از نظر لیلاز انسان گرگ انسان است پس داشتن بمب اتم واجب است
سعید لیلاز که سالها در کار تولید و کارخانه بود، امروز فهمیده است که راه را اشتباه رفته بود. او به جای کار در توسعه و کارخانه خودروسازی، باید تانک می ساخت تا امروز آرامش داشته باشیم.
داوود حشمتی نوشت:
سعید لیلاز از اصلاح طلبانی که او را با اقتصاد توسعه محور می شناختیم، اخیرا اظهارنظرهایی دارد که بیشتر آن را باید در قالب «رئالیسم کلاسیک» در سیاست ارزیابی و فهمید.
لیلاز اخیرا در گفتگو با روزنامه اعتماد ضمن مخالفت با برجام گفته است: « در شرایط فعلی با توانایی ساخت بمب اتمی ایران امنتر است. من با آقای ظریف هم که صحبت میکردم بحثم همین بود، من معتقدم که هیچ چیزی جز لوله توپ نمیتواند ضامن ثبات شما باشد... بحث من با شما این است که این آرامش از لوله توپ در میآید نه از توافق..... من کاملا زمینی و عینی به موضوع نگاه میکنم.»
بن مایه تفکری که امروز لیلاز (و احتمالا بخش مهمی از دلواپسان) دارند، تفکری «هابزی» از جهان است. «هومو هومینی لوپوس» در زبان لاتین یعنی: «انسان، گرگِ انسان است.» جملهای که توماس هابز از آن برای بیان دیدگاه خود نسبت به انسان استفاده کرده است. هابز از جمله متفکرانی است که در کنار ماکیاولی در روابط بین الملل و فلسفه سیاسی آنها را با عنوان رئالیست می شناسیم.
رئالیست ها فکر میکنند که بشر ذاتاً خیرخواه نیست. بلکه بیشتر خودمحور و رقابت پذیر است. دیدگاهی که توسط نظریه پردازانی مانند توماس هابز به اشتراک گذاشته می شود، طبیعت انسان را خودمحور (و نه لزوما خودخواهانه) و متعارض می داند مگر اینکه شرایطی وجود داشته باشد که در آن انسان ها با هم همزیستی داشته باشند.
هابز معتقد بود که در انسان، «خواستی سیریناپذیر و همیشگی برای رسیدن به قدرت بیشتر و بیشتر، وجود دارد که تا مرگ ارضا نخواهد شد.» جملهٔ انسان، گرگِ انسان است نیز به این معناست که با زندگی اجتماعی، انسانها بر سر ارضای امیال خود دچار نزاع میشوند و در این نزاع تنها آنکس که قدرت بیشتری دارد پیروز میشود، اما با این حال این پیروزی نیز دوام چندانی نخواهد داشت.
اولین مشکل اصلی تفکری که لیلاز به آن امروز در نسخه پیچی برای سیاست ایران با آن در تعارض قرار می گیرد دقیقا در همینجاست. هابز این را می گفت تا بیان کند که جامعه بدون یک قدرت مرکزی به «وضعیت طبیعی» دچار میشود. از نظر او وضعیت طبیعی، جنگ همه علیه همه، یا همان «هومو هومینی لوپوس» (Homo homini lupus) است. لذا او از این مقدمه استفاده می کند تا لزوم وجود و «سرور و رهبری» که به او امر و نهی کند را اثبات کند. سرور و قدرتی که آن را «لویاتان» می نامند.
تفکری که به افزایش قدرت لوله توپ معتقد است، طبیعتا باید تبعات آن را یعنی پذیرش یک سرور و رهبر برای جهان را نیز بپذیرد تا مانع از ایجاد هرج و مرج شود. آیا لیلاز وجود یک سرور در جهان که قدرت برتر از همه است و حق دارد همه را رهبری کنند می پذیرد؟
اشکال دوم آنجاست که این تفکر درست برخلاف تفکر اسلامی از سرشت انسانی است. هابز، انسان را موجودی اجتماعی نمیپنداشت و معتقد بود که انسان برای تأمین امنیت و فرار از مشکلات زندگی فردی به زندگی اجتماعی روی آورده و بدون وجود حکومتی که با قدرت جامعه را کنترل کند، امنیتی وجود نخواهد داشت.
برعکس هابز، اسلام انسان را موجودی اجتماعی می داند و جنگ را نه یک وضعیت طبیعی و عادی، بلکه یک وضعیت موقت و اضطرار معرفی می کند که در صورت شرایط ناگزیر می توان به آن دست زد.
با این تفاسیر ظاهرا سعید لیلاز که سالها در کار تولید و کارخانه بود، امروز فهمیده است که راه را اشتباه رفته بود. او به جای کار در توسعه و کارخانه خودروسازی، باید تانک می ساخت تا امروز آرامش داشته باشیم.
جالب تر اینکه می توانیم از سعید لیلاز بپرسیم: آیا می داند که اساسا با همین تفکر است که جامعه آمریکا پایه ریزی و اداره می شود؟ به عبارت روشنتر، نظم آمریکایی که سعید لیلاز بارها اذعان کرده آن را قبول ندارد، بر همین پایه بنا شده است. با همین تفکر است که در آمریکا سلاح آزاد است. آمریکا از سر علاقه و تفریح، آزادی سلاح را در قانون اساسی آمریکا قرار نداده.
بنیانگذاران آمریکا معتقدند که هر کس مسئول امنیت خود است و البته قدرت مرکزی ایالات متحده به عنوان دولتی فدرال همان لویاتان هابز است که اجازه نمی دهد جنگ همه علیه همه شکل بگیرد. از همین رو می بینیم که لیلاز در عین حال که مدعی است با نظم آمریکایی مخالف است، در واقع ندانسته شیفته و مفتون نظم آمریکایی است.
دیدگاه تان را بنویسید