کد خبر: 435780
|
۱۳۹۹/۰۷/۰۸ ۰۸:۳۶:۲۱
| |

فیاض زاهد، فعال سیاسی اصلاح‌طلب نوشت:

مانیفست بقا

یک فعال سیاسی اصلاح‌طلب نوشت: به نظر می‌رسد ماهیت نامه خوئینی‌ها وادار کردن حاکمیت، جامعه، نهادهای مدنی و گروه‌های سیاسی به درک عمیق‌تر به امر جمهوریت نظام و تنظیم سازوکارهای مشروع مشارکت دولت و ملت است. خوئینی‌ها باهوش‌تر از آن است که تنها دغدغه مشارکت انتخاباتی را داشته باشد.

مانیفست بقا
کد خبر: 435780
|
۱۳۹۹/۰۷/۰۸ ۰۸:۳۶:۲۱

اعتمادآنلاین| فیاض زاهد، فعال سیاسی اصلاح‌طلب در یادداشتی با اشاره به نامه موسوی خوئینی‌ها نوشت: چه از محتوا و رویکرد نامه موسوی‌خوئینی‌ها خوش‌مان ‌آید یا نه، نمی‌توان اهمیت این رویکرد را نادیده گرفت. در سرمقاله یکشنبه توضیح دادم که چه گروه‌هایی می‌توانند باتوجه به جهان‌بینی و ماهیت تحلیل خود درباره شرایط کشور و انتخابات سال آینده درباره آن داوری کنند. اما به نظرم باید از منظر دیگری به تحلیل شرایطی که منجر به فهم یا نقد نامه اخیر پرداخت. بسیاری از طرفداران اصلاحات و طرفداران‌شان مدتی است به این پرسش تعیین‌کننده رسیده‌اند که سرشت ماهیت سیاسی کنش‌های آنها منجر به ایجاد چه مزیت‌هایی شده است. کارل مارکس در کتاب کاپیتال که دارای ارزش فراوانی برای مارکسیست‌های جهان است بخش‌هایی از کتاب را به تحلیل و تمجید از سرمایه‌داری اختصاص داده است. اما در بخش فرجامین و نتیجه‌گیری به این نکته اشاره دارد که با همه خدمات سرمایه‌داری، عصر بورژوازی به پایان رسیده است. باید به فکر دوران پسابورژوازی بود. این عده از اصلاح‌طلبان یا طرفداران‌شان، به گذشته و تاریخ عمل سیاسی اصلاح‌طلبان در بهترین حالت ممکن به دیده تحسین می‌نگرند، اما عمیقا بر این باورند که عصر اصلاحات به پایان رسیده است. این فرجام‌انگاری نه شبیه آن چیزی است که در دهه گذشته حجاریان از آن یاد کرده بود. مرگ اصلاحات فرا رسیده، پس زنده‌باد اصلاحات! اگر در دهه گذشته ماهیت و موجودیت اصلاح‌طلبی در کنار تحلیل پراتیک کنش‌ها و رهبران آنها مورد تردید بود، اینک گزاره اساسی‌تری مورد مداقه قرار گرفته است. اینکه آیا سیستم موجود امکان اصلاح دارد؟ اگر پاسخ مثبت است، ضرورتا این مسیر از طرق راهکارهای شناخته شده سیاسی در جریان اصلاحی امکان‌پذیر است؟ آیا بر فرض اصلاح‌پذیری، نهادهای سخت قدرت به این اصلاح‌طلبان و با روش‌ها و شیوه‌های متداول‌شان امکان حیات می‌دهند؟ اصلا آیا ارتزاق از طریق رقابت‌های انتخاباتی و تصرف نهادهای اجرایی و مقننه بدون ایجاد تغییرات ساختاری در شکل و ماهیت اداره کشور و تغییر در ساختار قانون اساسی امکان‌پذیر است؟ پرسش اساسی‌تر آن است، با فرض همراهی نهادهای سخت قدرت و تن دادن به مدیریت اصلاحی در اداره کشور، این مانیفست و تئوری برای اداره کشور رهگشا است؟ آیا اصلاح‌طلبان توان طراحی جامع توسعه‌گرایانه را دارا هستند؟ نامه جناب خوئینی‌ها به هیچ کدام از این پرسش‌ها پاسخ نمی‌دهد. محتوای اساسی این نامه مبتنی بر راهبردی است که در دو دهه گذشته مدنظر است. صرف حضور در رقابت‌های انتخاباتی. ماهیت نگره جناب موسوی‌خوئینی‌ها بر این اصل استوار است که اگر می‌خواهید ماهیت جمهوریت نظام را همچنان زنده نگهدارید باید در انتخابات شرکت نمود. البته این ظاهر نامه است. اما او به این سوال پاسخ نمی‌دهد که آیا در سال‌های گذشته که اقبال انتخاباتی هم بالا بوده، این جنبش توانسته به حداقل وعده‌های خود دست یابد؟

فارغ از چگونگی میزان اصالت شعار «اصولگرا، اصلاح‌طلب دیگه تمام ماجرا» که برخی از تندروهای کم‌دانش هم از شنیدن آن دچار شعف می‌شوند -البته باید اذعان کرد که بخش‌های وسیعی از مردم از کارآمدی چنین گروه‌هایی ناامید شده‌اند- آیا واقعا کاری از دست اصلاح‌طلبان برای تحقق وعده‌های خود یا اصولگرایان که مدعی کارآمدی هستند، برمی‌آید؟ از سوی دیگر تا کجا می‌توان این چرخه ناکوک دوقطبی‌سازی اجتماعی و سیاسی را ادامه داد؟ شاید رهبران عالیرتبه کشور نیز مانند ما در چرخه این تعارض نافرجام و کشوربربادده افتاده باشند. اما سوال اساسی این است که پیش از تشویق مردم به مشارکت انتخاباتی باید بر راه‌حل‌هایی تکیه کرد که امکان پیشبرد مطالبات مردم را فراهم آورد. تا زمانی که مدل «تیشه بده اره بگیر» در کشور حاکم است، ما نه به توسعه سیاسی می‌رسیم نه توسعه اقتصادی. درنتیجه همین منازعات بی‌حاصل بوده که ایران نه ژاپن شده و نه کره‌شمالی، نه سوییس شده و نه حتی با استانداردهای عصر مشروطه در پیگیری حقوقی مطالبات همخوانی دارد. لذا نفس مشارکت دیگر جوابگو نیست. از سویی اصلاح‌طلبان و حاکمیت در مقطعی باید به بازخوانی نوع رفتارهای خود بیندیشند. اصلاح‌طلبان که مجبورند و گویا در گفت‌وگوهایی موثر و جمعی درصدد پیدا کردن مانیفستی جامع مطابق بر نیازهای روز جامعه هستند. در مقابل حاکمیت نیز باید این فرصت را به خود بدهد و در رویکردها و راهبردهای خود امکان بازنگری فراهم آورد... هر چند حاکمیت نشان می‌دهد که با استواری بر ادراکات قدیمی خود ایمان دارد اما من بر این باور نیستم. انتخاب روحانی پس از داستان 88 موید این بازنگری است. حاکمیت نمی‌خواهد بگوید انعطاف نشان داده است، اما در واقعیت این کار را می‌کند، اما ما نباید گویا به روی‌شان بیاوریم. به محض اینکه احساس کنند این امر به معنی عقب‌نشینی آنان است، قاعده بازی را عوض می‌کنند.


به درست یا غلط تصور برخی در حاکمیت آن است بسان شاگرد تنبلی که الف را نمی‌گفت و وقتی با پرسش روبه‌رو شد پاسخ داد، کافی است الف را بگویم. آنگاه تا «ی» باید پیش روم. از منظر تجربه تاریخی نیز برخی سرنوشت شاه را معیار می‌گیرند. مهم آن نیست که بگویید صدای امواج شما را شنیده‌ام یا نه! مهم آن است که خود را به نشنیدن بزنید. همه ما کتاب «انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن» اثر جاودانه آلکسی دوتوکویل را خوانده‌ایم. جمله جاودانه‌ای در این کتاب نگارش شده که از هانتینگتون تا کرین برینتون و حتی مهدی بازرگان به آن اشارتی داشته‌اند.


«هرگاه رژیمی سرسخت پس از دورانی طولانی از فشار، تنها بخواهد کمی از فشار موجود بکاهد، این کمال هنر سیاستمداری است اگر پادشاهی بتواند تاج و تخت خویش را حفظ نماید. اما اصل کلیدی آن است که نه گروه اول باید در میزان قدرت خود اغراق کند و نه حاکمیت می‌تواند نیروهای منتقد خود را دست‌کم بگیرد، زیرا به نظر بیش از آنکه به فکر افزایش یا تحلیل چگونگی بالا بردن نرخ مشارکت باشیم، باید راه‌حلی جامع و همه‌نگر به مساله آینده ایران داشته باشیم. اصولگرا و اصلاح‌طلب، زمین بازی خود را ایران می‌داند. اما طرح جامع و روشنی برای گفت‌وگو و مفاهمه وجود ندارد. موضوع امروز ما هنوز انتخابات نیست، فقدان فهم جامع از حکومتداری است. تا زمانی که در جمهوری اسلامی به فهم مشترکی از حاکمیت و منافع ملی نرسیم در بر همین پاشنه می‌چرخد. ایران جزو معدود کشورهایی است که قوای سه‌گانه و دیگر نهادهای آن در راهبردهای کشورداری علیه هم فعالیت می‌کنند. ممکن است بگویید این از خواص کشورهای دموکراتیک هم هست. مثلا اختلافات بنیادین در روابط میان قوا وجود دارد. من با این حرف موافق نیستم. به‌طور مثال احزاب در برخی راهکارهای مواجهه با پدیده‌ها و بحران‌ها اختلاف‌نظر دارند، اما در اداره کشور و اتخاذ تصمیمات کلیدی با یکدیگر هم‌رای و همراه هستند. از اینکه بگذریم، صرف پرداختن به مفهوم انتخابات و عدم ارایه پاسخ مناسب به هواداران اصلاحات و طرفداران‌شان که در نتیجه مشارکت‌های قبلی و حضور گسترده مردم و استقرار دولت مورد حمایت، چه دستاوردهای ملموسی حاصل شده است؟ محل تانی جدی دارد. جامعه به چه تحولی نیل یافته که در صورت فقدان آن آسیب می‌دید. از سویی این دغدغه مهم وجود دارد که چرا تشکیل یک دولت یک‌دست و انقلابی و همسو با مجلس جوان انقلابی نمی‌تواند راه‌حل بهتری برای اداره کشور باشد؟


تعارضات داخلی و رقابت‌های درونی باعث شده که دود این تنش‌ها به چشم مردم رود. چرا نمی‌گذاریم کل ساختار در اختیار این مدعیان قرار بگیرد و نتیجه مدیریت‌شان بر همه آشکار شود؟


البته این نظریه منتقدان خود را نیز دارد. تندروها نشان داده‌اند که قدرت اداره کشور به تنهایی را ندارند. از سویی ایده‌آل‌ترین دولت یک‌دست انقلابی در زمان احمدی‌نژاد محقق شد. با درآمدی افسانه‌ای. بالای 700 میلیارد دلار درآمد نفتی. اما در حال حاضر، بعید است جایگاه احمدی‌نژاد در حاکمیت کمی بهتر از رهبران اصلاح‌طلب باشد!


به نظر می‌رسد ماهیت نامه خوئینی‌ها وادار کردن حاکمیت، جامعه، نهادهای مدنی و گروه‌های سیاسی به درک عمیق‌تر به امر جمهوریت نظام و تنظیم سازوکارهای مشروع مشارکت دولت و ملت است. خوئینی‌ها باهوش‌تر از آن است که تنها دغدغه مشارکت انتخاباتی را داشته باشد. با تکیه به نامه قبلی او که پس سال‌ها سکوت نوشته شده، باید کلیدواژه‌های این کنش جدید را کشف کرد. در یک جمع‌بندی مقدماتی می‌توان به همه این پرسش‌ها و دغدغه‌ها اندیشید و در ادامه به ابعاد دیگر این وضعیت اشاره کرد. در غیر این صورت باید بر این اقدام رییس سابق مرکز تحقیقات استراتژیک، نام استراتژی بقا گذاشت.

منبع: روزنامه اعتماد

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها