رضا اردکانیان، رئیس دفتر مرحوم محتشمیپور در دوران وزارت کشور:
سبک و سیاق کاری من در دوره مرحوم محتشمیپور شکل گرفت / محتشمیپور معتقد بود کار کردن با آدمهای قوی، هزینه دادن هم دارد / سبک مدیریتی محتشمیپور شایستهسالاری بود
رئیس دفتر مرحوم محتشمیپور در دوران وزارت کشور گفت: اعتماد مرحوم محتشمی پور به ویژه به جوانان بسیار چشمگیر بود. در آن دوره به من محبت داشتند و یکی از روشنیهای کارنامه کاری من، ایامی است که در خدمت ایشان بودم. بسیاری چیزها را از ایشان آموختم تا جایی که میتوانم بگویم سبک و سیاق کاری و مدیریتی من در آن دوره شکل گرفت.
اعتمادآنلاین| دوره وزارت کشور مرحوم محتشمیپور که سالهای 64 تا 68 را شامل میشد، یکی از حساسترین دورههای کاری این وزارتخانه محسوب میشود. دورهای که با اوجگیری جنگ همراه بود و وزارت کشوری که هم مسوولیت امور شهرها را به عهده داشت، هم باید نیازهای جنگ را تامین میکرد، هم امنیت کشور و هم خدمات شهری شهرها را تامین، اما دشواری این دوره فقط اینها نبود. در فروردین 68 انتخابات مجلس سوم به عنوان یکی از بحثبرانگیزترین انتخابات در دوره وزارت کشور محتشمیپور برگزار شد، 2 ماه بعد، یعنی در خرداد 68 با رحلت بنیانگذار انقلاب، آیتالله خامنهای از سوی مجلس خبرگان به عنوان رهبر انتخاب شدند، در این دوره قانون اساسی بازنگری و رفراندوم آن برگزار شد و سپس آیتالله هاشمیرفسنجانی که تا آن زمان رییس مجلس بود، به عنوان رییسجمهور انتخاب شد و دولت بعدی را تشکیل داد. همه این وقایع مهم، حساس و سرنوشتساز برای جمهوری اسلامی ایران، در دوره مدیریت مرحوم محتشمیپور در وزارت کشور اتفاق افتاد که دستکم مسوولیت برگزاری انتخابات را برعهده داشت. بنابراین میتوان پرسید این دوره 4 ساله چطور سپری شد؟
به گزارش روزنامه اعتماد، رضا اردکانیان، وزیر نیرو در دولت دوازدهم، ابتدا رییس دفتر وزیر کشور و سپس معاون عمرانی مرحوم محتشمیپور بود. او تصویر روشنی از خصلتهای فردی و منش مدیریتی محتشمیپور ارایه میدهد، منشی که باعث شد ارتباط و تماس او با مرحوم محتشمیپور تا این اواخر هم برقرار بماند. اردکانیان به نقاط عطف و حساس مورد اشاره، نکته دیگری را نیز اضافه میکند: پذیرش قطعنامه 598 و اینکه حتی استانداران نیز آمادگی روحی و فکری لازم برای پذیرش این تصمیم سرنوشتساز را نداشتند. رضا اردکانیان این گفتوگو را با بیان ذکر این جمله به پایان برد، جملهای که از قدرشناسی وزیر نیروی دولت دوازدهم نسبت به رییس و رفیق سالهای دور او حکایت دارد: «اینجا فرصتی شد تا من به برخی خاطرات خود از مرحوم محتشمیپور بپردازم. برای ایشان رحمت الهی، برای خانواده محترمشان صبر و برای نورچشمانشان سلامتی و برای همه دوستداران انقلاب، توفیق قدردانی از فرصت خدمت به مردم را مسالت کنم.» این گفتوگو را بخوانید.
*سال 64 همزمان با انتخاب مرحوم محتشمیپور به عنوان وزیر کشور، شما هم به عنوان رییس دفتر ایشان انتخاب شدید. علت این انتخاب چه بود و سابقه آشنایی شما با ایشان به کجا میرسید؟
من سال 55 در دانشگاهی که امروز صنعتیشریف نامیده میشود، قبول شدم. از دوران تحصیل در دانشگاه دوستانی داشتم و دارم که با آنان مأنوس بودم. در کوران انقلاب و سالهای نخست پس از انقلاب، فعالیت خود را در وزارت نیرو به همراه شهید عباسپور آغاز کردم. این شهید نیز از دانشگاه به وزارت نیرو رفته بود که این انتقال در کابینه شورای انقلاب اتفاق افتاد. پس از شهادت شهید عباسپور، من به جهادسازندگی و جاهای دیگر رفتم. در این دوره به دلیل انقلاب فرهنگی، فرآیند تکمیل تحصیلات من به تعویق افتاد تا سرانجام در سال 62 فارغالتحصیل شدم. بعد از آن هم به دلیل تنهایی مادر به یزد رفتم و به حکم قانون و به عنوان کفیل مادر، از خدمت سربازی معاف شدم. بنابراین باید یزد و در کنار مادر میماندم. به همین دلیل مدتی در صداوسیمای مرکز یزد و مدتی دیگر نیز در استانداری یزد به عنون مشاور فنی استاندار، مرحوم سیدمرتضی فتاح، خدمت کردم. این دوره با دوران وزارت کشور جناب آقای ناطقنوری همزمان بود. پس از پایان وزارت جناب آقای ناطقنوری و آغاز وزارت مرحوم آقای محتشمیپور، یکی از دوستان که دوست مشترک من و مرحوم محتشمیپور بود، از من خواست چند ماهی به تهران بیایم و به آقای محتشمیپور کمک کنم. بحث این دوست من، از این قرار بود که آقای محتشمیپور سالها در مقام سفیر ایران در کشور سوریه بودند و اکنون هم قرار بود که وزارت کشور را مدیریت کنند، علاوه بر این شرایط، ساختار وزارت کشور هم به گونهای است که دفتر وزیر جای مهم و حساسی محسوب میشود. به این دلیل دفتر وزیر جای مهمی بود که ارتباط همه استانداران با وزیر از سوی رییس دفتر برقرار و هماهنگ میشد، به نوعی میتوان گفت که از دریچه این سمت بود که کارها در وزارت کشور توزیع میشد. توجیهاتی از این دست، باعث شد من که تازه ازدواج کرده بودم، از یزد به تهران بیایم تا چند ماهی به عنوان رییس دفتر وزیر کشور فعالیت کنم. اما این چند ماه، به درازا کشید و پس از آنکه کار را با جناب آقای محتشمیپور به عنوان مسوول دفتر ایشان آغاز کردم، بعدها به عنوان مشاور فنی وزیر هم منصوب شدم. ذکر این نکته ضروری است که تا پیش از این، من و ایشان هیچ شناختی از هم نداشتیم. اما این نکته در درجه چندم اهمیت قرار داشت، زیرا در آن سالها، آنچه اهمیت داشت، برخورداری از نگاههای مشترک و دلبستگیهای مشترک بود که یکی از مهمترین و اساسیترین اشتراکها، دلبستگی به انقلاب، دلبستگی به اصول انقلاب و دلدادگی به امام بود.
*انتخاب آقای محتشمیپور به عنوان وزیر کشور هم به علت قرابت فکری و سیاسی بود که با نخستوزیر وقت داشتند و هم به دلیل نزدیکی به بیت امام. به ویژه اینکه در آن زمان با خروج آقایان عسگراولادی و ناطقنوری از دولت آقای موسوی، فضای سیاسی کشور نیز به نحوی قطبی شده بود. در این شرایط، چگونه کسی به عنوان رییس دفتر وزیر انتخاب میشود که وزیر از قبل شناختی از او ندارد؟
این انتخاب کاملا سیاسی بود، اما نکته اینجاست که وقتی میخواهیم مقوله یا حوزه سیاست را در آن دوره زمانی بررسی و تبیین کنیم، باید به این واقعیت توجه داشته باشیم که برای انتخاب همکار یا در اینجا رییس دفتر، نیازی نبود که حتما از قبل، کسی را سالهای سال بشناسید یا اینکه در مسجد و دانشگاه با هم بوده باشید، بلکه صرفا باید بدانید که بر سر اصول و نقاط مهم فکری و ذهنی، قرابت و نزدیکی وجود دارد. بنابراین اگر تشخیص داده میشد که چنین قرابت فکری و سیاسی بر سر اصول و ارزشها وجود دارد، درست مانند این بود که سالهای سال با هم زندگی کردهاید. دوستان مشترک من و ایشان، این نقش را ایفا کردند، یعنی این قرابت فکری را تشخیص دادند. ضمن اینکه پس از آغاز همکاری، هر روز که با هم کار میکردیم، این ارتباط قویتر میشد. بهطور خلاصه، داستان و فضای آن سالها با داستان و فضای این روزها بسیار تفاوت داشت.
*آقای محتشمیپور در سالهای قبل از انقلاب درگیر فعالیتهای مبارزاتی بود و پس از انقلاب هم نزدیک به 4 سال سفیر ایران در سوریه بودند که یکی از برنامههای ایشان در این سمت، ارتباط و سازماندهی نیروهای محور مقاومت بود. باوجود این سابقه، در وزارت کشور، به لحاظ تشکیلاتی و مدیریتی، ایشان را چگونه مدیری دیدید؟
بگذارید خاطرهای را نقل کنم تا طی آن نوع برخورد جناب آقای محتشمیپور با مسائل و افراد مشخص شود، خاطرهای که تا حدود زیادی مشی مدیریتی ایشان را نیز نشان خواهد داد. در آن زمان، وزیر کشور تغییر کرده بود، لذا طبیعی مینمود که به دنبال تغییر وزیر، استانداران یا برخی معاونان وزیر کشور هم یکی پس از دیگری تغییر کنند. اما برخلاف این تلقی امروزی، برخی از این مدیران که برحسب ظاهر و حتی به واقع، معاونان جناب آقای ناطقنوری بودند، یا تعدادی از استانداران که در دوره قبل منصوب شده بودند، در این دوره هم در سمتهای خود باقی ماندند و به فعالیت خود ادامه دادند. به عنوان مثال مرحوم مجدآرا که معاون عمرانی وزیر کشور در زمان آقای ناطقنوری بودند و بعد هم نماینده بابلسر و فریدونکنار شدند و بعد جناب آقای موسی رضا، از جمله چهرههایی بودند که به کار خود ادامه دادند. من به عنوان مسوول دفتر ایشان شاهد بودم که گاه، همکاران جدید ما، میآمدند و از نوع رفتار برخی استاندارانی که از دوره قبل مانده و تغییر نکرده بودند، گلههایی را مطرح میکردند. به عنوان مثال میگفتند: «آقای وزیر کشور، شما این قاعده را گذاشتید که اگر قرار است فرماندار یا بخشداری جابهجا شود، باید با هماهنگی ستاد وزارت کشور باشد، اما فلان استاندار راسا و بدون هماهنگی با ستاد وزارت کشور این کار را کرده و این تضعیف ستاد است و باید برخوردی صورت بگیرد.» مسائلی از این دست را با آقای محتشمیپور مطرح میکردند. در مواردی هم برخی، این دغدغهها را با من مطرح میکردند تا من به مرحوم محتشمیپور به عنوان وزیر کشور منتقل کنم. یادم هست که در همان ایام، مرحوم آقای محتشمیپور به من گفتند که «فلانی، شما فکر میکنید دوستانی که میآیند و گله میکنند، من متوجه مسائل نمیشوم که مثلا رفتار فلان همکار به چه صورتی است؟ متوجه میشوم، اما کار کردن با آدمهای قوی، هزینه دادن هم دارد و باید این چیزها را تحمل کرد.» این امر مشی و مرام آقای محتشمیپور را نشان میدهد، به این معنی که ایشان همواره در پی آن بودند که چه کسی میتواند کار را با کیفیت بهتری انجام دهد، نه اینکه چه کسی صددرصد از من تبعیت میکند یا اینکه قد او از من کوتاهتر باشد تا من بتوانم بر او اعمال مدیریت کنم.
بنابراین، به باور من ملاک ایشان در انتخاب مدیران، شرح وظایف مدیر یا شرح وظایف آن مسوولیت بود و اینکه چنین شرح وظایفی، چه افرادی با چه خصوصیاتی را لازم دارد و اگر این شرایط و خصوصیات را در کسی میدید، از او حمایت میکرد. مرحوم محتشمیپور این حمایت و همکاری را از اعتماد کامل شروع میکرد، مگر اینکه خلافش ثابت شود. به عبارت دیگر، منش ایشان اینطور نبود که فرصت کار و مدیریت را صرف این بکنند تا مثلا اعتماد به آن فرد، از یک نقطه پایین شروع شود و در طول زمان افزایش یابد، بلکه از همان ابتدا با اعتماد کامل به افراد، کارها را به آنان میسپردند. گذشته از این، مرحوم محتشمیپور نسبت به همکاران خود فوقالعاده صمیمی بودند، ضمن اینکه با صراحت هم برخورد میکردند. در آن زمان ما نیروی انتظامی واحدی نداشتیم؛ نیروهای چندگانه شهربانی، ژاندارمری و کمیتههای انقلاب اسلامی مسوولیت تامین امنیت در داخل کشور را برعهده داشتند.
من شاهد بودم که ایشان بسیار راحت با این موقعیتهای متفاوت برخورد میکردند؛ یعنی گاه ایشان یک مدیر ارشد سیاسی در وزارت کشور بودند، در جایی دیگر در کسوت یک شخصیت روحانی، گاهی هم جانشین فرمانده کل قوا در ارتباط با نیروهای انتظامی کشور و در همه این موقعیتهای سیاسی، اجتماعی یا شخصی، به راحتی جابهجا میشدند. این مساله برای من بسیار جذاب بود و برای من جنبه یادگیری داشت. ذکر این نکته هم ضروری است که اعتماد ایشان به ویژه به جوانان بسیار چشمگیر بود. در آن دوره به من محبت داشتند و یکی از روشنیهای کارنامه کاری من، ایامی است که در خدمت ایشان بودم. بسیاری چیزها را از ایشان آموختم تا جایی که میتوانم بگویم سبک و سیاق کاری و مدیریتی من در آن دوره شکل گرفت.
*شما در چه سنی به عنوان رییس دفتر وزیر کشور انتخاب شدید؟
وقتی که مرحوم مجدآرا اعلام کرد، میخواهد نامزد انتخابات مجلس شود، آقای محتشمیپور از من خواستند مسوولیت معاونت عمرانی وزارت کشور را به عهده بگیرم. در آن هنگام، معاونت عمرانی وزیر کشور «معاونت امور محلی و عمران شهری» نامیده میشد که من آن را به معاونت عمرانی تبدیل کردم. در آن هنگام 28 یا 29 ساله بودم. از اینرو اگر اعتماد، پشتیبانی و حمایتهای مرحوم محتشمیپور نبود، مدیریت در این مسوولیت دشوار میبود. به ویژه اینکه دوران جنگ تحمیلی هم بود و من همزمان با معاون عمرانی وزیر کشور، معاون جنگ وزیر کشور هم بودم. مطابق مسوولیت اخیر، از سوی وزارت کشور در ستادهای مرکزی نخستوزیری مانند ستاد پشتیبانی مناطق بمباران شده یا ستاد بازسازی مناطق جنگزده، به عنوان نماینده وزیر کشور حاضر میشدم. نکته دیگر اینکه در آن دوران هنوز شوراهای اسلامی شهرها تشکیل نشده و به همین دلیل مسائل مربوط به امور عمرانی شهرها به وزیر کشور محول شده بود که آقای محتشمیپور این مسوولیت را نیز با اعتماد کامل، به من محول کردند. این اعتماد ایشان به من اعتماد به نفس میداد و بحمدالله توانستم انجام وظیفه کنم.
*در این دوره امور جنگ و امور کشور به دشواری مدیریت میشد، به ویژه اینکه درآمدهای نفتی به کمترین میزان خود رسیده و شرایط اقتصادی کشور بسیار دشوار بود. اما در همین زمان، وزارت کشور هم باید حوزه سیاست داخلی را مدیریت میکرد و هم حوزه عمران شهرها. شما و آقای محتشمیپور در وزارت کشور، چگونه این دو مقوله را مدیریت میکردید؟
همانطور که اشاره کردم، در دوره جنگ تحمیلی، هنوز شوراهای اسلامی شهرها تشکیل نشده بود و به همین دلیل، امور شهرداریها به وزارت کشور محول شده و از آنجا که سازمان شهرداریها هم تشکیل نشده بود، عملا معاونت عمرانی وزیر کشور باید این کارها را اداره میکرد. در آن زمان حدود 510 شهرداری در کشور داشتیم که 130 مورد آنها زیر آتش مستقیم دشمن بودند. باید از امور خدمات شهری این شهرداریها، به ویژه شهرهای زیر آتش مستقیم دشمن پشتیبانی میشد. درعین حال، از آنجا که معاون جنگ وزیر کشور بودم، در مواقعی که عملیاتهای نظامی تدارک دیده میشد، مسوولیت پشتیبانی را نیز عهدهدار میشدم. به عنوان مثال، ستاد مربوط به این حوزه که در نخستوزیری بود، به ما اعلام میکرد که برای این طرح عملیاتی، به فلان تعداد تجهیزات و ماشینآلات سنگین نیاز است که ما باید این ماشینآلات را از بقیه شهرداریها تدارک و تامین میکردیم. در این شرایط دشوار و خطیر، حتی یک لحظه هم تردید نمیکردم که در کاری که انجام میدهم و تصمیماتی که میگیرم، از پشتیبانی تام و تمام وزیر کشور برخوردار هستم. اساسا با ایشان یک قراری داشتم به این ترتیب که مادامی که از شما چیزی نشنوم که کار باید به شکل دیگری انجام شود یا مسیر و رفتار خود را تغییر دهم، یعنی شما از کار و رفتار من راضی هستید و من این مسیر را دنبال خواهم کرد.
البته من همیشه آقای محتشمیپور را در جریان جزییات کارها قرار میدادم، در عین حال همواره مطمئن بودم که آقای محتشمیپور به عنوان وزیر کشور تمام و کمال از کار ما حمایت میکند. بهطور کلی، برای من به عنوان یک جوان که اواخر دهه دوم زندگی و اوایل دهه سوم زندگی خود را طی میکردم، این دوره کاری دوران بسیار جذابی بود. شاید در شبانهروز 16 یا 17 ساعت با کار درگیر بودیم. اما آنچه این کار را تحملپذیر میکرد، شخصیت آقای محتشمیپور بود. ایشان شخصیت فوقالعاده جذابی داشت. فقط من نبودم که جذب روحیات، خلقیات و ویژگیهای مدیریتی ایشان شدم، آن هم به عنوان فردی که سابقه آشنایی با ایشان نداشت، بلکه دوستان دیگری هم بودند که یا به واسطه من یا به واسطه دوستان دیگر آمدند و جذب ایشان شدند و منشا اثر بودند. یکی از آنان مرحوم سیدمحمدهادی طباطبایی بود که از وزارت نیرو آمده و مسوولیت معاونت اداری و مالی وزارت کشور را برعهده گرفته بود. در دوران جنگ که سختیها و مضیقههای زیادی داشت، ایجاد سیستم کاملا متمرکزی در کشور ضروری بود تا همه امور استانداریها و بخشداریها در ستاد وزارت کشور مدیریت شود. مرحوم طباطبایی با علاقهمندی، بار سنگینی را از حیث امور اداری و مالی و پشتیبانی عهدهدار شد. آنقدر همه ما شیفته خلقیات و روحیات مرحوم محتشمیپور بودیم که این امر تحمل دشواریها را آسان میکرد. برای این شیفتگی دلیل هم داشتیم. ما مرحوم محتشمیپور را واقعا، به صورت خالص و محض، مرید و محو شده در امام میدیدیم و نشانههای این محور و مرید امام بودن، برای ما که به ایشان بسیار نزدیک بودیم، نشانههای کاملا روشنی بود. ما اینطور فکر میکردیم که از طریق کمک دادن به آقای محتشمیپور است که به وظیفه انقلابی خود عمل کرده و تعهد خودمان را به مردم، انقلاب و امام عملی میکنیم. این فکر، حس و حال خوبی به همه ما میداد.
*یکی از دلایل انتخاب آقای محتشمیپور به عنوان وزیر کشور نزدیکی به بیت امام بود. این رابطه به چه صورت بود؟
آقای محتشمیپور در سالهای زیادی در دوران تبعید امام در نجف با ایشان محشور بودند. در دوران اقامت امام در فرانسه هم آقای محتشمیپور یکی از همراهان امام بود. اما گذشته از اینها، تلقی ما این بود و هست که امام نیز به یک معنا به آقای محتشمیپور توجه داشتند. خاطرم هست که در آن زمان، معمولا استانداران را برای حضور در سمینار سراسری به تهران دعوت میکردیم. در پایان سمینار که استانداران در تهران بودند، رسم بر این بود که استانداران پیش مقامهای ارشد وقت مانند رییسجمهور محترم وقت، رییس محترم وقت مجلس یا رییس محترم شورای عالی قضایی میرفتند. از آنجایی که ارتباط مرحوم محتشمیپور با بیت امام و مرحوم حاج احمدآقا نزدیک بود، اگر آن ایام با برنامههایی که امام داشتند همزمان میشد، طبیعتا چشمداشت استانداران این بود که در این برنامهها هم شرکت کنند تا امام را از نزدیک زیارت کنند، این موارد هم رخ میداد. یکی از این مناسبتها که به جماران رفتیم، در دیدار عمومی حضرت امام بود که معمولا چهارشنبهها با اقشار مختلف مردم داشتند. در یکی از این دیدارهای عمومی، گروه استانداران هم حاضر بودند و امام هم عنایت داشتند. آقای محتشمیپور وظیفه پیدا کرد تا چند جملهای در محضر امام صحبت کند و گزارشی از امور، مانند آنچه در سمینار استانداران گذشت به امام بدهد. خاطرم هست بعد از اینکه صحبت آقای محتشمیپور تمام شد، امام سخنان خود را آغاز کردند. البته این یک جلسه عمومی حضرت امام بود و مخاطب ایشان هم همه مردم کشور، اما امام صحبت خود را با اشاره به آقای محتشمیپور آغاز کردند. کسانی که با پروتکل یا شیوه سخنرانیها و بیانات امام آشنا بودند، میدانستند که این سخنان چه علامت مثبتی است. به عبارت دیگر، همین تعبیری که امام درباره آقای محتشمیپور به کار بردند، برای همه کسانی که در آن دوره در وزارت کشور بودند، ایجاد انگیزه میکرد. البته این قضیه منحصر به آقای محتشمیپور هم نبود. درست است که دسترسی ما به آقای محتشمیپور بود، اما واقعیت این بود که همه احساس میکردیم در حال فعالیت در مداری هستیم که مورد توجه و عنایت امام است.
*شما و آقای محتشمیپور در دوره حساسی از وزارت کشور حضور داشتید، دورهای از بهار 68 تا زمستان این سال که میتوان آن را «دوره انتقالی» نامید. در خردادماه این سال امام از دنیا رفتند، مدتی بعد قانون اساسی بازنگری شد، آیتالله خامنهای به رهبری انتخاب شدند، آیتالله هاشمیرفسنجانی از ریاست مجلس، به عنوان ریاست جمهور انتخاب شدند و در دولت ایشان هم آقای عبدالله نوری به عنوان وزیر کشور جایگزین آقای محتشمیپور شد. در این دوره حساس و پرمخاطره، تامین امنیت و فرآیندهای سیاسی، امنیتی و اجتماعی کشور به چه صورت بود؟
من میپذیرم که شما این سوال را در فضای امروز و با تکیه بر تقسیمبندیهای امروز مطرح میکنید، اما بهرغم این، پاسخ این سوال باید ناظر بر واقعیتهای آن روزها باشد. واقعیت این است که شدت و غلظت تقسیمبندیها امروز در آن زمان وجود نداشت. خاطرم هست که در همین دوره، اصلیترین چالش کشور، چالش هضم تحول بزرگی به نام پذیرش قطعنامه، کنار آمدن با آن و کند نشدن سرعت انجام کارها بود. یادم هست که استانداران با حالت شگفتی به تهران آمدند. آقای محتشمیپور به بیت امام رفت و نامه معروف امام را با خود آورد تا از روی متن برای استانداران بخواند، زیرا آن نامه باید از سوی پیکی به جماران و بیت امام برگشت داده میشد. اهمیت این قرائت و آگاهی دادن به استانداران در زمینه پذیرش قطعنامه ناشی از این بود که استانداران نماینده عالی دولت در استانها بودند، در نتیجه آنان باید بسیار زود با این تحول و اقدام بزرگ هماهنگ میشدند و درمییافتند که این تحول چگونه و به چه معناست. آقای محتشمیپور همه استانداران و معاونان وزارت کشور را پیش مرحوم آیتالله هاشمیرفسنجانی، رییس محترم وقت مجلس برد که در آن زمان جانشین فرمانده کل قوا هم بودند. آیتالله هاشمیرفسنجانی در این دیدار سخنرانی بسیار مهمی ایراد کردند که باعث شد همگی تاحدودی آرام بگیرند. پس از آن، عزمها جزم شد مبنی بر اینکه حالا که تصمیم چنین است، باید اوضاع و شرایط کشور در کمال آرامش پیش برود. بنابراین اگر در آن زمان مورد اشاره، نقطه عطفی در کشور بود، پذیرش قطعنامه بود. مساله تغییر دولت یا اصلاح و بازنگری در قانون اساسی هم مطرح بود، اما اینها موضوعاتی کاملا روشن بود و همه با آن سازگار بودند. ضمن اینکه در آن هنگام، نحلههای فکری و سیاسی و افراد مرتبط با آنها، همگی دوستان یکدیگر بودند. جناب آقای عبدالله نوری، از دوستان نزدیک آقای محتشمیپور بود و حداقل من به خاطر ندارم که چالش، مشکل یا دستهبندیهایی از این حیث ایجاد شده باشد. پس از مدتی از کنارهگیری آقای محتشمیپور از وزارت کشور، انتخابات میان دورهای مجلس شورای اسلامی برگزار شد.
خاطرم هست که به اصرار دوستان نزدیک، آقای محتشمیپور در انتخابات ثبتنام کرد، زیرا این جمع از دوستان، میخواستیم آقای محتشمیپور هرچه زودتر در صحنه سیاسی و مدیریتی کشور نقش پررنگی داشته باشد و کشور کماکان از تجربیات ایشان بهرهمند باشد. به تعبیر امروزیها، با یکی از دوستان برای آقای محتشمیپور کمپین تبلیغاتی درست کردیم و مثلا پوستری تهیه یا اطلاعرسانیهایی انجام شد. بنابراین، برخلاف آنچه در سوال شما بود، از آن ایام و این تحول، مشکل و چالش دیگری را به خاطر ندارم. خود من یکی، دو ماه بعد از مسوولیت آقای نوری در وزارت کشور، از وزارت کشور رفتم. البته این را نیز اضافه کنم که طی مدت حضور در وزارت کشور، علاقه داشتم تحصیلات خود را به اتمام برسانم، به ویژه اینکه دو یا سه سال قبل از پایان ماموریت در وزارت کشور، بورسیه وزارت علوم شده بودم، اما هر سال، دوستان مرا متقاعد میکردند پذیرش بورسیه را تمدید کنم، زیرا بر این باور بودند و بودیم که نباید آقای محتشمیپور را تنها گذاشت و من هم این توصیه دوستان را میپذیرفتم. بعد از پایان ماموریت وزارت کشور عزمم برای ادامه تحصیل جزم شد. شرایطی پیش آمد که دوره کوتاهی به وزارت نیرو و بعد برای تحصیل به خارج از کشور بروم. وقتی هم که برای تحصیل به خارج از کشور رفتم، تماسم با مرحوم آقای محتشمیپور همچنان برقرار بود. این تماس هم تاحدودی خانوادگی بود و هم به نوعی نمیخواستم که از داشتن ارتباط با ایشان مغبون شوم. همچنین به دلیل شیفتگی ایجاد شده در من نسبت به ایشان، اخلاقا نمیخواستم اینگونه باشد که آن علاقه و ارتباط فقط در یک قالب شغلی باشد و حالا که آن شغل نیست، پس ارتباطی هم نباشد. بنابراین در همه 7 سالی که خارج از کشور بودم، تماس منظم من با ایشان برقرار بود. این تماس تا این اواخر هم ادامه داشت. مدتها قبل که در یکی از ماموریتهای وزارت نیرو به عراق رفتم، به نجف اشرف مشرف شدم و در آنجا با آقای محتشمیپور دیداری تازه کردم. در آنجا، در بیت تاریخی امام برقی را در چشمان آقای محتشمیپور میدیدم و میدیدم با چه علاقهمندی و با چه شوقی از امام خاطرات سالهای اقامت و مبارزه در نجف و نیز اقداماتی که برای بازآرایی آن بیت کرده بود، صحبت میکرد.
دیدگاه تان را بنویسید