آیا باید فاتحه جریان اصلاحطلبی را خواند؟
حتی اگر بپذیریم اصلاحطلبان فاتحهشان خوانده شده و به پایان عمر 24 سالهشان رسیدهاند اما آنچه مشخص است، این است که «اصلاحات» هرگز نخواهد مرد. این دیگر وظیفه اصلاحطلبان است که اگر میخواهند مشی اصلاحطلبی در پیش بگیرند، با گام گذاشتن در مسیر مطالبات مردمی و دریافت دقیق از آنها، دوباره جایگاه خود را در میان مردم بازیابی کنند.
اعتمادآنلاین| نظارت استصوابی، کاهش اعتماد عمومی و البته عملکرد پرحاشیه و غیرقابل دفاع اصلاحطلبان دست به دست هم دادند تا اصلاحطلبان در سه انتخابات مجلس 98 و ریاستجمهوری 1400 و ظاهرا شورای شهر قافیه را به رقیب ببازند. کار تا آنجا پیش رفت که حتی خود اصلاحطلبان هم در تصمیمگیری و حمایت از کاندیداتوری تنها نامزد نزدیک به آنها، دچار دو دستگی شوند و به اختلاف بخورند. ماجرای نقد عملکرد اصلاحطلبان از درون و البته از سوی مردم آنقدر جدی بود که حتی روز برگزاری انتخابات هم، این اختلافنظرها مورد بحث و موشکافی قرار میگرفت.
روزنامه اعتماد در ادامه یادداشت خود نوشت: اتفاقاتی که صادق زیباکلام نام «تیر خلاص بر شقیقه اصلاحطلبان» بر آن نهاده. او که بعد از شکست اصلاحطلبان در انتخابات مجلس یازدهم در اسفند 98 هم پیشبینی کرده بود که اصلاحطلبان انتخابات ریاستجمهوری را واگذار میکنند و همان موقع هم گفته بود که باید برای جریان اصلاحات فاتحهای قرائت کرد، حالا و بعد از مشخص شدن نتایج انتخابات ریاستجمهوری سیزدهم هم بار دیگر بر مرگ اصلاحات تاکید کرده است.
صادق زیباکلام با اشاره به اینکه «رهبری اصلاحات اگرچه با تاخیر اما تمامقد به حمایت از آقای همتی برخاست، یکی پس از دیگری چهرههای اصلاحطلب از شخص آقای خاتمی گرفته تا جناب کروبی، غلامحسین کرباسچی، حسین مرعشی تا چهرههای روشنفکری همچون دکتر عبدالکریم سروش و استاد مصطفی ملکیان مردم را به شرکت در انتخابات و رای به آقای همتی دعوت کردند اما هیچیک از آن حمایتها و دعوتها نتوانست یخی را آب کند» تاکید کرد که «دو و نیم میلیون رای برای آقای همتی در حقیقت تیر خلاصی در شقیقه اصلاحطلبان بعد از 24 سال حیات سیاسیشان بود. در بدبینانهترین حالت دستکم 10 میلیون و در خوشبینانهترین حالت حتی رفتن به دور دوم را اصلاحطلبان برای نامزدشان پیشبینی کرده بودند؛ اما شکست آنان به مراتب سنگینتر از دیگران بود».
عدم تاثیرگذاری چهرههای اصلاحطلبان بر نظر مردم و آرای عبدالناصر همتی نکتهای است که علاوه بر زیباکلام، روز گذشته مورد تاکید عبدالله گنجی، مدیر مسوول روزنامه جوان هم قرار گرفت. گنجی که در یادداشتی به توهینها به رایدهندگان ابراهیم رییسی پرداخته بود، در پایان این نوشته با بیان اینکه «رای جناب همتی نشان داد از خاتمی تا سروش و 16حزب اصلاحطلب هیچ تاثیری بر مشارکت نداشتهاند»، این موضوع را نشانگر این دانست که «اگر جهانگیری هم حضور داشت، چفت و بست وی با دولت مستقر شرایط را بدتر میکرد».
او از این گزاره نتیجهگیری کرد که بنابراین یا مردم پذیرفتهاند که اصلاحطلبی در مسیر اولویتهای آنان نیست یا رقیب توانسته است با اثبات خود این گزاره را در ذهن جامعه معتبر نماید. البته اگرچه برخی معتقدند اصلاحطلبان در کشور به پایان راه خود رسیدهاند اما اصلاحطلبان چنین تفکری ندارند. آنها چنانچه حسین مرعشی هم در یادداشت روز گذشته خود نوشته، معتقدند که باید «شخصیتهای سیاسی اصلاحطلب متحدتر شوند و جبهههای سیاسی تجدید ساختار کنند و تقویت شوند و روابط خود با مردم را از نو باز تعریف کنند». این عضو حزب کارگزاران تاکید دارد که «به پایان جریان سیاسی اصلاحات معتقد نیست»؛ اما اینکه «این جریان تضعیف شده و باید خود را باز تعریف کند» ضمن اشاره به اینکه «ما با 25میلیون رای و پتانسیل قوی اجتماعی روبرو هستیم که میتوان با تغییر ساختار و برنامهها و توسعه دادن سازمانهای اصلاحطلب آنها را در آینده دوباره جذب کرد»، تاکید کرده که ما اصلاحطلبان با سازوکارها و سازمانهای کنونی نمیتوانیم این 25میلیون رای را با خود همراه کنیم و باید در ساختارهای خود تجدید نظر کنیم. علیمحمد نمازی، دیگر فعال سیاسی اصلاحطلب هم مانند مرعشی بر لزوم تغییر ساختار تاکید دارد.
او بر همین اساس از «انتقاد شجاعانه و صریح از خود و شناخت نقاط ضعف و قوت خود» به عنوان اولین کار مهم اصلاحطلبان و از «شروع به اصلاح معایب از طریق تعیین اهداف، تعریف ساختار، برنامهریزی، سازماندهی، تهیه زمانبندی فعالیت دایمی و توجه به بازخورد و ارزیابی از فعالیتها و خروج و نتیجه کار خود و سوم رفتن به سمت کارکرد حزبی» به عنوان دومین آن یاد میکند. نمازی معتقد است که «اصلاحطلبان یا هر حزب و تشکیلات باید ضمن پرهیز از عوامزدگی، در متن مردم باشند.
لازم است بهطور سازمانیافته در جریان مطالبات مردم بوده و حلقه ارتباط بین آنها و حکومت باشند و خواسته مردم را به حکومت منتقل و از خواستههای آنها دفاع و انتظارات دولت و حکومت را به شهروندان منعکس و ترمیمکننده تعارض و تضادها باشند». هرچه هست، حتی اگر بپذیریم اصلاحطلبان تیر خلاص خوردهاند یا فاتحهشان خوانده شده و به پایان عمر 24 سالهشان رسیدهاند اما آنچه مشخص است، این است که «اصلاحات» هرگز نخواهد مرد. این دیگر وظیفه اصلاحطلبان است که اگر میخواهند مشی اصلاحطلبی در پیش بگیرند، چنانچه خود اذعان دارند، اصلاحات را از ساختار خود آغاز کرده و با گام گذاشتن در مسیر مطالبات مردمی و دریافت دقیق از آنها، دوباره جایگاه خود را در میان مردم بازیابی کنند و اینبار با همراهی مردم به اصلاحات بپردازند. البته اصلاحطلبان باید توجه داشته باشند که ماندن در مسیر اصلاحات، مهمتر از آغاز راه است وگرنه دوباره مسیر به بیراهه میرود و حمایت مردم را از دست خواهند داد.
دیدگاه تان را بنویسید