مصاحبه جدید با پیرمردی که چهار سال پیش گفته بود خودتان میدانید و مملکتتان+ عکس
خودتان میدانید و مملکت تان و بازهم دست سر شانهی او خواهم زد و خداحافظی کرده و نکرده راهم را میگیرم و میروم!
محمود حجتی، وزیر وقت کشاوری، 20 آبان 97 راهی طبس شد و خیلی اتفاقی رو در روی «کشاورز طبسی» قرار گرفت
به گزارش آفتاب یزد، میرزا علی میگوید:
چند کارگر داشتم که روی زمین کار میکردند. گفتند: کیک و کلوچه نگیر، صبحانهی ارزانتر بگیر. مثلاً نان و پنیر و گوجه فرنگی.
راهی مغازه شدم، نان و پنیر گرفتم و کمی گوجه فرنگی. گوجه فرنگیها را شمردم دیدم شدهاند به عبارتی؛ دانهای 700 تومان! ناراحت شدم. سر راه، وقتی صبحانهی کارگرها را دادم دیدم شهرک(صنعتی) شلوغ است. پرسیدم چه خبر است؟ گفتند آقای وزیر آمده برای افتتاح چند طرح و کارخانه. من هم سر موتور را کج کردم و رفتم تا رسیدم به وزیر.
میگوید: آقای حجتی را میشناختم، یعنی توی تلویزیون دیده بودمشان. نزدیک رفتم و سلام کردم... میخندد و میگوید: حتما باقی ماجرا را خبر داری؟
میگوید: بعدِ خداحافظی یکی دوان دوان آمد و یک کارت هدیه به من داد کارت هدیهی صدهزارتومانی!
میگوید: من حرف بدی نزدم ولی تهِ ماجرا را عریان جلوی وزیر پهن کردم که ببیند در این مملکت وقتی گوجه دانهای 700 تومان است باقی ماجرا چگونه است...!
«میرزا علی شجاعی» گفت: «اگر بازهم با وزیر کشاورزی مواجه شوم میگویم: «من گفتم ولی شما گوش نکردید» و بازهم میگوید: «خودتان میدانید و مملکت تان» و بازهم دست سر شانهی او خواهم زد و خداحافظی کرده و نکرده راهم را میگیرم و میروم!
به او میگویم: آقای وزیر! من آن چه میبایست بگویم را گفتم ولی کسی گوش نکرد! میگوید: بازهم دست سر شانهی او خواهم زد و بازهم خواهم گفت: «خودتان میدانید و مملکت تان!» میرزا علی سکوت میکند، با دو دست، صورتش را پنهان میکند و چندبار پشت سر هم آه میکشد. اصراری به ادامهی گفتگو ندارم اما بعد اندکی سکوت ادامه میدهد: کاش قدر این مملکت و این مردم را میدانستیم!
میرزا علی، بدون این که سوالی پرسیده شود میگوید: مملکت داری سخت است، خیلی سخت است. مملکت داری بلدی میخواهد، خیلی هم بلدی میخواهد.
وی ادامه میدهد: برای مملکت داری باید از آدمهایی استفاده کرد که باتجربه و باشهامت باشند و چون بیتجربه و ترسو بودند به این جا رسیدیم. میگوید (با همان لهجهی شیرین طبسی و شاید دیهشکی): مملکت داری تامین میخواهد، باید بلد باشی شکم مردم را سیر کنی، باید بلد باشی اجازه ندهی پدر و مادرها پیش اولادشان خجالت زده باشند، باید بلد باشی برای مردمان سرزمینت آسایش بیافرینی، ثروت نه، آسایش.
گرسنگی و اندوه پدر این مملکت را درآورده، کسی که میخواهد مملکت داری کند باید بلد باشد آسایش مردمان سرزمین خودش را تامین کند.
میرزاعلی با همان لحن و کلام ساده و شیرینی که دارد میگوید: این مملکت امام زمان (عج) است، اصلا همهی امور این مملکت به دست امام زمان (عج) است اما الان که شمای مسئول قبول زحمت کردهای باید برای رفاه و آسایش مردمان این سرزمین تلاش کنی. تلاش به تنهایی کافی نیست اول باید تجربه کسب کنی و شهامت داشته باشی واگرنه کارها به سامان نخواهد شد.
میگوید: دنیا روی سر آدمهای خوب میچرخد، چه یکی چه همه. میگوید: مردم یک سرزمین وقتی برای معیشت به سختی افتادند یعنی یک جای کار میلنگد. میگوید: فرمان هدایت این ماشین را دست آدمهای بیتجربهی ترسو دادیم که این جوری شد.
دسته دسته شدهایم و این اصلاً خوب نیست. میگوید: باید یکی بشویم و دست در دست هم برای آبادی خرابیها و ترمیم ناهمواریها تلاش کنیم. میگوید: از این که یک عده این طرف بایستند و یک عده آن طرف بیمناکم. میگوید: اول باید دلها را به هم نزدیک کنیم.
میپرسیم: میرزاعلی! چه شد که روزگارمان این گونه شد؟ میگوید: کور از بینا، بیناتر است چون بدون عصا حرکت نمیکند. میگوید: اول مسیر را بررسی میکند بعد قدم بر میدارد. میگوید: امور مملکت همان کوری است که عصا در دست نداشته وگرنه به چاه نمیافتاد. میگوید: حواسمان جمع نبود که مملکت را انداختیم توی چاله و به جان هم افتاده ایم. میگوید: قبل از هر کاری باید مملکت را از چاله درآوریم. میگوید: قبلاً گفتم کسی گوش نکرد، حالا هم کسی گوش نخواهد کرد!
به میرزاعلی و میگویم: میرزا علی! اوضاع را چطور میبینی؟ بالاخره که نمیشود اینگونه باقی بماند. به نظرت خوب میشود؟
میرزا علی دیگر به من نگاه نمیکند. چشم میدوزد به خاک و همین دو کلمه را میگوید: «هیهات، هیهات!»
عالی