«پدر موشکی» ایران چگونه اولین یگان موشکی سپاه را نجات داد؟
21 آبان سالروز شهادت حسن تهرانیمقدم معروف به پدر موشکی ایران است، اما در همین ایام در سال 65 اتفاقی دیگری نیز در رابطه با یگان موشکی سپاه رخ داد و آن بمباران اولین پادگان موشکی سپاه توسط جنگندههای رژیم بعث عراق بود.
اعتمادآنلاین| عراقیها با این حمله به دنبال انهدام توان موشکی نوپای سپاه بودند. در پی آن حمله اولین شهدای موشکی سپاه تقدیم انقلاب اسلامی شدند. در واقع حسن تهرانیمقدم در سالروز شهادت اولین شهدای موشکی سپاه، آسمانی شد و به شهادت رسید.
همزمان با اعزام نیروهای ایرانی به سوریه برای گذراندن دورههای آموزشی موشکی و دریافت موشک از کشور لیبی، یگان موشکی سپاه که «حدید» نام گرفته بود و در غیاب حسنتهرانیمقدم، فرماندهی آن بر عهده امیرعلی حاجیزاده بود، در سال 63 پادگانی را در نزدیکی کرمانشاه و جاده کامیاران برای نگهداری موشکها و تجهیزات و استقرار نیروها در اختیار گرفت. این پادگان البته شامل دو قسمت میشد که تنها یک قسمت آن در اختیار یگان موشکی سپاه بود و قسمت دوم آن که بیشتر مورد توجه و دید مردم محلی قرار داشت، آموزشی بود و زیر نظر بخش دیگری از نیروهای مسلح مدیریت میشد.
اولین پادگان موشکی سپاه پادگان شهید منتظری نام داشت. اولین موشکهایی هم که ایران در دوران دفاع مقدس به سوی عراق شلیک کرد، نیروها و تجهیزات آن از این پادگان به مواضع شلیک همچون موضع شلیک حضرت زینب (س) منتقل میشد.
در سال 65 مسئولان حفاظت اطلاعات و فرماندهان متوجه لو رفتن پادگان میشوند. مسئولان حفاظت اطلاعات به نیروها گفته بودند که «هرجایی اعم از تاکسی و اتوبوس و غیره که رفتید. اگر یک نفر برگشت و گفت: ماشاالله برادرهای سپاه یا موشکی افتخار آفریدند و...؛ یعنی دیدید خودش سر صحبت را باز کرد و دارد از موفقیت نیروها میگوید، یا زمان احتمالی حمله و یا جای عملیات؛ چه عملیاتهای زمینی و چه موشکی حرف میزند، بدانید که احتمال دارد آن فرد از عوامل اطلاعاتی و جاسوسی دشمن باشد.»
در میانه سال 65 یک روز مسئول حفاظت اطلاعات استان کرمانشاه با مسئول حفاظت اطلاعات یگان موشکی تماس میگیرد و میگوید یکی از نیروهای بسیجی، اطلاعاتی دارد که مربوط به شماست و باید به سرعت رسیدگی شود. آن فرد بسیجی به مسئول حفاظت اطلاعات میگوید: «امروز یک راننده تاکسی به من گفت که ماشاءالله سپاه آنقدر قوی است که تا عراق میخواهد غلط اضافی بکند، یک موشک از لای همین کوهها میفرستد و ساکتش میکند.» نیروی بسیجی شماره ماشین آن فرد را گرفته بود.
نیروهای سپاه با پیگیریها توانستند آن ماشین و رانندهاش را پیدا کنند. راننده آن سرگرد جاسم اهل کردستان عراق بود و به دلیل اینکه با فرهنگ کردها آشنا بود، همراه چند نفر دیگر برای جاسوسی به کرمانشاه آمده بود. با بازجوییهایی که به عمل آمد، مشخص شد آنها سومین گروهی بودند که با هدف شناسایی پایگاههای موشکی در کرمانشاه به ایران اعزام شدهاند. دو گروه قبلی موفق نشده بودند، اما گروه آنها توانسته بود 15 - 20 کیلومتری جاده کرمانشاه به سنندج را به عنوان محتملترین نقطه موشکی ایران به منابع امنیتی عراق اطلاع بدهد.
با تکمیل بازجوییها، موضوع بدون فوت وقت به اطلاع حسن طهرانیمقدم رسانده شد. طهرانیمقدم نیز بلافاصله دستور تخلیه پادگان را داد. تمام موشکها در تونل پادگان شهید منتظری بودند. همه متخصصان موشکی ایرانی که تعدادشان زیاد هم نبود، همانجا بودند.
اگر موشکها و متخصصها یکجا از بین میرفتند، صدمه جبران ناپذیری به ایران وارد میشد. در عرض یکی دو روز تمام نیروها و تمام تجهیزات با رعایت مسائل امنیتی به پادگان امام علی (ع) خرمآباد منتقل شدند. تنها 20 سرباز برای محافظت از پادگان و چند نفر از کادر رسمی به عنوان آشپز و تدارکات و خدمات داخل پادگان ماندند. غلامرضا جعفری، پوربرزگر، سلگی، ذبایحی، خسرویان، بخشنده، نصیری، پورمند و تعدادی سرباز داخل پادگان ماندند.
جعفری یکی از آن افراد کادری که در پادگان شهید منتظری مانده بود، میگوید: «روز هجدهم یا نوزدهم آبان ماه 65، حاج هاشم مطلع شد که پادگان لو رفته و احتمال بمباران آن وجود دارد. سریع همه پادگان را تخلیه کردند و تنها جمع محدودی از اعضای کادر و سرباز آنجا ماندیم تا بقیه کارها را ردیف کنیم.
روز 20 آبان 65 دقیقا اذان ظهر بود که در حین پخش اذان، صدای آژیر قرمز در پادگان بلند شد. چند ثانیه نگذشته بود که دیدیم از روبروی پادگان یعنی منطقه سرابله، 36 فروند هواپیما در قالب 6 اسکادران به سمت پایگاه آمدند. در وهله اول، همه این هواپیماها یک دور روی پادگان زدند و سپس از طرف تنگه کنش که اگر اشتباه نکنم در ضلع شرقی پادگان بود، در ارتفاع پایین شروع به بمباران و شلیک موشک و راکت کردند.»
بمباران اول حدود نیم ساعت به طول انجامید و نیروهای حاضر در آن پادگان هرکدام به طرفی پراکنده شده بودند. او ادامه میدهد: «ما به همراه بعضی از دوستان از جمله پوربرزگر، خسرویان و شهید سلگی که همراه با حاج حسن در انفجار ملارد به شهادت رسید، اولین جنازهای که پیدا کردیم پیکر شهید بخشنده بود که بر اثر موج انفجار از ساختمان اداری جلوی نمازخانه به بیرون پرت شده بود. پای چپ و دست راستش خُرد و صورتش له شده بود، اما پیکر سالم بود. وقتی جلوی نمازخانه رسیدیم، صحنه بسیار دلخراشی دیدیم، حدود 9 نفر از سربازها در حالی که در گوشه حسینیه جمع شده بودند بر اثر انفجار کاملا مثل گوشت چرخکرده له شده بودند. 3 نفر هم در آسایشگاه در حالی که خواب بودند درجا سوخته و تنها اسکلت آنها باقی مانده بود.»
رسانههای عراقی نیز پس از این بمباران اعلام کردند که مجموعه موشکی ایران صد درصد منهدم شده است، اما با تلاش و مجاهدت حسن طهرانی مقدم و نیروهای موشکی سپاه یک هفته بعد از این اتفاق، از همان منطقه به سوی عراق موشک شلیک شد
منبع: تسنیم
دیدگاه تان را بنویسید