علیرضا علویتبار، فعال سیاسی اصلاحطلب در یادداشتی نوشت:
پنج نگاه به انتخابات
یک فعال سیاسی اصلاحطلب در یادداشتی نوشت: هسته اصلی قدرت در ایران، بهگونهای طراحی کرده بود که انتخابات ریاستجمهوری از نظر نتیجه قابل پیشبینی و از نظر شور و اشتیاق، کسلکننده باشد.
اعتمادآنلاین| علیرضا علویتبار، فعال سیاسی اصلاحطلب در یادداشتی نوشت: هسته اصلی قدرت در ایران، بهگونهای طراحی کرده بود که انتخابات ریاستجمهوری از نظر نتیجه قابل پیشبینی و از نظر شور و اشتیاق، کسلکننده باشد.
به گزارش مشق نو، علیرضا علویتبار، فعال سیاسی اصلاحطلب در یادداشتی نوشت: هسته اصلی قدرت در ایران، بهگونهای طراحی کرده بود که انتخابات ریاستجمهوری از نظر نتیجه قابل پیشبینی و از نظر شور و اشتیاق، کسلکننده باشد. اما، مستقل از نتیجه انتخابات در فرصت پدیدآمده حوادثی رخ داد که نشان داد، فرآیند انتخابات خود میتواند در عرصه عمومی تأثیرگذار و گاه دگرگونکننده شود. فرآیند انتخابات و مشارکت در آن، بدون توجه به رأی دادن و رأی آوردن نهایی، فرآیندی است برای آموزش ضمن فعالیت و دگرگون شدن نگرش حاضران در آن. از میان وقایع تأثیرگذار در جریان انتخابات دو مورد اهمیت و تأثیرگذاری بیشتری دارند. نخست نامزد شدن یک اصلاحطلب پیشرو و خواهان اصلاحات ساختاری (جناب آقای مصطفی تاجزاده) و دیگری نامنویسی یک خانم اصلاحطلب که از حمایت و پشتیبانی اکثریت اصلاحطلبان نیز برخوردار شد (سرکار خانم زهرا شجاعی). هر دو اتفاق از این لحاظ اهمیت داشت که تأکید مجددی بود بر تمایز گفتار سیاسی اصلاحطلبان پیشرو.
همانطور که بارها تأکید شده پیوستار گسترده اصلاحطلبان در درون خود فراکسیون(جناح)های مختلف دارد: (محافظهکار، میانهرو و عملگرا و پیشرو). از همه گرایشهای اصلاحطلب، در این انتخابات نمایندگانی نامنویسی کردهاند. آنچه این گرایشها را از هم متمایز میکند از یکسو میزان گسترده و ژرفای انتقادی است که از وضع موجود دارند و از سوی دیگر راهحلی است که برای ایجاد تحول مثبت در جامعه پیشنهاد میکنند. اگر دقت کنیم، هر دو ثبتنام یک پیام محوری دارند: «رفع تبعیض و درخواست برابری».
این پیام محوری، هم تحلیل ما از علل پیدایش وضع موجود را نشان میدهد و هم راه اصلاح آن را. آنچه امروز جامعه ما را اینقدر درمانده و ناامید و خشمگین کرده است، بیش از هر چیز احساسی است که در مورد اعمال نظامیافته تبعیض و گستره و عمق نابرابریها وجود دارد. تبعیضهای اعمال شده هم در قوانین و نظم حقوقی حاکم ردپایی برای خود یافته و بهگونهای خود را تثبیت کردهاند و هم در مناسبات و توزیع فرصتها خود را بازتولید کردهاند. البته برای دستیابی به برابری فرصتها، فقط رفع تبعیض و نگاه برابر به انسانها داشتن کافی نیست، لازم است زمین بازی نیز همسطح گردد. به طور مثلا اینکه ما در انتخابهایمان فقط به شایستگی افراد برای مسئولیت فکر کنیم و ویژگیهای جنسی، مذهبی، قومی، وابستگی سیاسی و... آنها در نظر نگیریم، لازم است اما کافی نیست. وضعیت فعلی برخی از قشرها و گروههای اجتماعی ما، ناشی از مدت طولانی اعمال تبعیض است. مثلاً اگر بخواهید از میان افراد باتجربه مدیریت، فردی را انتخاب کنید، تعداد زنانی که در دایره انتخاب شما قرار میگیرند بهطور محسوس و معناداری کمتر از مردان است. اما این بهدلیل فقدان شایستگی زنان برای مدیریت نیست، بلکه به دلیل تبعیض نظامیافتهای است که برای مدت طولانی در انتخاب نکردن آنها مبنا بوده است. اگر بخواهید رقابت در دنیای واقعی را با هدف رسیدن به برابری فرصتها سامان بدهید، باید با اعمال تبعیض مثبت به نفع قربانیان تبعیض، آنها را در موقعیت برابر برای رقابت قرار دهید. دو نامزد اصلاحطلب، در گفتار و رفتار تبعیض را سخت به چالش گرفتهاند و ضرورت برابری شهروندان ایرانی را دوباره به خواست محوری تبدیل کردهاند. به گمانم این بهترین محور برای بازسازی گفتار سیاسی اصلاحطلبان در ایران است. ثبتنام این دو نامزد اصلاحطلب از زاویه دیگری نیز به مشخص و متمایزشدن گرایشهای مختلف در میان اصلاحطلبان کمک میکند. برای توضیح این مطلب ناگزیر از طرح مقدمهای هستم. اگر به سخنان اصلاحطلبان در مورد هدفشان از مشارکت در انتخابات توجه کنید، خواهید دید که هر کدام با دغدغههایی وارد این فعالیتها شدهاند که میتوان آن را بهصورت زیر دستهبندی کرد.
یکم) حفظ هویت و ارتقاء گفتار سیاسی. گروهی از اصلاحطلبان باور دارند که مجموعه وقایع رخ داده و مجموعه طراحیهای انجام گرفته، بهگونهای است که حاکمیت دوباره درصدد یکدستسازی خویش و آمادگی برای پشت سر گذاشتن یک دوره گذار است. از نظر آنها هیچ زمینهای برای مشارکت دادن غیرخودیها در اعمال قدرت وجود ندارد و از این رو بهجای تلاش برای سهیم شدن در قدرت باید به حفظ استقلال هویتی و گفتمانی خویش اندیشید و برای آن برنامهریزی کرد. از این نظر بهجای آنکه به دنبال نامزدی بگردیم که از طرف حاکمیت تحمل میشود، نامزدی را معرفی کنیم که تفاوت را نشان داده و خواستههای اصلی را مطرح میکند. معرفی نامزد پیشرو و زنان میتواند چنین پیامدی داشته باشد.
دوم) سهیم شدن در قدرت از طریق جلب اعتماد حاکمیت. این گروه از اصلاحطلبان باور دارند که تندرویهایی که توسط برخی از اصلاحطلبان در طول سالهای گذشته صورت گرفته است و درگیری آنها با هسته اصلی قدرت و نهادهای منسوب به آن، حکومت را به هراس انداخته و موضع طرد و مقابله گرفته است. از اینرو راهی برای حضور اصلاحطلبان و انجام اصلاحات باز نکرده و کاملاً مقاومت میکند. از نظر آنها گفتار و رفتار ما باید دوباره اعتماد را بازسازی کند و بتوان با پشتوانه مردم در قدرت سهیم شد و راهبردها و خطمشیهای بحرانزا را تعدیل کرد و تغییر داد، البته این مستلزم حذف برخی از شعارها و خواستهها و به رسمیت شناختن محدوده قدرتبخشی از نهادهای مستقر خواهد بود. نامزد انتخاباتی این گرایش نباید شعاری یا خواستهای طرح کند که ساختارشکنانه تلقی شود. صبوری، مذاکره و گفتگو در درون ساختار قدرت را بهعنوان روش طرح کند و بهطور مداوم خود را از تندروها و رادیکالهای اصلاحطلب متمایز سازد. البته او میتواند اصلاحات را بهصورت مجموعهای از اقدامهای «فنی» و تغییرهای «سیاستی» بهجای «سیاسی» معرفی کرده و دنبال نماید. خستگی مردم از کشمکش و تنش و لزوم عادیسازی زندگی از استدلالهای این گرایش است.
سوم) مقابله ملی با افراطیگری. تجربه مجلس یازدهم و ترکیب راهیافتگان آن، بسیاری را نگران خطری کرده که ممکن است با غلبه یکپارچه جریان راست افراطی، کشور را تهدید کند. از نظر آنها جریان راست افراطی توسط ترکیبی از «خیالپردازی»، «مشاوره نفوذیها» و «منافع مادی» پنهان شده در پشت «شعارهای ایدئولوژیک» هدایت میشود. آنها در مورد تناسب میان اهداف و ابزار نمیاندیشند و شعارهایی را که میدهند گاه باور کرده و مبنای عمل قرار میدهند. حاصل چنین حرکتی جز تنش، ویرانی، محدودیت و تنزل جایگاه جهانی کشور، نخواهد بود. از نظر این گرایش چالش اصلی امروز ما میان «افراطیون راست» از یک سو و «عقلا» از سوی دیگر است. از نظر آنها در میان جریان اصولگرا، گرایشهایی وجود دارد که بهتدریج دریافته که کشور را با خیال و شعار نمیتوان اداره کرد. اصولگرایان معتدل البته به هسته اصلی قدرت از اصلاحطلبان معتدل نزدیکترند و راحتتر پذیرفته میشوند. نگاه بلندمدت دارند، از تنشزدایی استقبال میکنند، نظر کارشناسان را جدی میگیرند و دریافتهاند که کشور را به یک جناح خاص نمیتوان سپرد و بقیه را به تعطیلات تاریخی فرستاد!
از نظر این گرایش باید فعلاً از بحثهای تاریخی خودداری کرد و به آینده اندیشید. با موضعی که مردم دارند و با مقاومتی که هسته اصلی قدرت در مقابل اصلاح امور میکند، باید با جریان معتدل اصولگرا همراهی کرد و از افتادن کشور در گرداب افراطیگری جلوگیری نمود. نجات کشور اولویت اول است و اصلاح آن اولویت دوم. درست است که اینبار نوبت اصلاحطلبان نیست، اما معنای آن سپردن امور به افراطیون هم نیست.
چهارم) واگذاری کامل قدرت و پاسخگو کردن آن. بخش کوچکی از اصلاحطلبان معتقدند که حضور نیروهای بهبودخواه و معتدل در درون حاکمیت، توجیهی فراهم کرده است که جریانی که بیشترین قدرت و اختیار تصمیمگیری را دارد، از پذیرش نتایج اقدامات خود سرباز زند و گناه را بر گردن دیگران بیندازد.
پیشنهاد آنها این است که بگذارید، یک بار دیگر یکپارچه کردن قدرت را بیازمایند. جایگاه کشور در نظام جهانی بهگونهای نیست که بتوانند هر تصمیم خطرناکی را بگیرند. بهعلاوه تأمین معاش مردم به آنها اجازه ماجراجویی زیادی نمیدهد، شعار میدهند اما با نظام جهانی کنار آمده و میکوشند از جانب آنها پذیرفته شوند. اداره امور در شرایط دشوار کنونی، آنها را ناگزیر از محاسبه هزینه و فایده هر اقدامی میکند و این بهمعنای بازگشت «عقلانیت» در میان مدت خواهد بود. آنها دیگر نمیتوانند مشکلات را بر عهده این و آن بگذارند و ناگزیرند برای جلوگیری از تنش مسئولانه رفتار کنند. البته در میانمدت نیز همانگونه که در فاصله میان سالهای 84 تا 92 شاهد بودیم، این یکپارچگی هم به طول نخواهد کشید و بهزودی متوهمان و واقعگرایان در آن از هم جدا خواهند شد؛ روشن است که پیشنهاد برآمده از این تحلیل، ایستادن و آگاهانه نظارهگر بودن است و نه معرفی نامزد و فعال شدن در انتخابات.
پنجم) تضمین بقا به عنوان منتقد مسالمتجو.این دیدگاه نیز روند طراحی شده و زمینههای اجتماعی را برای پیروزی اصلاحطلبان مساعد نمیداند، اما معتقد است که شرکت فعال در انتخابات و بهدست آوردن حداقلی از رأی مردم، حضور اصلاحطلبان را در عرصه سیاسی ایران تضمین میکند.
اگرچه شما ممکن است چند سال با برچسب «بدون حمایت مردمی» یا «اقلیت» بودن مورد حمله قرار گیرید اما همگان درمییابند که حذف شما ممکن نیست و باید همزیستی مسالمتآمیز را با اصلاحطلبان تجربه کنند. معرفی یک نامزد واحد اصلاحطلب و حمایت فعال از او، میتواند این خواسته را بهخوبی تأمین نماید. البته در میان این گرایش جمعی نیز هنوز امیدوارند که اگر اصلاحطلبان فعال عرصه انتخابات شوند و بتوانند همراهان خود را قانع کنند، پیروزی هم ممکن خواهد بود، بهویژه ضعفهای متعدد رقبای انتخاباتی اصلاحطلبان و شناخت منفی که اکثر مردم از آنها دارند. میتواند زمینهسازی چنین پیروزی (هرچند با فاصلهای نه چندان زیاد) گردد.
این دستهبندی را طرح کردم تا بگویم که اگرچه این تفاوتها تصریح نمیشود، اما نمیتوان آن را نادیده گرفت. به گمانم در نهایت اصلاحطلبان به هر یک از گرایشهای پیش گفته که تمایل داشته باشند از تثبیت هویت و استقلال گفتمانی خود حمایت خواهند کرد. به همین دلیل است که از اهمیت نامزد شدن زنان و پیشروان سخن میگویم.
دیدگاه تان را بنویسید