احمد میدری در یادداشتی حمایتی از پیام سیدمحمد خاتمی:
خشونت، نتیجه دور شدن حکومت و مردم از راهبرد اصلاحطلبان است
میدری در تفسیر پیام خاتمی نوشت: آخرین پیام سیدمحمد خاتمی دعوتی ریشهدار برای پرهیز از خشونت و ایجاد راهی برای حل بحران کنونی است. اشکال مختلف خشونت نتیجه دور شدن حکومت و مردم از راهبردی است که اصلاحطلبان بیش از یک ربع قرن بر آن مصرند.
«دعوتی ریشهدار برای پرهیز از خشونت و ایجاد راهی برای حل بحران کنونی» این عباراتی است که احمد میدری، عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی با استفاده از آن تلاش میکند تا تفسیری ماهوی از پیام سید محمد خاتمی رهبر اصلاحات در واکنش به رخدادهای اخیر ارایه کند.
پیامی از رهبر اصلاحات که هنوز دقایقی از انتشار آن نگذشته بود که بازار ارزیابیهای موافق و مخالف در خصوص آن در رسانهها و شبکههای اجتماعی حسابی گرم شد. مطابق معمول گروهی از فعالان سیاسی از در مخالفت با این پیام در آمدند و آن را دیرهنگام، مبهم و محافظهکارانه توصیف کردند و برخی دیگر نیز در تایید این پیام، اظهارنظر و آن را مسیر تازهای برای رسیدن به کنشگری معقول تحلیل کردند.
پیامی که در آن هم نسبت به حادثه تلخ «شیراز» واکنش نشان داده شده بود و هم در خصوص حوادث دردناک «تهران» و «زاهدان» و «مازندران» و «کردستان» و در کل درباره «جایجای میهن». خاتمی در این پیام نیز بر همان گفتمانی تکیه میکند که به وسیله آن در سال76 از گوشه دنج کتابخانه ملی ایران برخاست، وارد اتمسفر انتخابات هفتم ریاستجمهوری شد و توانست توجه اکثر ایرانیان را با 20میلیون رای جلب کند.
فتحالفتوحی که 25سال قبل محافظهکاران را در شوکی عمیق فرو برد و ابهامات فراوان را برای آنها ایجاد کرد. خاتمی در دوم خرداد 76 در شرایطی با شعارهایی چون مدارا، تساهل و تسامح، تنشزدایی، شایستهسالاری، مردمسالاری و... سکان هدایت ساختار اجرایی را به دست گرفت که محافظهکاران در نقطه مقابل، تلاش داشتند ساختاری یکدست را در ساختار تصمیمسازی کلان کشور برای خود ایجاد کنند.
حضور خاتمی، گفتمانش و همراهی مردم با او (به خصوص نسلهای جوان و زنان) باعث شد تا پروژه جناح راست برای یکدستی قدرت متوقف شود. محافظهکاران اما بیکار ننشستند، به سرعت دست به بازیابی خود زدند و برنامهریزی بلندمدت خود برای یکدست شدن قدرت را از سال80 و انتخابات هشتم تداوم بخشیدند.
پس از فراز و فرودهای مختلف سرانجام پروژه یکدست شدن قدرت برای جناح راست، در سال 1400 به بار نشست و تمام ساختارهای اجرایی، تقنینی، مدیریتی و... در اختیار یک تفکر و یک جناح قرار گرفت. اهمیت این پروژه برای جناح راست به اندازهای بود که برای تحقق آن حاضر شدند حتی چهرههایی چون ناطقنوری، علی لاریجانی، احمد توکلی و... را نیز از قطار مدیریت کشور پیاده سازند.
اما این پایان ماجرا نبود، رخدادهایی که بسیاری از اصلاحطلبان نسبت به وقوع آن هشدار میدادند از راه رسیدند. زمانی که برای یکدست شدن قدرت، کنشگری عمومی در عرصههای سیاسی، مدنی، اقتصادی، اجتماعی، حزبی و...محدود یا مسدود شدند، به جای «صندوقهای رای»، «خیابان» و به جای «فعالیتهای مدنی»، «تجمعات اعتراضی» جایگزین شدند.
محافظهکاران دست راستی که در دوران تازه نام تازه «اصولگرا» را برگزیده بودند در واکنش به این تحرکات اعتراضی تازه پس از مرگ مهسا امینی اعلام کردند که خم به ابرو نخواهند آورد و در مدت زمان کوتاه یک هفتهای، بساط اعتراضها را جمع خواهند کرد.
هفتهها از پی هم سپری شدند و تجمعات از چهلمین روز هم گذر کرد، اما نه از پایان اعتراضات خبری بود و نه از کاسته شدن از خشم عمومی. هر اندازه که تحلیلگران دلسوز و صاحبنظران بیطرف، بیشتر از دولت میخواستند که صدای مطالبات مردم را بشنود و ضمن عذرخواهی، زمینه معرفی متخلفان را فراهم سازد، دولت کمتر به این تذکارها توجه کرد و کمتر مرهم بر زخمها نهاد.
کار به جایی رسید که در صدا و سیما شبهکارشناسانی ظاهر شدند که ریشه اعتراضات مردمی را به عقدههای فروخورده جنسی جوانان مرتبط میکردند. روند اعتراضات اما هرگز کاهش پیدا نکرد، پیام سید محمد خاتمی در چنین شرایطی منتشر شد، در شرایطی که زخمهای وارد شده بر ایران، هم در حرم شاهچراغ شیراز قربانی میگیرد و هم در خیابانهای تهران و مازندران و گیلان و زاهدان.
خاتمی باز هم بر همان گفتمانی تاکید میکند که پیش از این در سال 76، ایرانیان را در یک مسیر قرار داد. پیامی از مدارا، گفتوگو، تنشزدایی، شایستهسالاری و تساهل و تسامح. مبتنی بر این گزارههاست که احمد میدری که پیش از این در مجلس ششم در شمایل نماینده مردم آبادان دنبال تحقق محتوای گفتمان اصلاحات بود، اینبار در شمایل یک استاد دانشگاه تلاش میکند لایههای درونی پیام خاتمی را تحلیل و تفسیر کند.
میدری در تفسیر پیام خاتمی مینویسد: آخرین پیام سید محمد خاتمی دعوتی ریشهدار برای پرهیز از خشونت و ایجاد راهی برای حل بحران کنونی است. اشکال مختلف خشونت از حرم شاهچراغ تا زاهدان و سایر خشونتهای خیابانی نتیجه دور شدن حکومت و مردم از راهبردی است که اصلاحطلبان بیش از یک ربع قرن بر آن مصرند.
در ناتمامی و نافرجامی راهبرد اصلاحطلبان علل مختلفی وجود داشته است، اما راهی جز تداوم آن با اندکی تجدیدنظر و اصلاح آن برای دستیابی به آرمانها نمیشناسیم. اصلاحطلبان با وجود همدلی با حرکتهای اعتراضی اخیر همچنان بر حفظ نظام جمهوری اسلامی و مخالفت با براندازی تاکید میورزند. این منش محصول تجارب گرانقدر تاریخی این سرزمین و مبانی نظری مستحکمی است که اشاره به آنها مفید است:
یکم. ایرانیان منش خاص خود را برای اصلاح حکومت دارند. ایرانیان به جای رودررویی مستقیم با حاکمان آنها را به تدریج در فرهنگ و هویت خود ادغام میکردند. با این راهبرد ایرانیان بارها تمدن جدید خود را بنا کردند. کسانی مانند مهندس بازرگان در میانسالی این منش سیاسی ایرانیان را نشانهای از سازشپذیری منفی آنها میدانست، اما بعدها خود به سنت سیاستورزی تاریخی ایرانیان اعتنای بیشتر و منش خود را تا حدودی اصلاح کرد. مورخان بزرگی چون عبدالحسین زرینکوب و آن لمبتون به اینگونه خاص سیاستورزی پرداختهاند و اخیرا محمد بهشتی در کتاب ایران کجاست و ایرانی کیست (انتشارات روزنه 1400) این سیاستورزی معقول را بسط داده است. به این شیوه اصلاحطلبی ایرانی در ادامه مقاله و کاربرد آن برای امروز اشاره میشود.
دوم. همه تجربههای بشری از انقلاب فرانسه و انقلاب اکتبر روسیه تا بهار عربی هیچ کدام به آزادی و توسعه دست نیافتند. این همه تجارب تلخ نه یک تصادف، بلکه بیانگر یک رابطه علی و علمی است. سوم. اقتصاددانان در دو دهه اخیر علت شکست راهبرد براندازی نظامهای سیاسی در دست یافتن به آرمان آزادی و توسعه را به خوبی فرموله کردهاند (بهطور مثال مراجعه کنید به کتاب در سایه خشونت ترجمه محمدحسین نعیمیپور و محسن میردامادی، انتشارات روزنه 1396).
بر پایه مباحث نظری و تجارب تاریخی ایرانیان و مطالعات تطبیقی برای پرهیز از خشونت و اصلاح حکومت در ایران اقدامات زیر را میتوان به بحث و بررسی گذاشت:
یکم. خروج اصلاحطلبان از انفعال. حوادث اخیر مسوولیت اصلاحطلبان را دوچندان کرده است. آنها نمیتوانند بنشینند و سیر حوادث را مشاهده کنند. خیابان و خشونت همچنانکه در این مدت شاهد آن بودهایم، آکنده از حوادث غیرمترقبه و غیرقابل کنترل است. تماس رییسجمهور با خانواده مهسا امینی و عزل فرماندار زاهدان بیانگر آن است که دولت این حوادث را ناخواسته و نادرست میداند.
حادثه حرم شاهچراغ و جریانهای خارج از کشور نشان داد نیروهای داخلی کنترل همه امور را در دست ندارند. هر قدر نیروهای آگاه فعال شوند امکان مدیریت حوادث به سمتی که منافع ملت ایران محقق شود، بیشتر است. اصلاحطلبان به صورت بالقوه و بالفعل نیروی اجتماعی و سیاسی مهمی هستند. گروه مهمی از دانشگاهیان و کارکنان نظام اداری اصلاحطلبند. آنها میتوانند با معترضین سخن بگویند و مروج الگوی سیاستورزی تاریخی ایرانیان باشد. درست است که از سال 1384 تاکنون امکان اصلاحات محدودتر شده است، اما راهی جز پایداری بر همان اصول و یافتن اقدامات مبتنی بر آن وجود ندارد. تغییرات بزرگ فاجعهآمیز است و باید بر مطالبات مبتنی بر قانون ایستادگی کرد.
دوم. تغییر شیوه تعامل با حکومت. اصلاحطلبان با حکومت در رسانهها سخن میگویند و هر روز فاصله آنها با حکومت بیشتر شده است. هر چند در این شیوه تعامل اصلاحطلبان تنها مقصر نبودهاند، بلکه حکومت نیز خطا کرده است، اما با سنت تاریخی ایران همخوانی ندارد، تعامل اهل قلم از رودکی و سعدی تا... با حکومت اندرزنامه و چانهزنی در دیوان بوده است. اصلاحگران ایرانی کنشگران واسطی بودند که از یک سو با هنر خود مردم را گرد میآوردند و از سوی دیگر این پایگاه مردمی را تبدیل به سرمایهای برای تعامل با حکومت میساختند تا آنها بر مدار مردم حکومت کنند. یکی از رموز بقای ایران وجود همین کنشگران واسط در عرصه هنر و سیاست بوده است، همین منش را باید ادامه داد.
اگر اصلاحطلبان بتوانند مردم را گرد خود آورند، سرمایهای بزرگ برای تعامل با حکومت دارند. تاکنون حکومت سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان را یک تهدید تلقی میکردند، اما وقت آن رسیده است که هم حکومت و اصلاحطلبان در تعامل با جامعه و تعامل با یکدیگر تجدیدنظر کنند.
دیدگاه تان را بنویسید