مهاجرانی: همین الان هم اگر تدبیر کنید می توانید در 1400 برنده شوید
اکنون که در آستانه انتخابات ریاستجمهوری سال 1400 هستیم، میتوان این دوره را دوره بازیابی و بازبینی و نقد اصلاحات محسوب کرد تا اصلاحطلبان با نقد صریح و مدلل و بیتعارف خویش بتوانند حضوری دیگر در عرصه سیاسی کشور داشته باشند. به نظرم اگر با تدبیر و هماهنگی و انسجام عمل کنند، احتمال دارد که در انتخابات 1400 پیروز میدان باشند؛ به شرط اینکه از نقد خود نهراسند و از غبارروبی خویش پریشان نشوند.
اعتمادآنلاین| در ابتدا به نظر میرسد نمیتوان از ترکیب «اصلاحطلبان رادیکال» استفاده کرد. اگر اصلاحطلب است، که دیگر رادیکال نمیشود. مثل تمثیل یا تعبیر تربیع دایره! اگر دایره است که مربع نیست و به عکس. پیداست میبایست از اصلاحطلبی و رادیکالیسم تفسیری داشته باشیم تا ببینیم آیا این دو مفهوم میتوانند با هم جمع شوند و «خلافآمدی» تحقق یابد.
برخی از واژه «تندروی» استفاده کردهاند. اصلاحطلبانی که میخواهند با تندروی زودتر امر اصلاحات به سامان برسد. تندروی یا کندروی را با کدام معیار تعیین میکنیم و میسنجیم؟ آیا میتوان به لحاظ نظری اصلاحطلبی رادیکال را صورتبندی کرد و بر اساس چنان صورتبندیای، جریانهای سیاسی درون جبهه اصلاحات را از یکدیگر تمییز داد؟ دشواری از آنجا شروع میشود که اصلاحطلبان در طیف گستردهای حضور داشته و دارند. با جزرومدّ سیاسی، گاه حضور پررنگ در ساحت سیاسی و اداره کشور داشتهاند یا به محاق رفتهاند. اکنون که در آستانه انتخابات ریاستجمهوری سال 1400 هستیم، میتوان این دوره را دوره بازیابی و بازبینی و نقد اصلاحات محسوب کرد تا اصلاحطلبان با نقد صریح و مدلل و بیتعارف خویش بتوانند حضوری دیگر در عرصه سیاسی کشور داشته باشند. به نظرم اگر با تدبیر و هماهنگی و انسجام عمل کنند، احتمال دارد که در انتخابات 1400 پیروز میدان باشند؛ به شرط اینکه از نقد خود نهراسند و از غبارروبی خویش پریشان نشوند. مطابق یک سنت شرقی ما معمولا خودمان را با تعارف و مجامله سرگرم میکنیم. به همین دلیل مسئلهها کهنه و مزمن میشود. فراموش میشود و ما
در دایره صفر میگردیم و راه برونرفتی نمییابیم. توصیه میشود که به شکل فردی و اجتماعی یا در یک جریان سیاسی نباید صریح سخن گفت. دشمنان و رقیبان باخبر میشوند و شماتت میکنند. شبیه همان شیوهای است که به بیمار نباید گفت چه بیماریای دارد، ممکن است تمرکز خود را از دست بدهد و پریشاناحوال شود.به همین خاطر وقتی سعید حجاریان که به روایت تیتراول روزنامه صبح امروز: «مغز متفکر جریان اصلاحات» است(1) از «مرگ اصلاحات» و «شکست اصلاحات دوم خرداد» سخن گفت(2) برخی بر او خُرده گرفتند که نمیبایست از تعبیر «مرگ» یا «شکست دوم خرداد» استفاده میکرد.
به نظرم جریان اصلاحات را باید بهعنوان یک پدیده ارزیابی کرد. دلایل بقا و توانایی و نیز تعلیق و محاق آن را جستوجو کرد. اگر سخن از مرگ اصلاحات یا شکست دوم خرداد مطرح میشود، باید بهجای وصف رخداد، دلایل و علل این شکست و مرگ را شناسایی کرد، تحلیلی روشن داشت، بر مبنای تحلیل استنتاج کرد و بر مبنای استنتاج راهی برای برونرفت از دو مقوله شکست و مرگ جستوجو کرد. بدیهی است که اصلاحات نمرده است و نیز شکست مطلق نخورده است. دچار عارضه و سکته و بیماری شده است. به گمانم مهمترین ضربه را حرکت اصلاحات از «جریان اصلاحطلبی رادیکال» خورده است؛ موضوعی که به نحو صریح و روشن کمتر مطرح شده است. ممکن است از من بپرسید از کدام موضع میخواهم به نقد اصلاحات بپردازم؟ کجا ایستادهام؟ آیا چنین حقی برای نقد اصلاحات رادیکال دارم؟
یکم: من اکنون عضو هیچیک از جریانها و احزاب اصلاحطلب نیستم. اگرچه در سال 1359 از جمله با حمایت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به مجلس راه پیدا کردم. در سال 1375جزء جمع مؤسسان حزب کارگزاران سازندگی بودهام.
با برخی دوستانی که در تأسیس و تشکیل کارگزاران نقش داشتهاند، همچنان رابطه دوستانه دارم. اما در سال 1382 از عضویت در شورای مرکزی حزب کارگزاران استعفا دادهام. نگاهم به حرکت یا جبهه اصلاحات از موضع درونحزبی نیست.
دوم: کارنامه کاری و نیز تألیفاتم، بهویژه استیضاحم بهعنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در مجلس اصولگرای دوره پنجم، مرا در ساحت یا قلمرو اصلاحطلبان قرار داده است. درواقع استیضاح تقابل روشن و همهجانبه راهبرد و رویکرد اصلاحطلبانه و اصولگرایانه به مقوله فرهنگ بود. در مجموعه کتابها و مقالههایی که منتشر کردهام. همین راهبرد و رویکرد اصلاحطلبانه را میتوان یافت.
سوم: از نقد اصلاحطلبی رادیکال و اصلاحطلبان رادیکال، گوشهچشمی به خشنودی جبهه مقابل یا مخالف یعنی اصولگرایان ندارم. یعنی نمیخواهم در سیاست جامه نو کنم و در جستوجوی جایگاه باشم. چنانکه جناب سیدناصر قوامی، رئیس کمیسیون قضائی مجلس ششم، قاضی سابق دیوان عالی و حاکم شرع سابق که باید با اتقان و سنجیده سخن بگویند، در مصاحبه با «شرق» نیتخوانی کرده و با شلختگی در اندیشه و بیان فرمودهاند: «مهاجرانی اصلاحطلبان را میزند، تا جایگاهی پیدا کند». پیش از این هم بهصراحت و مکرر گفتهام، جایگاه خود را در نویسندگی میدانم و از این جایگاه خشنودم و: خیز و بیا مُلک سنایی ببین!
چهارم: آیا نقد اصلاحطلبی رادیکال بهمعنای زدن اصلاحطلبان است؟ معنای این سخن این است که اصلاحطلبی نیاز به نقد ندارد. من چنین باوری ندارم. آندره مالرو در مقدمه کتاب ضدخاطرات، از این ضربالمثل بودایی استفاده کرده است: «فیل خردمندترین حیوانات است، هر غروب لحظاتی میایستد و روز سپریشده را مرور میکند». گمان کنیم که حرکت اصلاحات، مثل یک موجود زنده میخواهد خویشتن را از سال 1375 و 1376، که انتخابات ریاستجمهوری با حضور سیدمحمد خاتمی رنگ و رونق و جلوه دیگری گرفت، تا انتخابات ریاستجمهوری سال 1400، تأملی داشته و این 25 سال سپریشده را بازبینی کند. زدن اصلاحات، در حقیقت با جریان اصلاحطلبی رادیکال انجام شده است. نقد میتواند، مانع خودزنی بیشتر و عمیقتر شود. پنجم: بدیهی است اصلاحطلبان که همواره از گفتوگو و ضرورت نقد و عقلانیت و رواداری سخن گفتهاند و بنا را بر دلایل قوی و نه رگهای گردن به حجت قوی نهادهاند، باید از گفتوگو و نقد استقبال کنند. دستکم فرض کنند فردی که او را اصلاحطلب نمیدانند، میخواهد حرکت اصلاحات یا مواضع شخصیتهای اصلاحطلب را نقد کند. به دوستان اصلاحطلب توصیه میکنم به نقد سخن
بپردازند. اگر در حرکت اصلاحات کاستی و آسیبی نبوده است، چرا سعید حجاریان که او را «مغز متفکر اصلاحات» خواندهاند، از «مرگ اصلاحات» و «شکست دوم خرداد»، سخن گفته است. داوری اینجانب که در این سلسلهمقالهها خواهم نوشت، مبتنی بر پاسخ روشنی است؛ حرکت اصلاحات از اصلاحطلبان رادیکال آسیب دیده است. اصلاحطلبان رادیکال درواقع به پای خود شلیک کردند، زمینگیر و دچار سکته مغزی شدند. بار بلور اصلاحات در جاده هزارپیچ آزادی، مردمسالاری، رواداری، اعتلای اجتماعی و سیاسی، در موج اول و دوم، دو ضربه کاری: 1- رادیکالیسم مطبوعاتی 2- نفی و تخریب وجهه سیاسی و اجتماعی آیتالله هاشمیرفسنجانی، را در کارنامه خود دارد. ضربه سوم، ممکن است به همان تعبیر «مرگ اصلاحات» بینجامد و احیا یا نوسازی اصلاحات اگر هم در افق محال قرار نگیرد، امری بسیار دشوار و متعذر باشد و دیگر نتوان گفت: زنده باد اصلاحات!
پینوشت: (1) روزنامه صبح امروز، شنبه 23 اسفند 1378 شماره 363 / تیتر اول روزنامه صبح امروز این بود: «شلیک به مغز متفکر اصلاحات» / سردبیر این روزنامه علیرضا علویتبار بود، علیرضا علویتبار در مصاحبه چهارساعته با اعتماد، به خطمشی رادیکال روزنامه اشاره کرده است. طبعا چنین تیتری در روزنامهای که مدیرمسئولش سعید حجاریان بود، با نظر علویتبار انتخاب شده است. حجاریان در آن روزها در کما بود، ترور حجاریان توسط سعید عسکر، دانشجوی 20ساله دانشگاه آزاد در روز جمعه 22 اسفند 1378 در مقابل ساختمان شورای شهر تهران، در خیابان بهشت اتفاق افتاد. قبل از انقلاب تجربه و سابقه ترور افراد مبارز را در سازمان مجاهدین خلق و فدائیان خلق داشتهایم. اما ترور حجاریان، نخستین ترور در فضای انقلاب اسلامی بود. بدیهی است که سعید عسکر، جوان 20ساله مباشر و مجری بود. سبب اقوی از مباشر دیگران بودند. / (2) سعید حجاریان، شاه در شطرنج رندان، تهران، نگاه معاصر، 1398، ص 86 تا 105
مقاله: زنده باد اصلاحات
کاستی قابلتوجهی در کتاب «شاه در شطرنج رندان» وجود دارد، میبایست تاریخ نگارش و یا انتشار هر مقاله در این مجموعه ذکر میشد. پیداست مجموعه مقالات در یک دوره 15 تا 20 ساله نوشته شده است. خواننده باید با گمانه زمان نگارش هر مقاله را بسنجد یا دریابد. به عنوان نمونه در مقاله، زنده باد اصلاحات! وقتی میخوانیم: « هماکنون، با پایانیافتن دولت مستعجل اصلاحات...» میتوان حدس زد که تاریخ این مقاله باید در سال 1384 در زمان پایان دولت دوم سیدمحمد خاتمی و تشکیل دولت اول محمود احمدینژاد بوده باشد.
منبع: روزنامه شرق
دیدگاه تان را بنویسید