که تقاضای تجدیدنظر کنم. به ایشان گفتم من چنین درخواستی نمی دهم. دوستان وزارت کشور از من خواستند که درخواست تجدیدنظر کنم که قبول نکردم تا این که آقای کروبی مرا خواست و دلیلش را پرسید. جواب دادم: درخواست تجدید نظر یعنی فرجام خواهی و من فرجام خواهی نمی کنم. گفت: من در نظام شاهنشاهی فرجام خواهی کردم. گفتم: من جرمی مرتکب نشده ام که درخواست فرجام خواهی بدهم. گفت: من از تو می خواهم که درخواست تجدید نظر بدهی. گفتم: دادگاه می خواهد آخرسر منت روی سر من بگذارد و بگوید به خاطر جانبازی به او تخفیف دادیم. گفت: نه. پس بفرما می خواهی یک شبه قهرمان شوی؟ گفتم: خیر. مهم این است که آدم بفهمد کدام کار درست و کدام نادرست است. این را گفتم کروبی خیلی عصبانی شد. کاری کرد که دیگر رویم نشد درخواست تجدیدنظر ندهم. من اطلاع داشتم که حتما محکوم می شوم. قاضی تجدیدنظر که از قضات لرستان بود به من زنگ زد و گفت: رضایی در دادگاه تجدیدنظر معمول نیست که متهم را بخواهیم بلکه قاضی خودش پرونده را بررسی و رای صادر می کند. اما من از شما می خواهم به این دادگاه بیایید.


من گفتم شرطی دارم.


گفت: چه شرطی؟


گفتم: هر چه در دادگاه می گویم نوشته شود.


گفت: ما چنین وظیفه ای نداریم.


گفتم: پس من نمی آیم. شما هم رای صادر کنید.


گفت: اگر آمدی حرف های غیرمربوط به اتهامت زدی چه؟


گفتم: من فقط از اتهاماتم دفاع می کنم.


گفت: شرط شما قبول است. می گویم منشی هر چه گفتی را بنویسد.

در جلسه تجدید نظر چه اتفاقی افتاد؟


قاضی حکمم را خواند و گفت: به جرم اقدام علیه امنیت ملی محکوم شده ای. پاسخ دادم: اقدام علیه امنیت ملی؟ آن هم توسط کسی که به خاطر دفاع از امنیت این ملت به جبهه رفته و همه چیزش را از دست داده و الان روی ویلچر است. وانگهی من مسئولیت امنیتی دارم و دبیر شورای تامین استان هستم. چنین اتهامی را به من می زنید؟ من از محکومیتم نمی ترسم. سرانجام قاضی اتهام مرا از اقدام علیه امنیت ملی به «سواستفاده از مقام دولتی» تغییر داد. پس از مدتی که رای تجدیدنظر شده به دست من رسید دو سال زندان تعزیری را به مدت 5 سال تعلیق کرد و 5سال انفصال از خدمات دولتی را به 2 سال انفصال از خدمات دولتی تغییر داد. من هم از معاونت سیاسی استانداری خداحافظی کردم. یک شب یکی از مسئولین وقت به من گفت: قاضی دادگاه تجدید نظرت فامیل ما است و اصرار دارد شما را ببیند. من قبول نکردم ولی وقتی ایشان خیلی اصرار کرد که قاضی مرد خوبی است و بیا با تو حرفی دارد با ایشان همراه شدم. البته آن روزها در برخی از تجمعات توسط عده ای با مواضع سیاسی خاص علیه من شعار داده می شد .


وقتی به آن جلسه رفتم، قاضی پرسید: از دست من ناراحتی؟ گفتم: بله که ناراحتم. شما به عمق فاجعه توجه نمی کنید. گفت: چه فاجعه ای؟ من که حکم تو را تخفیف دادم. من تا به حال خیلی افراد را به جرایم مختلف به اعدام محکوم کرده ام ، ولی از هیچ کدامشان حلالیت نطلبیده ام و پشیمان هم نیستم. اما از تو حلالیت می طلبم. ولی بدان من خیلی به تو لطف کردم. اگر آن حکم را در تجدید نظر به تو نمی دادم در دیوان عالی حکم تو شکسته می شد و پرونده را به دادگاه دیگری می دادند و حکم سنگین تری برایت می بریدند. از طرفی من بعد از 28 سال سابقه در دستگاه قضا نمی خواستم اعتبار خودم در قوه زیر سوال رود. گفتم: شما فرض کن حکم من شکسته می شد و در دادگاهی دیگر مرا مثلا به 10 سال حبس و انفصال دائم از خدمات دولت محکوم می کردند. اما اگر تو مرا تبرئه می کردی لااقل می فهمیدم در دستگاه قضا آدمی وجود دارد که بدون در نظر گرفتن مصالح خود و متهم؛ وقتی به این نتیجه می رسد متهم بی گناه است صرفنظر از تبعات آن، او را تبرئه می کند.

منبع: ایرنا

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها