عباس عبدی در یادداشتی مطرح کرد:
در ضرورت وجود حزب
یک فعال سیاسی اصلاحطلب درباره تحزب معتقد است که حزب همچون هر نهاد دیگر عوارضی دارد و شکی در این نیست، ولی منافع و ضرورت وجود آن بسیار بیشتر است چراکه آن عوارض در غیاب حزب چندین برابر بیشتر خواهد بود.
اعتمادآنلاین| این روزها و هفتهها نقدهای مهمی به برخی سادهسازیها و سادهانگاریها در سیاست و بعضی سیاسیون در کشور وارد میشود. سیاسیونی که احتمالاً درک دقیق ودرستی از مسائل ندارند و یا وقتی میخواهند برای موضوعی راهکاری ارائه کنند به ایدههای فانتزی و سادهانگارانه روی میآورند.
به گزارش تسنیم، این روزها و هفتهها نقدهای مهمی به برخی سادهسازیها و سادهانگاریها در سیاست و بعضی سیاسیون در کشور وارد میشود. سیاسیونی که احتمالاً درک دقیق ودرستی از مسائل ندارند و یا وقتی میخواهند برای موضوعی راهکاری ارائه کنند به ایدههای فانتزی و سادهانگارانه روی میآورند.
از طرف دیگر در امر بسیار مهمی مثل انتخابات ریاستجمهوری هم فضا هنوز به لحاظ نامزدها و ایدههایشان برای مردم کاملاً شفاف نیست. برخلاف برخی کشورها که بعضاً از یکسال قبل نامزدها و نقطه نزاعشان مشخص است، در کشورمان علیرغم اینکه کمتر از سه ماه به انتخابات باقیست، نه نامزدهای اصلی مشخصاند و نه برنامههای اصلی.
برای این مشکلات چه باید کرد؟ برای ساخت سیاستمداران ورزیده و همچنین برای بهبود فضای رقابتهای سیاسی چه نهادسازیهایی باید انجام داد؟ بعضی در این باره ایده تحزب را مطرح میکنند. با این حال تحزب به آن شکلی که در غرب هست، در ایران مخالفان و موافقانی دارد.
"تحزب در ایران غیر از تاریخچه و گذشتهای که دارد، موافقان و مخالفانی هم دارد. موافقان میگویند که یکی از اقتضائات و راههای اصلی برای تربیت نیروی سیاسی ماهر لازم شکلگیری احزاب قدرتمندی است که فرد را پیش از قرار گرفتن در مسئولیتهای تقنینی یا اجرایی یا قضایی پرورش دهد و ورزیده کند. ضمن آنکه حزب باید از طریق جلسات و بررسیها و کاوشها و تحقیقهای مستمر و پیدرپی مشکلات را شناسایی و برای حل آنها ایدهپردازی کند و آن ایدهها را از طریق طرح با دیگران و نقد آنها چکشکاری کند.
لذا این گروه معتقدند هم برای پرورش فرد مسئول و هم برای پروراندن ایدههای مناسب حکمرانی باید احزاب نیرومند و واقعی وجود داشته باشند.
اما از سوی دیگر تحزب مخالفان یا دستکم منتقدانی هم دارد. اینها میگویند اولاً تحزب به لحاظ ساختاری، عامل یا فرد سیاسی را به جای «مسئول»، «قدرتطلب» بار میآورد. یا به عبارت بهتر، تحزب، «قدرت» را جایگزین «مسئولیت» میکند.
و از طرف دیگر معتقدند که تحزب میان سیستم حکمرانی و مردم فاصله گذاری میکند به نحوی که رسماً الیت حاکم میشوند و مردم قابلیت مشارکت و حضور و بروز سیاسی را آنطور که باید و شاید پیدا نمیکنند. در شرایط حزبی، افرادی که نخبه اقتصادی یا سیاسی هستند قدرت تاثیرگذاری بیشتری پیدا میکنند و نوعی الیگارشی ناخودآگاه حاکم میشود.
ضمن آنکه در طول 42 سال گذشته غالباً آنجا که مردم پای کار آمدهاند، بهتر از برخی مسئولان و الیت سیاسی اقتصادی تصمیمگیری کردهاند. با این مقدمه، عقیده شما ناظر به این سوال چیست؟
آیا رفتن به سمت تحزب، یک امر ضروری و ناگزیر برای کشور است یا میتوان حزب نداشت و دولتمردان و سیاستمداران قدری هم داشت؟ آیا میتوان به نحو دیگری خلأ تحزب را در کشور پر کرد؟ تا برخی آفات حزب را هم نداشته باشیم اما فوایدش نصیب سیستم حکمرانی کشور شود؟"
عباس عبدی تحلیلگر مطرح سیاسی اصلاحطلبان در این باره یادداشتی نوشته است که متن کامل آن در ذیل میآید.
متن کامل یادداشت آقای عباس عبدی است:
کنش سیاسی واجد کدام ویژگی متمایزکننده از سایر کنشها است؟ سیاست، یعنی کنش معطوف به قدرت، کنشی برای اثرگذاری برقدرت یا کسب آن. همچنین، کنش سیاسی در دنیای جدید و حتی در قدیم به عملی جمعی تعلق میگیرد. در دنیای قدیم این جمع محدود به افراد و گروههای خاصی بود و امروز شامل همه شهروندان میشود. کنش سیاسی اگر چه معطوف به کسب و اثرگذاری بر قدرت است، ولی این کنش در ظاهر با انگیزه تحقق یا رسیدن به خیرعمومی صورت میگیرد که بهبود امور جامعه و مردم است، و این کار مستلزم آگاهی وسیع از مسایل جامعه و برنامهریزی برای حل آنها است. ضمن اینکه مجموعه این ویژگیها به نحوی مستلزم استمرار عمل سیاسی است و نمیتوان در سیاست اقتضایی و گسسته عمل کرد.
کنش سیاسی همچون هر پدیده دیگر در دنیای جدید و در فرآیند توسعه، مستلزم تخصصی شدن و نیز تقسیم کار است. زیرا پیچیدگیهای این دنیا چنان است که نمیتوان به تنهایی در همه امور آن کارشناس و متخصص شد. اگر زمانی فیلسوف و پزشک و ریاضیدان و... همه در ذیل یک عنوان کلی حکیم تعریف میشدند، امروز فقط دانش پزشکی به دهها شاخه تخصصی و صدها زیرشاخه آن تقسیم شده است.
سیاست به معنای عام آن نیز از همین ویژگی برخوردار است. سیاستمدار باید از خلال نهادهای سازمانیافته و کارشناسی، به کنش سیاسی وارد شود. نهاد و سازمانی که در پی شناخت جامعه و راههای رسیدن به اهداف اعلام شده و در نهایت بسیج نیرو و جلب موافقت مردم برای تحقق آن اهداف باشد. البته در سطح اثرگذاری بر سیاست (و نه کسب آن) میتوان فردی نیز عمل کرد یا در قالب نهادهای مدنی غیر حزبی فعالیت کرد، ولی برای کسب قدرت به ناچار باید در قالب ساختار حزبی عمل نمود و بدون چنین ساختاری، عمل سیاسی که معطوف به کسب قدرت باشد، کمدقت، کمفایده و حتی زیانبار خواهد بود. مثل تولید خودرو به وسیله شخص و بدون وجود کارخانه است. بسیار گران و کم کیفیت و غیر مستمر خواهد بود. علت نیز روشن است.
اگر کسی میتواند یا میخواهد مشکلات جامعه را حل کند ابتدا باید تحلیل درستی از آن داشته باشد، سپس راهحلهای مناسبی را ارایه دهد. جلب موافقت مردم مستلزم آن است که ابتدا بتواند تعداد معتنابهی از مردم علاقهمند به کنشگری را برای تحقق این اهداف جمع کند و از طریق همفکری با آنان سازمانی تشکیل دهد و سپس به صورت کارشناسی و تخصصی ایدهها و راهحلهای خود را منتشر کند و آموزش دهد. مجموعه این کارها نیازمند سازمان حزبی است. چگونه ممکن است که کسی یا کسانی نتوانند این کار را با تعدادی از افراد خبره و نزدیک به افکار خود انجام دهند ولی بتوانند رضایت عموم مردم را جذب کنند؟
یکی از علل گریز از تاسیس حزب در ساختار متفاوت گفتگوها در سطح حزب با گفتگوی عادی و عموی است. اگر میبینیم که برخی افراد سیاسی حزبگریز هستند، به این علت است که نمیخواهند تن به گفتگوهای تخصصیتر دهند. در ساختار حزبی، رهبران آن بازتابدهنده مجموعه نظرات کارشناسی بدنه و کمیتههای حزبی هستند، ولی افراد دیکتاتور و خودمحور دوست دارند که هر چه میخواهند خودشان بگویند، بدون این که درون حزب یا از طرف کارشناسان دیگر به چالش فکری کشیده شوند. افراد غیر حزبی به شدت قدرتطلب و حتی قدرتپرست و نیز فاقد اندیشه قابل دفاع هستند و کمتر پیش میآید که منافع عموم را بشناسند یا اگر شناختند آن را بر منافع فردی و بقای خود ترجیح دهند.
سیاست یک امر پیوسته است و حزب یکی از ظروف این پیوستگی است. امروز حزب کارگر بریتانیا کمابیش باید مسئولیتپذیری در برابر عملکرد 50 سال پیش این حزب را نیز داشته باشد، ولی سیاستورزی فردی فاقد چنین مسئولیتپذیری است. هیچ کس مسئولیت افراد قبل از خود را برعهده نمیگیرد. در حقیقت وجود حزب سیاست را از یک امر و مسئولیت حقیقی و البته گذرا به یک مسئولیت حقوقی و پدیدهای پایدار تبدیل میکند. تفاوت سیاست در قالب حزبی و فردی، مثل تفاوت خرید کالا از دستفروش با خرید کالا از نمایندگی مجاز و دارای برند است. بسیاری از مردم، دستاندرکاران قبلی احزاب محافظهکار و کارگر بریتانیا را نمیشناسند، ولی از عملکرد گذشته این دو حزب ارزیابی نسبی دارند، و آن ارزیابی را به رهبران کنونی هم کمابیش تسری میدهند مگر این که حزب از رفتار نادرست قبلی خود رسما اعلام برایت کند. چون در نظام حزبی سیاستورزی در قالب شخصیت حقیقی و فردی تبدیل به سیاستورزی در قالب شخصیت حقوقی شده است.
بنابراین سیاستورزی موثر و مفید، هم از حیث شناخت محیط، هم از حیث رسیدن به راهحلها و هم از حیث بسیج نیرو و نیز تداوم امر سیاست، نیازمند سازماندهی حزبی است. مهمتر اینکه راه را برای انتخاب مردم هموار و آسان و با معناتر میکند. انتخاب مردم میان دو یا سه دیدگاه حزبی شناخته شده و دارای سابقه بسیار راحتتر و معقولتر از هنگامی است که تعداد معتنابهی افراد جدید و ناشناخته و بدون پیوستگی با گذشته وارد میدان شوند. چنین انتخابهایی بسیار کمعمق و بعضاً ناآگاهانه است.
در نقد این نگاه به ضرورت حزبی میگویند که احزاب منافع خود را دنبال میکنند. قطعاً چنین است، همچنان که افراد هم منافع فردی خود را دنبال میکنند. اتفاقاً منافع فردی بسیار زیانبارتر از منافع حزبی است. منافع حزبی مسئولانهتر است و تعداد بیشتری از مردم را دربر میگیرد. همچنین افراد حزب به نحوی بر عملکرد یکدیگر نظارت میکنند تا مبادا هر کدام از آنان هزینه تخلفات دیگری را بپردازند، ولی در ساختار غیر حزبی هیچکس هزینه فساد دیگران را نمیدهد. حتی رییس جمهورها نیز مسئولیتی برای فساد زیر دستانشان نمیپذیرند، در حالی که احزاب چنین نیستند. تخلف یک عضو حزب ممکن است به استعفای مقامات حزبی هم منجر شود. فاسدترین ساختارهای مدیریتی آنهایی هستند که خود را فراحزبی و غیر وامدار به این و آن معرفی میکنند. این پوششی است برای انجام بدترین فسادها. بنابراین حزب همچون هر نهاد دیگر عوارضی دارد، و شکی در این نیست، ولی منافع و ضرورت وجود آن بسیار بیشتر است. آن عوارض در غیاب حزب چندین برابر بیشتر خواهد بود.
دیدگاه تان را بنویسید