الیاس حضرتی، نماینده ادوار مجلس:
محتشمیپور اهل افراط و تفریط نبود / وقتی محتشمیپور وزیر کشور بود، شورای نگهبان وقت میخواست تا به دیدنشان برود / مرحوم محتشمیپور پشت سر امام حرکت میکرد
یک نماینده ادوار مجلس گفت: مرحوم محتشمیپور نه اهل افراط بودند و نه اهل تفریط. میخواستند اساس نظام باقی بماند و نمیخواست نظام از هم بپاشد. از آن طرف انحرافات و اعوجاجات را برنمیتافت و مرتب با آنها برخورد میکرد. نامههای محرمانه مینوشت.
اعتمادآنلاین| الیاس حضرتی، نماینده ادوار مجلس شورای اسلامی که در دورههایی با مرحوم سید علیاکبر محتشمیپور در مجلس حضور داشته است و اکنون به عنوان مدیر مسوول روزنامه اعتماد، یکی از افرادی است که سابقه دوستیاش با حجتالاسلام علی اکبر محتشمیپور به سالهای دور باز میگردد؛ مودتی که بعد از مجلس ششم، بیشتر شد تا جایی که هر وقت حجتالاسلام محتشمیپور از نجف به تهران میآمدند، همراه شماری از دوستان صبحانهای میهمان او میشدند و در آن از وضعیت کشور و منطقه بحث و صحبت میشد.
به گزارش روزنامه اعتماد، الیاس حضرتی درباره ایشان تعبیر جالبی دارد؛ میگوید چشمان خود را ببندید و هر ویژگی ایدهآلی که درباره یک روحانی میتوانید، تصور کنید؛ همه این ویژگیها در آقای محتشمیپور ظهور و بروز داشت. او ضمن ابراز تاسف از فقدان حجتالاسلام محتشمیپور گفت که او میتوانست منشأ اثر بیشتری باشد.
*شما یکی از چهرههایی هستید که بیش از آنکه بهلحاظ سیاسی و سازمانی به قرابت با آقای محتشمیپور شناخته شوید، به دوستی با ایشان مشهور بودید. این دوستی و مقارنت از چه زمانی آغاز شد؟
من با آقای محتشمیپور قبل از نمایندگی مجلس در دوره سوم آشنایی داشتم. این آشنایی به زمانی برمیگشت که من در دفتر سیاسی سپاه و بعد هم دفتر مطالعات و تحقیقات جنگ بودم. دوستان ما مثل آقای ظریفیان، مرحوم آقای نخعی و تعدادی دیگر که الان جاهای مختلف هستند، به تفکر چپ شهرت داشتند و منظور هم چپ اسلامی بود نه چپ مارکسیستی؛ یعنی آن زمان به جای اینکه بگویند اصلاحطلب و اصولگرا، چپ و راست بود. ما مجموعهای بودیم که مطالبات، مسائل و موضوعات فکری چپ را دنبال میکردیم. از همان زمان با شخصیتهایی مثل آقای خوئینیها و آقای محتشمیپور و در راس همه شخص امام (ره) برای ما فوقالعاده مهم بودند. هم دیدگاههای حضرت امام اهمیت والایی داشتند و بالطبع دیدگاه یاران و افرادی که به امام نزدیک بودند؛ مانند آقای مهدی کروبی. آقای سید محمد خاتمی آن موقع زیاد مطرح نبود. ایشان در آن مقطع مدتی در روزنامه کیهان بودند و بعد به وزارت ارشاد رفتند و وزیر ارشاد شدند. آقای خاتمی هم بود، ولی ما بیشتر با آقای محتشمیپور و آقای کروبی محشور بودیم. در همین اثنا انتخابات مجلس سوم برگزار شد و من از حوزه انتخابیه رشت کاندیدا شدم؛ زمانی که انتخاب شدم و به مجلس آمدم، بیشتر از گذشته با آقای محتشمیپور مانوس شدم. البته پیشتر از اینها زمانی که آقای محتشمیپور در لبنان سفیر ایران بودند، از دور مسائل و مباحثشان را دنبال میکردیم و به ایشان علاقهمند بودیم.
ایشان وزیر کشور بود و ما در مجلس بودیم، این ارتباط ادامه داشت و در مجلس به کارهایی که ایشان داشت، کمک میکردیم. بعد از آنکه آقای هاشمیرفسنجانی رییسجمهور شدند، ایشان را به عنوان وزیر کشور انتخاب نکردند و سراغ کسان دیگر رفتند. ایشان هم مجله «بیان» را راه انداختند و باز ارتباط ما نزدیکتر شد.
*شما هم در «بیان» حضور داشتید؟
من به جلساتی که در مجله بیان برگزار میشد، رفت و آمد داشتم. از آن زمان به بعد جلساتی شکل گرفت و حدود 10 تا 15 نفر از دوستان ما که در «بیان» کار میکردند یعنی دبیران سرویس، سردبیر یا معاون سردبیر «بیان» بودند به روزنامه «بیان» رفتند و بعد هم که روزنامه «بیان» توقیف شد، آن جلسات ادامه داشت و بیشتر در دفتر من تشکیل میشد. حدود ده تا پانزده نفر از دوستان بودند؛ از جمله ذبیحالله صفایی نماینده اسدآباد که فوت کردند؛ از آن جمع آقای دوزدوزانی وهادی نخعی هم فوت کردند.
آقای مبلغ، سینکی و طالبزاده هم از رفقایی بودند که باهم بودند و کار میکردند. این سیر آشنایی ما با آقای محتشمیپور بود و تا همین اواخر هروقت ایشان از نجف میآمد، آقای حمید امامی یا آقای سینکی تماس میگرفتند که حاج آقا از نجف آمده است یک جلسهای تشکیل بدهیم. من هم ترتیب صبحانه میدادم و دوستان میآمدند و جمع میشدند. درباره مسائل صحبت و تحلیل میکردیم. این ارتباط ادامه داشت. گاهی هم این جلسات در منزل خودشان در دارالزهرا تشکیل میشد.
*محصول شناخت شما از ایشان در ایامی که به آن اشاره کردید، چیست؟
آقای محتشمیپور ویژگیهای واقعی یک روحانی را دارا بود. شما هر چیزی که در رویاهایتان، در ایدهآلهایتان برای یک روحانی مدنظر داشته باشید را بگویید؛ مثلا روحانی باید درسش را خوب خوانده باشد؛ پرهیزکار و اهل تقوا باشد؛ خودساخته باشد؛ سادهزیست باشد؛ ذیطلبگی داشته باشد؛ به کمترین بسازد؛ کمتوقع باشد؛ بیادعا باشد؛ بینشدینی، نگرش و نگاه درست دینی داشته باشد و به تبع آن نگاه سیاسی درستی داشته باشد. اهل عمل باشد؛ اهل ادعا نباشد؛ جدی باشد؛ اهل شوخی و مزاحهای بیخود نباشد و اهل گعدههایی که برخی از علما و غیرعلما دارند، نباشد. مواضع دقیق و روشن داشته باشد؛ روی مواضع دقیق و روشنش ایستادگی، پافشاری و مقاومت کند؛ برای مواضع خودش هزینه بدهد و در عین حال اهل تشخیص و تکلیف هم باشد. این ویژگیهای یک روحانی ایدهآل در ذهن ماست. همه این ویژگیها در آقای محتشمیپور جمع بود. آقای محتشمیپور به لحاظ سلامت اخلاقی، سلامت مالی و سلامت فکری نظیر نداشت. این شخص درست تربیت شده بود، به خاطر همین توفیق داشت. ایشان از دوران نوجوانی خود را به نجف رساندند و در کنار حضرت امام بودند و مباحث ایشان را دقیق دنبال میکردند. بهرغم اینکه
مواضع بسیار دقیق سیاسی داشتند، ولی سعی میکرد پشت سر امام حرکت کند. در پاریس در کنار امام بود. بعد از انقلاب هم همینطور حضرت امام را همراهی کردند. مسوولیتهایی را که به عهدهشان گذاشته شد را بهخوبی انجام دادند؛ مثلا آن زمانی که مسوولیت وزارت کشور را به عهده داشتند، وزیر کشور مقتدری بودند. وزیر کشور الان کارهای نیست؛ الان وقتی وزیر کشور میخواهد به شورای نگهبان برود، یک هفته قبل زنگ میزند که آقا! یک وقت بدهید من بیایم و راجع به انتخابات صحبت کنم و بعد هم به او میگویند: این هفته نمیشود، دو هفته دیگر بیایید. وقتی آقای محتشمیپور وزیر کشور بود، شورای نگهبان وقت میخواست تا به دیدنشان برود و راجع به انتخابات صحبت کنند.
*نمونهاش نامه ایشان به حضرت امام درباره شورای نگهبان بود.
بله. ایشان در مجلس سوم با شورای نگهبان بحثهای جدی داشت و محکم ایستاد. کار به امام کشید و حضرت امام آقای انصاری را برای داوری گذاشت. آقای انصاری هم داوری کرد و حق را به وزارت کشور و آقای محتشمیپور داد. یعنی زمانی که ایشان وزیر کشور بود، شورای نگهبان نمیتوانست هر کدام از صندوقها را میخواست بالا و پایین کند یا دیر باز کند یا زود باز کند یا باز نکند یا گزارش بدهد یا گزارش ندهد. اینها شوخی بود؛ چون آقای محتشمیپور خودش مشکل نداشت، سالم بود و به آن صندلی، پست و مسوولیت احتیاجی نداشت، احساس میکرد تا زمانی که آنجا هست باید کارهای خودش و مسوولیتهای خودش را دقیق و محکم انجام دهد.
*نگاه ایشان به مردم چگونه بود؟
آقای محتشمیپور هم اهل تفکر و اندیشه بود و هم نگاه مردمی داشت و هم اینکه به نسبت حکومت مسوولیتی روی دوشش احساس میکرد. داستان 88 که پیش آمد، زمانی که ایشان احساس میکرد در هیچ جا به جوانها و اصلاحطلبان جایی نمیدهند و همه مساجد را به رویشان بستهاند و حتی اجازه برگزاری مراسم دعای کمیل و ندبه در خانههایشان نمیدهند تا نشستهایی داشته باشند، درهای حسینیه خودشان را باز کرد که آن هم پلمب شد. بله؛ زمانی آمدند و حسینیه ایشان را پلمب کردند. ایشان آن موقع احساس کردند کشور دچار درگیری داخلی میشود و به نظر من به خاطر همین ترجیح داد که به نجف برود. احساس میکردند اگر اینجا میماندند، باید درگیر شوند، اما به درگیری داخلی اعتقادی نداشت و آن را یک جنگ فرسایشی داخلی میدانست؛ فلذا جزو کسانی بود که ترجیح داد در آن مقطع فاصله بگیرد و هجرت کند. هجرت معنای وسیعی دارد و ایشان هجرت را برای خیلی از افراد معنا کرد. البته آنجا هم بیکار نبودند و موسسه بیت امام(ره) را در نجف سر و سامان دادند و آنجا را به مرکزیتی تبدیل کرد و تا روز آخر هم مرتب میآمدند و با شخصیتهای مختلف ارتباط داشتند. انشاءالله ایشان الگویی برای همه
شخصیتهای سیاسی، علما و مخصوصا علمایی باشد که ببینند یک روحانی هم میتواند در مبارزات قبل از انقلاب و هم در مبارزات بعد از انقلاب و هم در مسوولیتهای اجرایی و هم در مسوولیتهای فکری باشد، ولی آلوده نشود و سالم بماند. فکر و اندیشه سالم داشته باشد و ثابتقدم باشد. هر روز اعوجاج نداشته باشد و با جابهجایی قدرت و جابهجایی مسوولیتهای خودش یا دیگری مواضعش عوض شود.
ایشان ثبات داشتند؛ نه اهل افراط بودند و نه اهل تفریط. میخواستند اساس نظام باقی بماند و نمیخواست نظام از هم بپاشد. از آن طرف انحرافات و اعوجاجات را برنمیتافت و مرتب با آنها برخورد میکرد. نامههای محرمانه مینوشت. من مطمئنم ایشان نامههای زیادی به مسوولان بالا نوشته است که فوقالعاده سری و محرمانه است و تا الان کسی متوجه نشده است؛ یعنی اینطور نبود که دیدگاههای خودشان را منتقل نکند.
*گویا در مجلس ششم شما و آقای محتشمیپور باهم وارد پارلمان شدید. ماجرا چه بود؟
لیست محوری انتخابات مجلس ششم برای جبهه مشارکت بود. آن زمان اوج محبوبیت جبهه مشارکت بود. آقای سیدمحمد خاتمی رای آورده و رییسجمهور شده بود و کار حزبی هم که به آقای خاتمی وابسته بود، خیلی رونق داشت. در تهران هم معمولا در هر انتخاباتی یک تشکیلات و مجموعهای گل میکند و لیستش محور میشود. آقای محتشمیپور در لیست جبهه مشارکت بود. من هم در تهران کاندیدا شدم، اما در لیست جبهه مشارکت قرار نگرفتم؛ یعنی آقای محمدرضا خاتمی با من صحبت کرد. ما با هم دوست بودیم. ایشان گفت ما در شورای مرکزی جبهه مشارکت مصوبهای داریم مبنی بر اینکه نمایندههایی که الان مجلس هستند، اگر بیایند و در تهران کاندیدا بشوند، ما در لیست نمیگذاریم؛ چون موجی ایجاد شده و خیلی از نمایندهها از شهرستانها به تهران میآیند تا نامزد شوند. ما هم برای اینکه جلوی این موج را بگیریم، گفتیم در لیست قرارشان نمیدهیم تا شاید این مانع باشد. اتفاقا مانع هم شد و خیلیها به شهرستان خودشان برگشتند. به من هم گفتند اگر شما در رشت کاندیدا بشوید، حتی برای گیلان هم با شما مشورت میکنیم. من گفتم: نه تصمیم گرفتهام و قطعا به تهران میآیم و شما هم کار خوبی میکنید که در لیست قرار نمیدهید.
ما از لیست آنها افتادیم. من بعدابرای سخنرانی به دانشگاه رفتم. آن زمان آقای هاشمیرفسنجانی هم برای مجلس ششم کاندیدا شده بودند. نمیدانم دانشجو یا خبرنگاری بود که آنجا از من پرسید: نظر شما راجع به کاندیدا شدن آقای هاشمی چیست؟ اصلاحطلبها آن موقع مخالف کاندیداتوری آقای هاشمیرفسنجانی بودند. اکبر گنجی کتاب «عالیجناب سرخپوش» را نوشته بود. من به آن دانشجو یا خبرنگار گفتم: من سوابق مبارزاتی و قبل از انقلاب آقای هاشمیرفسنجانی را تقدیس میکنم، مدیریت ایشان در دورانی که رییسجمهور بودند را قابل نقد میدانم و با کاندیدا شدنشان مخالف هستم و معتقدم که ایشان شخصیت والایی دارند و الان نباید به مجلس بیایند. شرایط برای کاندیداتوری ایشان مناسب نیست و من نگرانم مردم همان برخوردی که با آقای ناطق داشتند، با آقای هاشمی داشته باشند. فردایش هم روزنامه «بیان» آن زمان که تیراژ خوبی هم داشت تیتر زد؛ الیاس حضرتی: مردم در انتخابات همان برخوردی که با آقای ناطق داشتند، با آقای هاشمی خواهند کرد. این مصاحبه باعث شد کارگزاران هم ما را از لیست خودشان درآوردند.
ما وسط ماندیم. البته بعدا لیستی تنظیم شد؛ یعنی آقای ماشاءالله شمسالواعظین و عیسی سحرخیز لیستی به نام روزنامهنگاران دادند. نام من و آقای محتشمیپور بود. چون هم ایشان روزنامه داشت و من هم روزنامهنگار بودم و در روزنامه همبستگی کار کرده بودم. یادم نمیآید هنوز «اعتماد» را گرفته بودیم یا نه، ولی لیست روزنامهنگاران موثر بود. تلاشهای فردی من هم خیلی زیاد بود. من خودم تمام ترکهای تهران و گیلانیهای تهران و ورزشکاران را بسیج کردم. در بین دانشجوها هم نفوذ خوبی داشتم. در رایگیری که در دفتر تحکیم وحدت آن زمان داشتند، نفر دوم یا سوم شدم. در لیست دفتر تحکیم بودم. انتخابات تمام شد و من نفر بیست ونهم تهران شدم و آقای محتشمیپور نفر سیودوم شد. آقای منتجبنیا نفر بیستوششم یا بیستو هفتم بود. آقای هاشمیرفسنجانی نفر سیام بود. دعوا شد. آقای تاجزاده که آن زمان معاون سیاسی وزارت کشور بود، معتقد بود که باید آرای اکبر رحمانی که یک زمان استاندار تهران بود و در انتخابات نامزد شده بود، به دلیل تشابه اسمی با اکبر هاشمی بهرمانی به نام آقای هاشمیرفسنجانی خوانده شود. دوباره صندوقها را شمردند. تعدادی را باطل کردند و نهایتا من و آقای رجایی از لیست خارج شدیم. آقای هاشمی نفر بیست و ششم شد. آقای منتجبنیا و من بیرون آمدم. آقای محتشمیپور و رحمانی هم رای نیاوردند و ما 4 نفر به مرحله دوم رفتیم تا از بین ما 2 نفر انتخاب شود.
*یعنی شما، آقای محتشمیپور، آقای منتجبنیا و آقای اکبر رحمانی؟
بله. از بین ما 4 نفر، من در تهران ارتباطات خیلی خوبی داشتم. انتخابات مرحله دوم هم دیگر آن شور و حال مرحله اول را ندارد و آن کسی که ارتباطات و تشکیلات خوبی دارد، میتواند رای بیاورد. جبهه مشارکت هم گفت: چون هر 4 تا نیروهای اصلاحطلب هستند، من ورود نمیکنم. کارگزاران هم گفت به ما ربطی ندارد. ما 4 نفر رقابت کردیم. من به بچهها گفتم: من خودم که هستم و هر قدر برای من تلاش میکنید، برای آقای محتشمیپور هم تلاش کنید. ما تمرکز را روی تبلیغ خودمان و آقای محتشمیپور گذاشتیم. انتخابات انجام شد و من نفر اول و آقای محتشمیپور هم نفر دوم از تهران شد و ما با دو ماه فاصله به مجلس رفتیم. وقتی به مجلس رسیدیم تیرماه بود. در مجلس ششم با آقای محتشمیپور بودیم. ایشان فعال بودند و با هم بحث میکردیم. آقای محتشمیپور دیدگاههای خودشان را داشتند. منتها در مجلس ششم مشکلی پیش آمد. مشکل این بود که محور کار دست جبهه مشارکت بود. آقای کروبی ترمز تندروی بود و آقای محتشمیپور هم همین کار را انجام میداد. آقای محتشمیپور هم کمک میکرد که اتفاق ویژهای نیفتد؛ چون دوستان ما تندرویهایی شروع کرده بودند که ما تا الان داریم تاوان میدهیم. آقای
محتشمیپور تلاش زیادی کردند تا جلوی این تندرویها را بگیرند. ما در مجلس ششم هیاترییسه جبهه اصلاحات داشتیم که شماری از شیوخ و بزرگان اصلاحطلب مانند آقای سرحدیزاده، بهزاد نبوی، محمدرضا خاتمی و آقای مرعشی در آن حضور داشتند. آن زمان من حزب همبستگی را داشتم و رییس فراکسیون حزب همبستگی بودم و آنجا نشستهایی داشتیم. آقای محتشمیپور همیشه محور بود و تعداد زیادی از نمایندگان از ایشان حرفشنوی داشتند؛ ایشان هم تلاش میکردند بین تندروی این دوستان و تندرویهای حکومت، تعادلی ایجاد کنند تا کار به بنبست نرسد.
دیدگاه تان را بنویسید