محمدرضا تاجیک، تئوریسین اصلاحطلب و استاد دانشگاه، در گفتوگوی ویدئویی با «اعتمادآنلاین» پاسخ داد:
چرا نسل اول انقلاب دچار دگردیسی در عقاید و کردار شد؟
محمدرضا تاجیک، تئوریسین اصلاحطلب و استاد دانشگاه، در گفتوگو با اعتمادآنلاین با اشاره به فضا و شرایط نسل اول انقلاب گفت: این فضا باعث شد که نسل انقلابی، نسل افراط و تفریط هم باشد؛ یعنی چون بر اساس مانیفست مشخص عمل نمیکرد، یک مانیفست مشخص از قبل نوشته شده نبود، از قبل مشخص نبود که اگر حکومت و قدرت به دستمان افتاد، در ساحتهای مختلف چه برنامهای داریم و باید چگونه برخورد کنیم.
اعتمادآنلاین| محمدرضا تاجیک، تئوریسین اصلاحطلب و استاد دانشگاه، در گفتوگو با اعتمادآنلاین با اشاره به فضا و شرایط نسل اول انقلاب گفت: این فضا باعث شد که نسل انقلابی، نسل افراط و تفریط هم باشد؛ یعنی چون بر اساس مانیفست مشخص عمل نمیکرد، یک مانیفست مشخص از قبل نوشته شده نبود، از قبل مشخص نبود که اگر حکومت و قدرت به دستمان افتاد، در ساحتهای مختلف چه برنامهای داریم و باید چگونه برخورد کنیم.
بخشهایی از این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
*آن جوانانی که شور حسینی داشتند برای اینکه بتوانند آن ارزشها و آرمانها و اتوپیای ذهنی که داشتند را بسازند واقعاً موفق نبودند. میخواهم به طور خلاصه بفرمایید که چه اتفاقی افتاد؟ چرا این پرسش را مطرح میکنند؟ چون الان هم یک نسلی به این نتیجه رسیده که به بنبست رسیده. خیلی ساده بگویم. نسل امروز هم به بنبست رسیده و برای اینکه آن اتفاقات به صورت تراژیک مجدداً تکرار نشود- گرچه تاریخ سیاسی ایران تاریخ تکرار مکررات است- اگر نسل ما نخواهد آن اتفاقات رنجآور و پرغصه و تلخی که برای نسل شما افتاده، شاید سرخوردگیهایی را برایتان ایجاد کرده باشد، شاید عبورهایی را از نسل خودتان به همراه داشته باشد، پرسشهای جدی را برایتان ساخته باشد، اگر نسل ما نخواهد آن اشتباهات را تکرار کند با چه عینکی باید دنیا را ببیند؟ چطور باید شما را تحلیل کند؟ چطور باید شما را قضاوت کند و چطور باید رو به آینده نگاه کند؟
یک مشکل اساسی که در طول تاریخ ما بروز کرده- نه تنها تاریخ ما به قول «توکویل» در فرانسه در دوران پساانقلاب فرانسه هم همین بوده، در روسیه پساانقلاب هم همین حالت بوده- به خاطر این است که خصوصاً در جامعه ما هیچگاه آن شور به یک معنا به یک شعور سامانیافته تبدیل نشد. یا آن احساس در قاب و قالب یک نظام اندیشگی، یک نظریه و یک راهنمای عمل تدوین نشد. یک شور و فضایی بود برای یک دورانی. در فردایش برای امتدادش نیازمند یک نظام اندیشگی و یک نظام نظری و یک سامان نظری بودیم که هیچگاه ایجاد نشد؛ درست مثل دوران مشروطه ما. بنابراین همواره بعد از دوران رهایی، ما یک شکلی از بازگشت به دوران گذشته را تجربه کردیم و آیندهمان به یک معنا ادامه گذشته بوده به بیان دیگر؛ یک نوع توتالیتاریزم دیگر شکل گرفته. [این موضوع] به خاطر این است که تلاش نکردیم آن را به شکل یک نظام اندیشگی در بیاوریم، تلاش نکردیم آن شور و آن احساس را به شکل یک فرهنگ نشت و رسوب دهیم. در روح و جان انسانها نشت و رسوب کند و این انسانها در یک فرایند بسیار سریع انقلابی اکت و کنش و واکنشی را نشان دهند و چون مجالی نبوده که آنچه میگویند را بزیَند و قسمتی از تجربه زیستنشان و قسمتی از بافت و تافت زیستجهانشان شود، بنابراین به محض اینکه شرایطشان متحول شده آن انسان هم به طبیعت و اصل خودش برگشته است و این در مورد فضای ما هم طبیعتاً این معنا را داشته است. شاید یک علت این بود که گفتم. علت دیگر شرایط پساانقلابی بوده که قبلاً توضیح دادم.
اما [درباره] قضاوت نقد صحیح را بگویم. به طور کلی میگویم. نقد صحیح نسبت به هر کنشگری به یک معنا نقد درونماندگار است. باید ببینید که اقتضای شرایطش چه بوده، وگرنه به راحتی امروز میتوانیم طالبوف، ملکمخان و آخوندزاده را مورد نقد قرار دهیم. ما میتوانیم به راحتی شریعتی را سینه دیوار بگذاریم و بگوییم دین را ایدئولوژیک کرد. ما میتوانیم بسیاری از مبارزان رادیکال چپ خودمان، از صمد بهرنگی تا گلسرخی تا دیگران را به شدت مورد نقد قرار دهیم که چه کردند. باید دید که کانتکست تاریخی چه چیزی را تقاضا میکرده. شما نمیتوانید اندیشه غیرتاریخمند داشته باشید و نمیتوانید برای تاریخ یک تاریخ قائل باشید. بگویید که تمام تاریخ جامعه ایرانی یک اقتضا را داشته و آن اقتضایی را که الان نسل من درش قرار داریم و آن را تقاضا میکنیم، نه [نداشته است]. ما در تاریخهای مختلفی به سر میبردیم که اقتضای طبیعت و اقتضای روحش متفاوت بوده و فرض میکنیم در زمان شریعتی کسی به حسینیه ارشاد میرفته و بحث از پرولاریزم دینی میکرده؛ مثلاً بحث از رویای پیامبر میکرده. چه انتظار داشتیم که چه نوع رابطهای با آن نسل برقرار کند؟ آیا آن نسل منتظر این بوده که این حرفها را بشنود یا آن نسل منتظر شریعتی بوده به علت شرایط تاریخی خاص خودش؟
بنابراین میخواهم بگویم حتی در آن زمان میتوان نقد کرد- توجه داشته باشید- حتی با توجه به کانتکست شرایط تاریخی میشود فرد را نقد کرد، اما باید به شرایطش توجه کنیم که چرا مثلاً وقتی ملکمخان از دموکراسی و قانون دفاع میکند، تلاش میکند آن را با آموزههای دینی ممزوج کند. چرا تلاش میکند- به تعبیر لکان- روکش دینی رویش بکشد؟ چرا میخواهد به آن یک بیان دینی بدهد؟ ممکن است در شرایط کنونی ما نپسندیم یا برنتابیم، اما بالاخره باید دید شرایطش چه بوده. اگر در آن شرایط قرار میگرفتید چه اکتی انجام میدادید. باید ببینید معاصر چه کنشی هستید.
باید قبل از اینکه «چه باید کرد» را پاسخ دهید «چه میتوان کرد» را پاسخ دهید که در شرایطی که قرار دارید چه میتوانید بکنید و این شرایط چه چیزی را تقاضا میکند؟ آیا شما فراسوی شرایط و تاریختان هستید و از یک زمان و مکانی با نسلتان صحبت میکنید که شما را نمیفهمند و باید سالها و قرنها بگذرد تا فهمیده شوید؟ یا به تعبیر آن حکیم، اگر در شرایطتان خطی نوشتید که هم خود خواندید و هم غیر، نه خطی نوشتید که خود خواندی ولاغیر، یا خطی نوشتید که نه خود خواندی و نه غیر، باید در شرایط خطی بنویسید که هم خود خواندی و هم غیر. باید دید آن خط که در نسل شریعتی، هم خود خواندی و هم غیر، چه خطی بوده است؟ آیا میتوان همان خط را هم با همان شرایط مورد نقد قرار داد؟ بیتردید. این به این معنا نیست که آن را قدسی کنید یا آن را نصگون کنیم و اجازه تردید ندهیم، ولی باید ببینیم که شرایط چگونه اقتضا میکرده. بنابراین این فضا را باید داشته باشیم.
بیتردید در این تابلوی نقاشی که امروز روبهروی ماست سهم و رنگی از همه ما هست
*رحمهالله مَنْ أَهْدَى إِلَیَّ عُیُوبِی. خدا رحمت کند پدر و مادر کسی که عیوب مرا به من هدیه میدهد. شما اگر از باب نقادانه بخواهید به این چهار دههای که گذشته نگاه کنید، به عنوان کسی که نسل شریعتی است، کسی است که کتابهای شریعتی را رونویسی کرده، نه اینکه فقط بخواند بتواند به آن رجوع کند، برای خود و نسل خودتان، با یک نگاه نقادانه درونی چه سهمالقدری را از شرایط و مصائب امروز ایران به عهده میگیرید؟
بیتردید در این تابلوی نقاشی که امروز روبهروی ماست سهم و رنگی از همه ما هست. قبلاً هم گفتم، ظاهراً برشت است یا یک نقاش معروف دیگر، یک نمایشگاه نقاشی دایر کرده بود. یک افسر آلمانی میرود و تماشا میکند. در مقابل یک تابلو میایستد در آن یک نوع خشونت مدرن میبیند. نقاش را صدا میزند میپرسد، این کار شماست؟ نقاش با لطافت پاسخ میدهد، نه، این کار شماست. در این تابلوی نقاشی که روبهروی ماست، کسی نمیتواند بگوید من جاییش نبودم یا من در این تابلو نقش پاککن را داشتم و هر جا رنگ سیاه میکشیدند بودم یا فقط رنگ سبز بودم یا رنگ روشن بودم یا فقط رنگ سفید بودم. نه، اینطور نیست. هر کدام از ما به علت شرایط خاص انقلابی و ایدئولوژیک دهه اول با تمام اقتضائات و استلزاماتش تا فضاهای بعدی که شکل میگیرد، هر کسی یا با انفعالش یا با سکوتش یا با کنشش یا با سخنش یا با هر حرکت دیگری که داشته، در این تابلوی نقاشی که امروز روبهروی ماست نقش داشته است؛ خودآگاه یا ناخودآگاه، مستقیم یا غیرمستقیم.
این فضایی است که وجود دارد. مهم این است که شما به یک معنا بتوانید محاسبه نفس داشته باشید. به یک معنا بتوانید- به اصطلاح فوکویی قضیه- از خودتان امتناع و تخطی کنید. به موقع بر خودتان بشورید و به موقع خودتان را نقد کنید. قرار نیست که همواره در این تابلوی نقاشی با این رنگ کار کنید. قرار نیست همواره این نقش را داشته باشید. قرار نیست همواره آن نقشی را که قبلاً کشیدید مورد تایید قرار دهید. گاه قرار است که فاصله بگیرید، گاه قرار است که فاصله نقادانه بگیرید، گاه قرار است پاککن بردارید و آن نقشی را که قبلاً کشیدید پاک کنید، تصحیح کنید و نقش دیگری را به آن اضافه کنید، رنگ دیگری را به آن اضافه کنید و این یک حرکت اجتماعی و انسانی است و قرار نیست ما در جایی از تاریخ قفل شویم، یک جایی در اندیشه قفل شویم، یکی جایی از باورهایمان قفل شویم و تاریخ برود ما همانجا بمانیم و برای هر آنچه کردیم یک مهر تایید بزنیم و پیرامونش یک هاله قدسی بکشیم و اجازه ندهیم که نه خود و نه دیگری به ساحت مقدسش نزدیک شود. ما نیازمند این هستیم که ببینیم در شرایط خاص با فضای خاص چه کردیم. الان که از آن فضا خارج شدیم و شرایط متحول شده، چگونه به آن قضایا نگاه میکنیم و چه نقدی داریم و راه و مسیر رو به آینده را چگونه انتخاب میکنیم که دیگر آن اشتباهاتی که در گذشته مرتکب شدیم را مرتکب نشویم و تلاش کنیم فردای بهتری داشته باشیم. در غیر این صورت همانطور که گفتم فردایمان هم امتداد گذشتهمان خواهد بود و گذشته چراغ راه آینده نخواهد بود و اینگونه نیست که ما از این گذشته درسی بگیریم و آن را چراغ راه آینده قرار دهیم.
نسل ما نسل فشردهای بود که دفعتاً- به قول هایدگر- به یک دنیای دیگری پرتاب شد
*ما چه راهی را رفتیم و چه درسی از این راهی که رفتیم آموختیم، به ویژه نسل شما؟
نسل ما نسل فشردهای بود. یک نسلی بود که همانطور که گفتم دفعتاً- به قول هایدگر- پرتاب میشود به یک دنیای دیگری که شاید از قبل مهیای ورود به [آن] دنیا نبود.
بسیاری از رخدادها باعث شد تا نسل انقلابی، نسل افراط و تفریط هم باشد
*یعنی یک جهش دیالکتیکی داشتید که خودتان هم آمادگیاش را نداشتید؟
با یک رخداد مواجه شدیم. ما نخست انسانی نساختیم وانگه عالمی. [برای] ما این انسانِ انقلابی با آن ارزشهای انقلابی ساخته و پرداخته نشده بود. بنابراین دفعتاً یک رخداد شکل میگیرد که آنانی که در فضای تغییر هستند و سوژههای تغییر محسوب میشوند، انتظار چنین رخدادی را با این گستردگی، با این ژرفی و با این رادیکالی نداشتند. دفعتاً به یک جهان ناشناختهای پرتاب میشوند که در این جهان ناشناخته دیگر فضا، فضای انضمامی است، فضای انتزاعی نیست. فضای آرمانها و آرزوهای بزرگ نیست. الان روی این زمین پرتاب شده. الان روی این زمین یک نوع هبوط صورت گرفته است. مثل «آلیس» [آلیس در سرزمین عجایب] به سرزمین عجایب پرتاب شده. حالا در این سرزمین عجایب که همه چیز ناشناخته است و تجربه هیچ امری را ندارید و فضای بسیار پیچیده و سخت و سنگینی که هیچ نظمی امکان استقرار به سادگی ندارد و هیچ برنامه مهیایی از قبل در عرصهها و ساحتهای مختلف وجود ندارد، نمیدانیم که بالاخره دوست چه کسی است دشمن چه کسی است، چگونه باید در عرصه سیاست خارجی برخورد کنیم، در عرصه سیاست داخلی باید چگونه وارد قضیه شویم، اقتصادمان باید از چه فرمولی تبعیت کند، باید با فرهنگ چگونه برخورد کنیم، قومیتها را چگونه باید داشته باشیم، خردهمذهبها و خردهفرهنگها چگونه باید شکل بگیرد. دفعتاً بدون آن پلن قبلی به یک جهان دیگری پرتاب شدید که حالا بسیار پیچیده و ملتهب و بسیار سرکش است و شما مهیای این فضا نیستید. باید با شرایط پیش بروید و ببینید که چگونه میتوانید روح سرکش شرایط را آرام کنید و بتوانید تئوری خودتان را در عرصه عمل اجتماعی و عرصه عمل سیاسی بیاورید تا بتواند با مقتضیات زمانه دیالوگ داشته باشد و بتواند پشتیبان آن قرار بگیرد که خیلی جاها نتوانست و کم آورد و عقب ماند.
این فضا باعث شد که نسل انقلابی، نسل افراط و تفریط هم باشد؛ یعنی چون بر اساس مانیفست مشخص عمل نمیکرد، یک مانیفست مشخص از قبل نوشته شده نبود، از قبل مشخص نبود که اگر حکومت و قدرت به دستمان افتاد، در ساحتهای مختلف چه برنامهای داریم و باید چگونه برخورد کنیم.
در روزهای پساانقلابی چون نقطه گرهی ایجابی ایجاد نشد، همان خودیهای دوران انقلاب تبدیل به دگرهمدیگر شدند
*رژیم سیاسی عوض شد، سهجلد یک رژیم سیاسی باطل شد، دفعتاً جوانان انقلابی آمدند، رفتند پوزیشنهای حکومت جدید را گرفتند [که] نه تجربه و نه عِلمش را دارند. فضای سیاسی عمومی جامعه هم که ملتهب است، دیگر باید گفت «خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل».
احسنت. بعد هم آن شرایط، شرایط انقلابی است، بسیاری از استانهای کشور ملتهب است، خودمختاریها، گروههای مختلف فکری، سیاسی، گروههای بسیار رادیکال در جامعه با افکار متفاوت، همه میخواهند در گفتمان پساانقلابی سهمی داشته باشند، در قدرت پساانقلابی سهمی داشته باشند، بنابراین یگانه هم نمیشوند. نه به لحاظ نظری یگانه میشوند نه به لحاظ عملی یگانه میشوند، 72 ملتی که اگر چه به قول «رزا لوکزامبورگ» در شرایط انقلابی و به اقتضای شرایط انقلابی شقاقشان تبدیل به وفاق شده بود و یک زنجیره تفاوتها به تعبیر «لاکلاو» شکل داده بودند، اما در فضای پساانقلابی چون آن نکته گرهی سَلبی که رژیم گذشته بود عمل نمیکرد از میان برخاسته بود، نیازمند یک نقطه گرهی ایجابی بودیم که بتواند در این گوناگونی و این کثرت وحدت ایجاد کند. چون نقطه گرهی ایجابی ایجاد نشد، همان خودیهای دوران انقلاب تبدیل به دگرهمدیگر شدند. اینبار نافی همدیگر و عدوی همدیگر شدند.
*و جنگ قدرت ایجاد شد...
بنابراین یک شرایط بسیار ویژهای را شکل دادند که هیچ نظمی نمیتوانست به راحتی استقرار پیدا کند.
بعد از دوران پساانقلاب از درون خودیها دگر جوشید و دگرسازیها شروع شد
*یعنی بعد از دوران پساانقلاب از همان روزهای ابتدایی انقلاب بازی حذفی شروع شد که بالاخره چه کسی به فینال برسد.
دقیقاً همینطور است. یعنی از درون خودیها دگر جوشید. یعنی دگرسازیها شروع شد، استراتژی حذف و ادغام رادیکال شروع شد و طبیعتاً تاثیر بسیاری داشت در روند انقلاب و آن چیزی که حداقل در دوران انقلابی به شکل شعار و پیام بود. اما بعد از شرایط انقلابی یک دوران دیگری اتفاق افتاد و همانطور که گفتم این فضا شکل گرفت و از این جهت است که گفتم انقلاب فرزندان خود را میخورد، چون بالاخره همانهایی که همه کارگزار تغییر انقلابی بودند، ید واحده بودند، یک زنجیره همگونی بودند، با تمامی تفاوت و تمایزشان، اما در فردای بعد از انقلاب چون دیگر آن چیزی که آنها را به هم وصل کرده، آن نخی که این دانههای متفاوت تسبیح را به هم گره زده، آن نخ از میان برمیخیزد، احتیاج به یک نخ دیگری دارید که چون ایجاد نمیشود و آن نخ فقط از بعضی از این دانههای تسبیح میتواند عبور کند بقیه بیرون میمانند و بقیه تبدیل به other/ دیگری میشوند.
** مشروح این گفتوگو را اینجا ببنیم و بخوانیم.
دیدگاه تان را بنویسید