کد خبر: 515467
|
۱۴۰۰/۰۷/۰۴ ۱۲:۲۰:۴۸
| |

«ایران» و میهن‌دوستی مسولانه

مهمترین وجه ایرانی‌بودن، انسانیت برابر افرادی است که اولا در این جفرافیای گربه‌گون با هم زندگی می‌کنند، این «انسانهای برابر» در گذشته یک تاریخ طولانی و پرفراز و نشیب داشتند، تاریخشان فقط پیروزی و تمدن‌سازی نبوده، شکست و ویرانی هم داشته‌اند، سلسله‌های حکومتی با فراز‌ و نشیب، ایران پیش‌از اسلام تا ایران کنونی را به هم پیوند می‌دهد.

«ایران» و میهن‌دوستی مسولانه
کد خبر: 515467
|
۱۴۰۰/۰۷/۰۴ ۱۲:۲۰:۴۸

اعتمادآنلاین| محمدرضا جلایی پور در امتداد نوشت: این «ایران» از کی ایران ما، یا وطن ما، یا کشورما شده است؟ خاک و سرزمین ایران پیش از اسلام و بعد از اسلام چه محدوده‌ای داشته است؟ از چه زمانی و با چه رخدادهایی این خاک و سرزمین به شکل این «گربه‌ فعلی» در آمده است؟ وقتی می‌گوییم «ایران ما» این «ما» کیست؟ آیا این «ما» شامل همه کسانی می‌شود که شناسنامه ایرانی دارند یا نه شامل کسانی می‌شود که شیعه و معتقد و ملتزم به ولایت‌فقیه‌اند؟ قبلا که شناسنامه نبود این «ما» شامل چه کسانی می‌شد؟ آیا هر فردی که تحت نفوذ حکومت شاهان پیشین بود «ایرانی» بود؟

آیا ایرانی کسی است که اجدادش تحت امنیت شاهان و درباریانی بوده که زبان حکمرانی و دیوانی ‌آنها فارسی بوده است؟ آیا ایرانی کسی است که در این سرزمین به زبان مشترک فارسی صحبت می‌‌کند؟ چه عنصری در ایران ترک زبانان، کرد، عرب، ترکمن و بلوچ‌زبانان را ایرانی می‌کند؟ آیا صد سال پیش که بخشی از مردم این سرزمین فارسی صحبت نمی‌کردند ایرانی نبودند؟ آیا ایرانی کسی است که مذهبش در قدیم زرتشتی بود و بعد مذهبش اسلام-شیعی شد؟

سنی‌مذهبان و پیروان سایر ادیان با توسل به چه عنصری ایرانی می‌شوند؟ آیا در گذشته خود این افرادی که در حوزه نفوذ شاهان بودند، خودشان هم خود را ایرانی می‌دانستند یا «ایرانی» دانستن خود یک پدیده مدرن و جدید است؟ چه عنصری غیرفارس‌زبانان و غیر شیعیان را ایرانی می‌کند؟ آیا این عنصر، «سرنوشت مشترک» یا «زبان مشترک» یا «قدرت دولت مرکزی» و یا «حقوق برابر سیاسی شهروندان» است؟ و سوالات مشابه دیگر. سوالاتی که همه درباره «وجوه ایرانی بودن ما» است و آگاهی از این سوالات «آگاهی ملی» ما را افزایش می‌دهد و بخشی از هویت جمعی ما را می‌سازد.

همین‌جا اشاره کنم، پاسخ به تک‌تک این سوالات و سوالات مشابه هدف این نوشته نیست، بلکه ادعای این نوشته این است که در «حوزه عمومی» کنونی ایران به نظر می‌رسد از پنج منظر و یا گفتمان‌ به این سوالات پاسخ داده می‌شود که در ادامه به کوتاهی به آن‌ها اشاره می‌شود و نگارنده از منظر پنجم دفاع می‌کند. (1).

پنج منظر و گفتمان

منظر اول «ملی‌گرایی رومانتیک» هست. در این نگاه ایران‌ما، وطن‌ما و ملت‌ما یک پدیده کهن است. ما ایرانی‌ها اجدادمان از دو هزار و پانصد سال پیش از سنتی بنام «ایرانشهری» تغذیه می‌کرده و سامان می‌یافتند. ایرانشهر دارای سرزمین، مرز و هویت نژادی، سیاسی و فرهنگی بود و از غیر ایرانیان (انیران) جدا می‌شد. این سنت ایرانشهری در زمان ساسانیان اوج گرفت ولی با حمله اعراب این ایرانشهر به مدت دو سده به ظاهر متوقف شد.

ولی چون ایرانشهری یک سنت و فرهنگ ریشه دار بوده است و جایگاه آن در «خاطره جمعی ایرانیان» زدودنی نیست این فرهنگ ایرانشهری با فراز و فرود تاکنون تداوم داشته است. نه حمله اعراب، نه حمله مغول، نه حمله عثمانی‌ها، نه حمله روسها و نه استعمار غرب و نه اسلام‌سیاسی جمهوری اسلامی قادر به ریشه‌کنی فرهنگ ایرانشهری نشده است.

از منظر این گفتمان ملی‌گرایانه، این سنت ایرانشهری چنان قوی بوده است که ایران در چهارده قرن گذشته در ذیل «امت اسلامی» و جهان خلفای اسلامی جذب نشد و اسلام‌شیعی را «برساخت» کرد. از منظر این گفتمان حتی ویژگی‌های مثبت مدرنیته سیاسی (یعنی ویژگی‌های ملت-دولت مسول، پاسخگو و مردمی) اینها پدیده‌های جدید و مدرنی است که در «قدیم» ما ایرانیان یا همان ایرانشهری وجود داشته است.

از این منظر اجداد ایرانی ما «پیشکسوت» تمدن جهانی کنونی هستند و اعراب، ترکان شرقی، مغولان، ترکان عثمانی، روسها همه در حاشیه قرار می‌گیرند و ایرانیان پسر‌عمومی غربیان که ریشه مشترک نژاد آریایی دارند، هستند. از این منظر سلسله‌های پادشاهی قبل از اسلام نمونه‌های تمدنی ایرانیان بوده که دوباره باید احیا و بازسازی شود تا ایران از این رخوت و انحطاط فعلی بیرون بیاید.

از دید این گفتمان، وقوع انقلاب اسلامی و شکل‌گیری جمهوری اسلامی یک عقب روی تاریخی و حتی ضد ایرانی است. در شرایط کنونی، خصوصا در دوره ترامپ (2017-2021) پان‌ایرانیست‌های رادیکال از چنین منظری از ایران دفاع می‌کنند و بخشی از آنها -نه همه آنها- به پسر شاه سابق و کمک ترامپ-نتانیاهو و پول‌های عربستان برای ایجاد تمدن مجدد شاهنشاهی و ایرانشهری امید بسته‌ بودند. پایگاه این ملی‌گرایی به نظر می‌رسد در ایران کمتر از ده درصد است.

منظر دوم منظر «ملی‌گرایی اسلامی» در میان اسلام‌گراهای سیاسی است. از این منظر مولفه اصلی ایرانی بودن قبل از هر عنصر دیگری اسلامی بودن و خصوصا «شیعه بودن» است. ایرانی یعنی مسلمان شیعه، ایرانی یعنی موسسین تمدن اسلامی از قرن سوم تا هفتم، ایرانی یعنی حامیان سلسله صفویه، ایرانی یعنی مسلمانی که در دو قرن گذشته در برابر استعمار و نفوذ غرب ایستاد‌ه‌اند و انقلاب اسلامی را برپاکردند و حکومت اسلامی را بعنوان واحد پیش‌برنده تمدن جدید و «جهانی اسلامی-شیعه» را تشکیل دادند.

از منظر اسلام‌گرایان سیاسی ملی‌گرایی رمانتیک، نژاد آریایی و ایرانشهری، این‌ها «برساخته‌های» غربی و ایرانیان سکولار است. ملی‌گرایی رمانتیک ابزار تفرقه غربیها-انگلیسی‌ها برای جلوگیری از ایجاد بلوک قدرت جهانی اسلامی است. غربیها با حمایت از تشکیل دولت غاصب اسرائیل در فلسطین ستون پنجم خود را در میان امت اسلامی که ایران بخشی از آن است ایجاد کردند.

لذا غرب و اسرائیل دشمن مشترک «امت اسلامی» و ایران «اسلامی-شیعی» است. اسلام‌گراهای تندرو در ایران که از دیپلماسی تقابلی با غرب پیروی می‌کنند حاملان این گفتمان‌اند. ملی‌گرایی اسلامی در ایران از امکانات دولت موازی و صدا‌وسیما نیز برخوردار است و در میان بیش از پانزده درصد جامعه ایران هوادار دارد. [البته ظهور جنگ‌طلبان طالبان، القاعده، داعش و کثیری از تروریست‌های مسلمان که داعیه جنگ جهان اسلام با جهان کفر (غرب) را دارند، ملی‌گرایی اسلامی را در ایران با بحران روبرو کرده است، ولی حامیان ملی‌گرایی اسلامی، داعشیان را توطئه غرب علیه اسلام «شیعی-جهانی» می‌دانند.]

منظر سوم منظر «ناسیونالیست‌های قومی» است. از این منظر ایرانشهر، ایران‌کهن و ایرانی‌بودن یک افسانه جمعی است و یک «برساخت» دوره مدرن ایران است. «ایران» یک هویت جدیدی است که پس از اواخر دوره قاجار و با تشدید فرایندهای نوسازی توسط رضا شاه براقوام در جغرافیای ممالک محروسه تحمیل شد. از این منظر گفته می‌شود ما ایرانی نداریم بلکه ما ترک داریم، فارس داریم، کرد و عرب و بلوچ و ترکمن داریم. از منظر این گفتمان ایرانی بودن و ایرانی‌گری یک ساخت‌‌و‌ساز فرهنگی و هژمونیک فارسها است که زبان خود را و افسانه‌های تاریخی خود را از طریق بوروکراسی سراسری آموزش و پرورش و دانشگاه‌ها و رسانه‌های فراگیر به مردم غیرفارس تحمیل کردند.

از این منظر ما یک «ملت ایران» نداریم ما ملت‌های ترک و کرد و غیره داریم. از این منظر فارسها سلطه‌گر هستند و اجازه نمی‌دهند اقوام سرنوشت خود را خود بدست گیرند و زبان مادری اقوام این سرزمین از طریق آموزش‌و‌پرورش دولتی تدریس شود. از منظر این ناسیونالیزم قومی رژیم پهلوی و رژیم جمهوری اسلامی بدتر از رژیم‌های استعماری غربی هستند.

این قوم‌گرایان مدافع خودمختاری، فدرالیسم و حتی حق‌جدایی هستند. در ایران پان‌ترک‌ها و پان‌کرد‌ها و پان‌عرب‌ها از حاملان ناسیونالیسم قومی هستند. اگرچه تعداد قوم‌گراهای واگرا کم است و نفوذشان بر دو سه در صد جمعیت ایران هم نیست ولی این جریان در دو دهه اخیر در بیرون مرزها به رسانه‌‌های ماهواره‌ای مجهز شده‌اند و مورد توجه ائتلاف ترامپ، نتانیاهو و بن‌سلمان قرار گرفته‌اند.

منظر چهارم منظر «نو مارکسیستی» است. ایرانی واقعی یعنی انسانی که برای عدالت مبارزه می‌کند. گفتمانهای ملی‌گرایی رمانتیک، ملی‌گرایی اسلامی، ملی‌گرایی قومی و میهن‌دوستی مدنی (که در ادامه اشاره می‌شود) اینها هیچ‌کدام ماهیت ایرانی‌بودن را معرفی نمی‌کنند بلکه اینها «آگاهی‌های کاذب» و دروغینی هستند که گروه‌های منافع در جامعه و گروه‌های حاکم خود را در پشت آنها مخفی می‌کنند. عظمت‌طلبی ایرانشهری و عظمت اسلامی-صفویه‌ای اینها «فریب» دوران و آگاهی کاذب ‌اند.

واقعیت حقیقی و واقعی کنونی ایران منجلابی است که در سایه «روابط سرمایه‌دارانه» در ایران شکل گرفته است. واقعیت ایران اقتصادسیاسی نئولیبرالیستی فاسد و سیاه است. واقعیت ایران، گروه‌های فرادستند که دارند ذیل نام ایران اسلامی و اخیرا ایرانشهری اقشار فرودست را بصورتی که خودشان هم متوجه نمی‌شوند می‌چاپند.

قبلا مارکسیست‌ها برای دفاع حقیقی از ایرانیان آنها را به انقلاب کارگری دعوت می‌کردند. پس از فروپاشی شوروی و ظهور جهان نئولیبرالیستی از جنگ «گفتمانی» فرودستان علیه فرادستان دفاع می‌کنند. (حاملان این منظر و روایت در ایران نیز محدودند و میزان نفوذشان در جامعه کمتر از ملی‌گرایان رمانتیک افراطی است.)

منظر پنجم منظر «میهن‌دوستی مدنی» یا «ملی‌گرایی مدنی» و انسانی است. از این منظر مهمترین وجه ایرانی‌بودن، انسانیت برابر افرادی است که اولا در این جفرافیای گربه‌گون با هم زندگی می‌کنند، این «انسانهای برابر» در گذشته یک تاریخ طولانی و پرفراز و نشیب داشتند، تاریخشان فقط پیروزی و تمدن‌سازی نبوده، شکست و ویرانی هم داشته‌اند، سلسله‌های حکومتی با فراز‌ و نشیب، ایران پیش‌از اسلام تا ایران کنونی را به هم پیوند می‌دهد، این انسان‌ها دارای تنوع فرهنگی هستند ولی در عین حال دارای یک فرهنگ و زبان مشترک نیز هستند. در این ملی‌گرایی، ایرانی‌بودن و گذشته ایران منبع فخر ‌فروشی و عظمت‌طلبی نیست بلکه منبع درس‌آموزی و آگاهی‌ملی از شکست‌ها و پیروزی‌های ما است.

در این‌ ملی‌گرایی ایرانیان بخشی از جهانیان هستند و با تمام انسان‌ها ویژگی‌ها، منافع و سرنوشت مشترک و همچنین تعارض‌هایی دارند. در این ملی‌گرایی اعراب، ترک‌های ترکیه، ترک‌های سرزمین‌های شرقی و دیگران، دشمنان ایرانیان نیستند بلکه همسایه‌ها و هم‌نوعان ما هستند. در این ملی‌گرایی مدنی میراث ایرانشهری، میراث اسلامی و تجربه‌های مدرن ایرانیان در تعارض با هم قرار داده نمی‌شوند. اصلاح‌جویان در ایران از این منظر و گفتمان حمایت می‌کنند و ایران را برای همه ایرانیان (صرف نظر از تفاوت قومی، مذهبی، زبانی، طبقاتی و جنسیتی آنها) می‌خواهند و سی تا چهل در صد ایرانیان طرفدار مضمون این ملی‌گرایی مدنی، انسانی و دموکراتیک‌اند.

الزامات ایراندوستی مسولانه

در شرایط کنونی در جامعه ایران گفتمانهای فوق و حاملان آنها در پی پاسخ به چیستی «ایرانی‌بودن» ما هستند. این گفتمانها و حاملان آنها با هم در رقابت و حتی در ستیزند. ولی تمام آنها انسانهایی فعال در همین جغرافیای «گربه‌گون» هستند. این جغرافیا وطن و خانه همه ما است از این‌رو میهن‌دوستی و وطن‌دوستی (نه وطن‌پرستی) و ایراندوستی مسولانه ایجاب می‌کند در این چالش‌ گفتمانی به محورهای زیر پایند باشیم.

1-هیچ جامعه‌ای را (از جمله جامعه‌ایرانی) را نمی‌توان از چالشهای گفتمانی و از جمله از چالشهای گفتمان‌های ملی‌گرایی پاک کرد. گفتیم در ایران حداقل پنج گفتمان در حال توضیح هویت ایرانی ایرانیان اند. ایراندوستی مسولانه ایجاب می‌کند که «حوزه عمومی» را غنی کنیم و بجای «ستیز» گفتمان‌ها و روایت‌ها از «گفت‌‌گوی» گفتمان‌ها و روایت‌ها دفاع کنیم و فرهنگ همزیستی را تقویت کنیم.

2- در تاریخ مدرن ایران پنج گفتمان فوق هر کدام در دوره‌هایی فرصت‌های بیشتری داشتند تا هویت ملی ایرانیان را توضیح دهند. بعنوان مثال «میهن‌دوستی، ملی‌گرایی مدنی و شهروند‌گرا» از انقلاب مشروطه به بعد این فرصت را یافت؛ ملی‌گرایی باستانی-رمانتیک در دوره پهلوی و ملی‌گرایی اسلامی در جمهوری اسلامی که در برابر ملی‌گرایی رمانتیک بود، فرصت یافت؛ ملی‌گرایی قومی در واکنش به دو گفتمان ملی‌گرایی رمانتیک و اسلامی که شاهد حضورش در کردستان و آذربایجان بودیم و گفتمان نومارکسیستی که منتقد هر نوع ملی‌گرایی ملی و قومی است و مساله ریشه‌ای جوامع جدید و از جمله جامعه ایران را نظام سرمایه‌داری و سیاست‌های نولیبرالیستی می‌داند و ملی‌گرایی‌ها را ایدئولوژی کاذب تلقی می‌کند، و در دو دهه اخیر بیشتر رواج داشته است. تجربه دولت-ملت‌ها و از آن‌جمله ایران معاصر نشان می‌دهد اگر گفتمان میهن‌دوستی و ملی‌گرایانه حکومت‌ها از نوع ملی‌گرایی مدنی و شهروندی فاصله بگیرد و بر غلظت گفتمان‌های باستان‌گرا و تباری یا دینی بیفزاید، بخشی از اقوام ایرانی دست به واکنش می‌زنند و پذیرای گفتمان ملی‌گرایی قومی می‌شوند و با خشنودی با «ایران» هویت‌یابی نمی‌کنند.

3-آیا امکان ارزیابی بین گفتمان‌های پنج‌گانه نیست؟ چرا نیست، هست. ولی دو پیش نیاز دارد یکی حوزه عمومی نقد و بررسی امن باشد و دیگر اینکه «پژوهشهای» سنجشگرایانه تاریخی، جامعه‌شناسانه و سیاست‌شناسانه درباره هویت ایرانیان رونق داشته باشد. بدون التزام به پژوهشهای سنجشگرانه امکان گفت‌گو (و زمینه‌ مشترک گفت‌گو) میان گفتمانها و روایت‌های ملی گرایانه فراهم نمی‌شود. حاملان نبرد گفتمانی اگر نسبتی با پژوهش‌های سنجشگرانه درباره تاریخ ایران برقرار نکنند منزل نهایی چالش گفتمانی «توافق» و «اجماع‌سازی» نیست بلکه نبرد خشونت‌آمیز خیابانی است و تهدید تمامیت ایران است.

4-در ایران حاکمیت از گفتمان ملی‌گرایی-شیعی (ایران اسلامی) دفاع می‌کند در صورتیکه ایراندوستی مسولانه ایجاب می‌کند حاکمیت از بی‌طرفی گفتمانی دفاع کند و حافظ حقوق برابر شهروندان باشد. اساسا مهمترین دغدغه دولت باید برقراری حاکمیت قانون باشد. تا زمانیکه حاکمیت خود مدافع یک گفتمان ملی‌گرایی است از آن سو ملی‌گرایی‌های قومی و واگرا و رقیب را تشویق خواهد کرد.

5-ایراندوستی مسولانه ایجاب می‌کند که حاملان چالشهای گفتمانی ملی‌گرا غیر از ادب گفت‌گو، التزام به پژوهشهای سنجشگرانه و به خط قرمز حفظ تمامیت ارضی نیز التزام داشته باشند. حتی به بهانه دموکراسی و آزادی بیان نمی‌توان با مرزهای میهن و خاک ایران شوخی کرد.

پی‌نوشت

1-در نوشته دیگری تحت عنوان «دولت-ملت ایران در مطالعات آکادمیک» از میهن‌دوستی مدنی یا ملی‌گرایی مدنی یا «ایران برای همه ایرانیان» دفاع شده است.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها