سعید حجاریان، تئوریسین جریان اصلاحات در یادداشتی نوشت:
باید تن به دموکراسی بدهیم!
تئوریسین جریان اصلاحات نوشت: ما قرنهاست از این ادوار عبور کردهایم، نه فرقههای باطنی و سازماندهی آنها به کار میآید و نه سلسلههای پادشاهی دردی از ما دوا میکند بلکه باید تن به دموکراسی بدهیم. شاید، دموکراسی بهترین شیوه حکومت نباشد اما بشر تاکنون بدیلی بهتر نیافته است.
اعتمادآنلاین| سعید حجاریان، تئوریسین جریان اصلاحات در یادداشتی نوشت: من نمیدانم دراویش گنابادی بیدختی چه گناهی کردهاند که این همه مصیبت به سرشان میآید. تاکنون تعدادی از حسینیههای آنها را تخریب، بعضیها را مقتول، بعضیها را مسجون، و بعضیها را نیز نفی بلد کردهاند. مرحوم نورعلی تابنده نیز مدتها حصر خانگی بود تا اینکه پس از یک دوره بیماری به دیار حق شتافت.
بهرغم آنکه امام خمینی در مباحث تفسیری خود از مرحوم سلطانعلی گنابادی به نیکی یاد کرده است، اما نظام سیاسی ما به این سلسله دراویش روی خوش نشان نداده است. مرحوم نورعلی تابنده پیش از مرگ، چهار نفر را بهعنوان نواب اربعه معرفی کرد که امور دراویش را رتقوفتق و از فقرا دستگیری کنند. اما، این چهار نفر بهواسطه وسوسه خناسان راهی جز منویات قطب سلسله را در پیش گرفته و مجذوبعلی شاه ناگزیر از خلع آنها شد و دیگرانی، جای آنها را گرفتند که آنها نیز از نظر بعضی فقرا، صلاحیت نداشتند و این دعوا هنوز ادامه دارد. البته نگارنده بنا ندارد به اختلافات موجود میان دراویش ورود کند. به همین به سراغ موضوع اصلی این یادداشت میروم.
شاید، برای فرقههای درویشی این نوع سلسله مراتب و جانشینی و انتصاب و تعیین نایب و سلسله مراتب اقطاب و ابدال و اوتاد و… لازم باشد، اما همین مدل را اگر به عرصه سیاست بکشانیم، کار بسیار دشوار میشود. مثلاً اشکالی ندارد که بعد از غیبت کبری، نواب اربعه باشند که از ناحیه مقدسه روایت یا نامهای را به خارج منتقل کنند؛ کما اینکه روایتهای مرتبط با ولایتفقیه و خمس نیز از این قبیل هستند. و البته اخیراً خواندیم که آقای کمال حیدری در وثاقت نواب اربعه تشکیک کرده و مورد تکفیر مدرسین حوزه علمیه واقع شدهاند.
اما، سیاست مدرن با این سنخ مسائل بیگانه است و نمیپذیرد فردی قطب باشد و دیگران حول وی تعریف شوند زیرا اساساً کشورداری ممتنع میشود. چرا که سیاست اساساً امری است عمومی و عموم مردم باید در آن دخالت کنند. بوروکراسی مدرن نیز میگوید تعیین منصب و صاحب منصب منفک از یکدیگر هستند؛ منصب موقعیتی است درون سازمان اداری کشور و صاحب منصب کسی است که لیاقت اشغال آن را برای مدتی معلوم دارد. این قرارداد در بسیاری امور دیگر هم برقرار است. مثلاً تقنین از سوی نمایندگان مردم صورت میگیرد و هیچکس نمیتواند بگوید قانون یعنی من. در حالی که، در سلسلههای عرفانی قطب سلسله میتواند بگوید آنچه من میگویم حق است چون به مرحلهای رسیدهام که به منبع وجود متصل شدهام.
در گذشته، سلسلههای پادشاهی از همین روش تبعیت میکردند و درون دربار هر کسی علیه دیگری توطئه میکرد؛ زنان حرمسرا تلاش داشتند فرزند خود را جانشین شاه کنند. پدرکشی رواج داشت و بهمحض مرگ شاه، شاهزادگان به جان هم میافتادند تا یکی غالب شود و مابقی را از میان بردارد. اما، این سازوکار مربوط به دوره طفولیت بشر است و ما قرنهاست از این ادوار عبور کردهایم، نه فرقههای باطنی و سازماندهی آنها به کار میآید و نه سلسلههای پادشاهی دردی از ما دوا میکند بلکه باید تن به دموکراسی بدهیم. شاید، دموکراسی بهترین شیوه حکومت نباشد اما بشر تاکنون بدیلی بهتر نیافته است.
منبع: مشق نو
دیدگاه تان را بنویسید