محمدرضا تاجیک، فعال سیاسی اصلاحطلب:
لحظه مهسایی لحظه مواجهه قدرت با عریانی خودش است/ احتمالا یک نوع رفوکاری سطحی انجام میشود ولی بنیانها سر جایشان باقی میمانند
اصحاب قدرت بیش از اینکه از رخدادها پند بگیرند تلاش میکنند واقعیت را بپوشانند/ در شرایطی قرار داریم که نوعی تراکم شکافها را تجربه میکنیم
محمدرضا تاجیک در تحلیل اتفاقات رخ داده بعد از مرگ مهسا امینی گفت: لحظه مهسایی و لحظه ژینایی، لحظه مواجهه قدرت با عریانی خودش است. قدرت متوجه شده است این لباس خیالی که دیریست به تن دارد در خیال اوست. در واقع عریان است.
محمدرضا تاجیک، تحلیلگر و فعال سیاسی اصلاحطلب به تحلیل وقایعی پرداخته که این روزها پس از فوت مهسا امینی در کشور جریان دارد.
او در تحلیل خود بر این نکته تاکید میکند که ما هم اکنون در یک لحظه تاریخی مهم قرار داریم. او این شرایط را یک «ناوضعیت» میخواند، به این معنا که اجزای سیستم نمیتوانند یک رابطه ارگانیک و منظم با هم پیدا کنند و هر کدام ساز خودشان را میزنند.
تاجیک این شرایط را شرایطی خطیر میداند که عزم صحیحی برای شناخت زمینهها و رفع بنیادین علل آن وجود ندارد. او معتقد است که به احتمال زیاد برخی «رفوکاری ها» بعد از این اتفاقات صورت بگیرد اما هنوز نشانه جدی از پذیرش واقعیت مستتر در این وقایع توسط حاکمیت دیده نمیشود.
به گزارش فراز، بخشهایی از گفتوگوی تاجیک را در ادامه می خوانید:
*مهسا دیگر یک فرد نیست، مهسا یا ژینا نام یک لحظۀ تاریخی کمنظیر است که ناگهان در سیر تاریخیای که تجربه میکردیم، گسست ایجاد کرده است. این یک شکلی از کژروی و انحراف است که از مسیر کژ صورت میگیرد. انحرافی است که در انحراف موجود خط میاندازد.
*لحظۀ مهسایی و لحظۀ ژینایی، لحظۀ مواجهه قدرت با عریانی خودش است. قدرت متوجه شده است این لباس خیالی که دیریست به تن دارد در خیال اوست. در واقع عریان است. همچنین لحظه مواجهه قدرت با «هستهمتایی» خودش نیز هست.
*این لحظه، لحظۀ فصل و فاصلههای درونی نیز هست. در این حالت، قدرت با دیگریهای درونش مواجه میشود و نخهای کوکی که اجزای درونش را بهم پیوند داده بود و از او یک کل منسجم ساخته بود، شروع به پارهشدن میکنند. در کارکردی معکوس، این لحظه مهسایی، همچون نخ بخیه یا کوکی ظاهر شده است که پارههای متفرق و متکثر اجتماعی سیاسی را بهم پیوند میزند و یک زنجیره همارزی ایجاد میکند، یک کمونیتاس. اینروزها تجلی عینی این زنجیره را در قاب و قالب تجمعات مجازی و غیرمجازی میبینیم.
*مسئله این است که مهسا با مرگ خویش این واقعیت را آشکار کرد که «قدرت بار دیگر غلط کرده راه» امارت نکرده، بلکه ویران کرده. تدبیر نکرده، بلکه تدمیر کرده است. متاسفانه اصحاب قدرت ما بیش از اینکه از این رخدادها پند بگیرند ملال می گیرند و تلاش می کنند واقعیت را بپوشانند و به شکل دیگری افکار عمومی را توجیه کنند.
* به نظر من، تمام تلاش آنها باید این باشد که روزنههای این اتفاقات و رخدادها را ببندند و بسترهایی که چنین حوادثی در آن شکل میگیرند را بخشکانند، وگرنه اگر کوزه بشکند و آب فرو بریزد دیگر آنها نمیتوانند این کوزه شکسته را ترمیم و این آب ریخته را جمع کنند و دیگران هستند که از این فضا نهایت استفاده را میبرند.
*شرایطی که در جامعه امروز ما وجود دارد تردید ندارم که این لحظه مهسایی به شکلی تکرار خواهد شد و در هر تکرار آن شبحی از اشباح مهسا (و مهساها) حضور خواهد داشت. تاکیدا بگویم، در فضای توپولوژیک ما از مرحلۀ «مهسا به عنوان یک فرد/انسان» عبور کردهایم، لذا باید سطح تحلیل را یک گام به پیش برد و دید از این به بعد با چه واقعیتی مواجه هستیم.
*[در پاسخ به اینکه پدیده مرگ مهسا امینی و پیامدهای آن را باید نشانه چه وضعیتی دانست] بیتردید، باید ناشی از یک ناوضعیت بدانیم، یا وضعیتی که از کوره در رفته است. من قبلا در مورد این موارد صحبت کردهام، ما با یک ناوضعیت مواجه هستیم تا یک وضعیت، و سیستمهای فرعی درون سیستم اصلی نمیتوانند یک رابطه درونی منظم و منطقی و قاعدهمند با هم برقرار کنند و زیر-سیستمهای از هم عبور میکنند. هر کدام ساز خودشان را میزنند و حرکت خودشان را انجام میدهند.
*حل یک مسئله و مشکله بدون توجه به بسترها و زمینههایی که آن را ایجاد میکند مشکلی را حل نمیکند. بنابراین، اصحاب قدرت باید توجه داشته باشند و ببینند این ناوضعیت چگونه در جامعه ما شکل گرفته و چگونه دامنه آن گسترده شده است، چگونه عمل میکند و در آینده چه آفاتی از این ناوضعیت برمیخیزد.
*به نظر من تغییر ژرفی نخواهیم داشت. یک نوع باور غلط در اعماق ذهن و روح و روان برخی از حامیان حفظ وضع موجود شکل گرفته که هر گام به عقب برداریم، وارد یک بازی دومینو میشویم و باید تا آخر برویم. این آموزه و این ایده، نمیگذارد که یک تغییر جدی و عمیق و ژرف انجام شود. ولی به علت شرایط اضطرار و ملتهبی که هست، احتمالا یک نوع رفوکاری سطحی انجام میشود ولی بنیانها سر جایشان باقی میمانند، لذا چنین وقایعی به شکل دیگری بازگشت خواهد داشت.
*بیتردید. دو مولفه در جامعه امروز ما کار میکند. اول، مقبولیت و مشروعیت اقناعسازی افکار عمومی دچار خدشه شده است. یعنی کسانی که باید افکار عمومی را اقناع کنند دچار یک نوع بحران مقبولیت و مشروعیت شدهاند. طبیعی که حتی اگر راست بگویند هم در چنین فضایی نمیتوانند نقشآفرینی داشته باشند. دوم، ذهنیت اجتماعی که در جامعه رسوب کرده است. در طول این سالها به جایی رسیده که تولید سوژه هیستریک میکند، سوژهای که زیباییها را هم زشت میبیند و خوبیها را بد میبیند و کمتر باور میکند امری که دارد اتفاق میافتد آن است که اصحاب و نهادهای قدرت میگویند.
*البته من از جانب تمام مردم صحبت نمیکنم. این دو عامل در آینده هم نقشآفرینی خواهند کرد و برای همین میگویم اگر اصحاب قدرتی که سر کار هستند به دنبال تدبیر شرایط هستند باید بتوانند این فضای ذهنی را به یک شکلی تغییر دهند و تدبیر کنند. در غیر این صورت حتی زیباییهایشان دیده نمیشود و واقعیتهایی که ارائه میکنند هم دیده نمیشوند و یا به شکلی معکوس دیده میشوند.
*شکافی که در جامعه ایجاد شده متاسفانه عمیقتر، گستردهتر و متراکمتر می شود. ما در یک شرایطی قرار داریم که یک نوع تراکم شکافها را تجربه میکنیم. متاسفانه شکاف اقتصادی، شکاف جنسیتی، شکاف قومیتی، شکاف اخلاقی، شکاف سنی و شکافهای فرهنگی و سیاسی دارند متراکم میشوند و یکجا دست به دست هم میدهند و گره کور میشوند.
*این شرایط یک شرایط استیصال را فراهم میآورد که دیگر راه برون رفت از آن سخت میشود و عدهای را به این فکر میاندازد که حالا که این گره با دست باز نمیشود با دندان آن را باز کنند و یا گره را کورتر کنند. بنابراین، این اتفاقها پیامدها و بازخوردهای منفی و مخرب خودش را در آینده خواهد گذاشت.
*به نظر من، راه ناهموار است و مصداق این گفتۀ حافظ: «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل». در این شرایط آقایان باید بتوانند فضا را تمهید کنند که این خیلی سخت است. ولی اگر اراده آن باشد و این اراده معطوف به آگاهی و نقد باشد، شاید بتوانند تدبیری کنند و از حادتر و رادیکالتر و آنتاگونیستیتر شدن این شکافها و شیارهایی که در طول این سالیان ایجاد شده را ممانعت کنند، که البته چنین ارادهای نمیبینم.
*درون حاکمیت یک نوع یگانگی وجود ندارد. در این فضا هم با نوعی و سطحی از تکثر و تفاوت و تخالف مواجهایم که در هنگامههای خاص بروز و ظهور میکنند و فاصلهها و تفاوتها نمایانتر و آشکارتر میشوند و این امکان را نمیدهد که حاکمیت تصمیمی بگیرد و بتواند آن را کاملا عملیاتی و اجرایی کند.
*من قبلا در کتاب زیست جنبش گفتهام، متاسفانه وقتی میگوییم جامعه آبستن چنین حوادثی است عدهای این را برداشت میکنند که آن فرد دارد خودش آن شرایط را میآفریند و خودش این جنبشها و خیزشها را میآفریند نه اینکه تخمین میزند.
*من قبلا گفتهام و الان هم میگویم که اگر اصحاب تصمیم و تدبیر نتوانند در آن بنیانهای فرهنگی و اندیشهای و ارزشی و هنجاری تغییراتی حاصل کنتد در روبنا اتفاق خاصی نمیافتد.
خیلی عالی نوشتند آقای تاجیک