افشین فراهانچی قائم مقام دبیرکل حزب اراده ملت:
گروهی که فعلا در قدرت است، حتی نزدیک به بحث آشتی ملی هم نیست
قائم مقام دبیر کل حزب اراده ملت گفت: آشتی ملی پیشنهادی است که بیشتر توسط این دو طیف حذف شده مطرح میشود و گروهی که فعلا در قدرت قرار دارد، حتی نزدیک به بحث آشتی ملی هم نیست و اصلا اعتقادی به این ندارد که شکاف، بحران یا مشکلی وجود دارد و آشتی لازم است.
افشین فراهانچی قائم مقام دبیرکل حزب اراده ملت، در پاسخ به این سوال سال جاری، سال انتخابات است. چه اقداماتی باید برای آشتی ملی و افزایش مشارکت مردم انجام شود، چقدر ضرورت دارد حاکمیت فرصت حضور همه سلایق و افکار مختلف را در انتخابات فراهم کند و به معنای واقعی شاهد تبلور جمهوریت نظام باشیم، گفت: شما اینجا دو بحث متفاوت را مطرح نمودهاید. یکی اینکه آیا ضرورتی برای حضور همه سلایق و افکار مختلف و آشتی ملی وجود دارد.
به گزارش ایلنا، بخش هایی از گفت و گوی فراهانچی را در ادامه می خوانید:
- دوم اینکه برای افزایش مشارکت مردم در انتخابات چه اقداماتی باید انجام داد. اگرچه به طور خودکار اگر همه سلایق بتوانند در انتخابات حضور یابند، بحث مشارکت بیشتر تضمین میشود ولی خیلی وقتها نیز همه سلایق حضور ندارند ولی میتوان به شیوه هایی خاص مشارکت را افزایش داد.
- در مورد بحث اول، دیدگاه من این است که اگر میخواهیم جمهوری به معنای واقعی داشته باشیم و این مدل حکومت داری را الگوی برتر برای توسعه پایدار و کم هزینه میدانیم، پس باید در مسیر بسترسازی برای حضور همه سلایق و افکار گام برداریم.
- اتفاقی که دقیقا در این سالها بطور معکوس رخ داده است و بطور مداوم سلایق و افکار مختلف را به شیوههای مختلف از حضور در انتخاباتها منع کردهایم. ظاهرا برخی از کسانی که متولی حاکمیت در ایران هستند به دلایل مختلف این الگو را برای حکمرانی مطلوب نمیدانند و از تن دادن به الزامات آن خودداری میکنند.
- اگر آقایان این الگو را قبول کنند، انجام دادن آن بسیار سهل است. کافی است که بحث تائید صلاحیت نامزدها به این شیوه فعلی از مراحل انتخابات حذف شود. خود به خود تمام صاحبان سلایق و افکار همراه با طرفدارانشان در انتخابات حضور مییابند و این امر منجر به افزایش مشارکت و در ادامه آشتی ملی حول محور ایران برای همه ایرانیان میشود. پس از نظر من مشکل در عدم قبول این الگو یا استثتنائات بسیار زدن بر آن است که کل الگو را از حیض انتفاع ساقط میکند.
- مردم خودشان میدانند که چگونه صدای اعتراض یا مطالباتشان را به حاکمیت برسانند و این موضوع نیازی به برنامه ریزی و قانونگذاری ندارد. مشکل اینجا است که بعد از رسیدن صدای این اعتراض به گوش متولیان امر چه اتفاقی خواهد افتاد.
- در حال حاضر ابزارهای بسیار متنوعی برای رساندن این صداها وجود دارد چه روشهای سنتی نظیر بست نشینی، اعتصاب و تظاهرات و چه روشهای مدرنی نظیر کمپین، شعارنویسی و رفراندم. مسئله ما پاسخ حاکمیت به این اعتراضات و مطالبات است.
- حاکمیت تقریبا اغلب این اعتراضات و مطالبات را با عناوینی چون غیرقانونی بودن، نامشروع بودن، مصلحت نبودن، ناشی از ناآگاهی، خط گرفته از دشمنان و بیگانگان، اولویت نداشتن و غیره رد میکند و در جهت دیگری عمل میکند.
- داستان قانون گذاری در این مورد نیز کمکی به اصل قضیه نکرده و فقط برای اتلاف وقت است. الان بخش وسیعی از جامعه مطالبه اینترنت آزاد دارند، بخشی دیگر دنبال پوشش اختیاری هستند، بخشی دنبال رابطه مسالمتجویانه با سایر کشورها هستند، شما به پاسخ حکومت به این خواستهها بنگرید.
- پس بهتر است صورت مسئله را درست طرح کنیم. وگرنه من مطمئن هستم که الان حاکمیت صدای اعتراضات را به خوبی میشنود ولی مشکل این است که برخی نمیخواهند به آنها وقعی بنهند.
- اگر هم منظور کشف تعداد خواستاران یک مطالبه است که آن هم شیوه بسیار ساده و شناخته شده و قانونی دارد. طبق قانون اساسی میتوان برای دریافت نظرات مردم همهپرسی برگزار کرد یا انتخابات را از وضعیت فعلی به یک انتخابات آزادتر تغییر داد.
- نقش احزاب سیاسی در وقایع اخیر بسیار کلیدی و بی بدیل بود. بطور کلی در ایران این احزاب و رسانههای شبه حزبی هستند که در تمام ماهها و روزهای منتهی به یک واقعه، فضای نقد و مقاومت را شکل میدهند و بعد از یک واقعه نیز علیرغم خمودی و رخوتی که بر جامعه حاکم میشود این فضا را مشتعل و فروزان نگاه میدارند.
- متاسفانه در زمان خود وقایع، هم حاکمیت اجازه عرض اندام به احزاب نمیدهد و هم جامعه خود را بی نیاز از احزاب میبیند. از این رو در زمان وقایع نقش احزاب کم رنگ به نظر میآید. اما در واقع همین احزاب سیاسی هستند که بسترساز وقایع بزرگ میشوند. اگر به تاریخ معاصر ایران نگاه کنیم ردپای فعالین سیاسی حزبی را در ایجاد بسترسازی برای اکثریت وقایع حساس میبینیم. ولی به علت شناخته شده بودن تشکیلات حزبی در زمان بروز وقایع از اولین گروههایی هستند که دچار محدودیت کارکردی میشوند و نمیتوانند در آن زمان نقش خود را ایفا کنند.
- اگر فرایند هر رخداد بحرانی را به سه بخش قبل بحران، حین بحران و بعد بحران تقسیم کنیم. در ایران احزاب در مراحل قبل و بعد بحران بسیار موثر هستند. رخدادهای سیاسی در خلا رخ نمیدهند و نیاز به بستر مناسب و پیش نیازهایی دارند.
- در ایران معمولا این بسترها و پیش نیازها توسط احزاب ایجاد میشود گرچه در اکثر اوقات یا دیده نمیشوند یا نادیده انگاشته میشوند. بعد از واقعه نیز که جامعه بسته به نوع واقعه و نتیجه حاصل از آن، در خمودگی یا شعف ناشی از پیروزی غوطه ور میشود، این احزاب هستند که مجدانه پیگیر تبعات داستان میشوند و تلاش میکنند نگذارند شعله برافروخته شده به خاموشی گراید.
- اما در حین وقایع چون کل جامعه و مردم -چه موافق و چه مخالف- به حرکت درآمده است، معمولا و خصوصا در ایران احزاب کارکرد خود را از دست میدهند و ما هنوز در ایران به دلایل مختلف، نتوانستهایم در این بخش توفیقی داشته باشیم. از همین رو کنترل بسیاری از خیزشها و حرکات سیاسی از دست خارج میشود و منجر به نتیجه مطلوب و عینی نمیشود.
- اگر شرایط به گونهای بود که احزاب به این سرعت محدود و منکوب نمیشدند، مطمئنا شاهد کارکردهای مثبتتری از سوی این نهادهای مدرن مدنی در ایران هم بودیم. احزاب به علت کار حرفهای تر، پایداری طولانیتر، شناخت دقیقتر از سیاست و تاریخ میتوانند نقش موثری در شکل دهی به مطالبات و اعتراضات مردمی و به نتیجه رساندن آنها داشته باشند.
- خصوصا در ایران که فعالین حزبی تحت نظارت و مراقبت دائمی قرار دارند، ناگزیر این سلبریتیها هستند که در حین وقایع خودنمایی میکنند. به هر حال این راهکاری است که جامعه ایران برای حل مشکل محدود کردن احزاب از سوی حاکمیت ابداع کرده است.
- طبیعی است که به عنوان یک راه حل ناگزیر آسیبهایی هم دارد. یک سلبریتی هم شناخت کمتری از تاریخ و سیاست دارد و هم زمان بسیار کمتری را میتواند به مسائل سیاسی تخصیص دهد و احتمال عملکرد اشتباه نیز برای وی نسبت به یک تیم تشکیلاتی بالاتر است.
- از طرفی پاسخگویی این افراد در بازه زمانی نیز وجود ندارد. بعدها کسی نمیتواند ایشان را مورد بازخواست قرار دهد و یا حتی اگر این امر صورت بگیرد، تاثیر چندانی در کلیت داستان نخواهد داشت. در حالی که احزاب تا الی ابد مجبور به پاسخگویی هستند.
- مثلا شما نگاه کنید که هنوز فعالین سیاسی چپ در ایران باید پاسخگوی وقایع ۲۴ ساعت منتهی به کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ و انفعال حزب توده در آن زمان باشند ولی کسی با مواضع سلبریتیهای آن زمان کاری ندارد. در سالهای اخیر نیز بسیار شاهد این واقعه بودهایم و در نهایت فقط این احزاب بودهاند که مجبور به پاسخگویی برای عملکردشان به جامعه یا حکومت شدهاند.
- راهکارهای افزایش اعتماد عمومی مشخص است و باز مشابه یکی از سوالات قبلی شما باید بگویم که مسئله نداشتن راهکار نیست بلکه عمل نکردن به این راهکار است. برخی از متولیان حکومت در ایران نگاهی ابزاری به مشارکت مردمی دارند. به این معنی که برای خواسته خویش به دنبال مشارکت مردم و اعتماد آفرینی هستند.
- ممکن است ما در زندگی شخصی اینگونه عمل کنیم و برای رسیدن به آرزوها یا پروژههای خود دیگران را به مشارکت بطلبیم. اما در جمهوری داستان به این صورت است که متولیان امر باید به دنبال خواست مردم باشند و با شیوههای مختلف این خواست را به دقیقترین وجه شناسایی و سپس عملیاتی کنند.
- اما الان اینگونه است که تعدادی در قالب حاکمیت -به نظر من در اقلیت - دنبال خواسته خود هستند و میخواهند به هر طریقی مردم را همراه خود کنند. حال در مقاطعی موفق بودهاند و در مقاطعی نه و این امر روز به روز با بالاتر رفتن سطح آگاهی مردم و تنوع مطالبات ایشان دشوارتر میشود.
- توصیه دلسوزان در این میان این است که به قواعد جمهوری پای بند باشید. اگر جمهوری یعنی نظر اکثریت مردم و حفظ حقوق اقلیت، پس بگذارید همین مردم تصمیمگیرنده باشند و به شیوههای مختلف نظر خود را بر مردم تحمیل نکنید.
- در ابتدای وقایع و زمانی که گستره اعتراضات بسیار وسیع بود، بحث گفتوگو و آشتی ملی مطرح شد و با کنترل نسبی اعتراضات این بحث مجددا بلاموضوع شد. لذا ضرورت آن فقط در دوران عسر و حرج احساس میشد و اینک مناسبتی ندارد. نمونه این پدیده را هم در تاریخ کشورمان و هم در سایر کشورها مکرر شاهد بودهایم.
- بنابراین من عزم و برنامهای در این رابطه از سوی دولت نمیبینم. اما با این حال و با توجه به اینکه سال جاری سال انتخابات است، چند پیشنهاد میتوانم ارائه کنم. اول اینکه فضای ارتباطی در کشور باز شود، چه در حالت مجازی و چه در حالت حقیقی. دوم اینکه محدودیتهای فعالیتهای سیاسی و مدنی برداشته شود. سوم اینکه اجازه انتخابات آزاد، بدون بحث رد صلاحیت و نظارت استصوابی داده شود.
- در این میان سید حسن خمینی یک چهره سیاسی نیست و فقط با توجه به جایگاهی که دارد میتواند نقش یک میزبان یا متصلکننده را ایفا کند. آقایان لاریجانی، روحانی و ناطق نوری اصولگرا هستند گرچه در طیف معتدل آن قرار دارند و فعلا در حاشیه قرار گرفتهاند. آقایان خاتمی و نوری نیز از طرف حاکمیت به شدت مطرود تلقی میشوند. بنابراین ترجیح میدهم بر اساس این دستهبندی، نقش و کارکرد این افراد را مورد توجه قرار دهم.
- طیفهای اصولگرای معتدل لازم است که تعامل خود با حاکمیت را حفظ کند و با روشهای مختلف تذکرات، انتقادات و پیشنهادات خود را ارائه کند. ایشان در صورت رعایت قواعد بازی میتوانند امیدوار باشند که یا بتوانند دولت فعلی را در مسیر اصلاح قرار دهند یا اینکه به عنوان جایگزین مجلس و دولت در آینده نزدیک نقش آفرینی کنند. طبعا ایشان حمایت بخشی از اصلاحطلبان را هم بدنبال خودشان خواهند داشت.
- آقایان خاتمی و نوری در صورت تمایل و با توجه به جایگاهی که دارند، شایستهتر است که به بازسازی جنبش دوم خرداد بپردازند و با مشخص تر کردن مرزهای ظریفشان با جنبش سبز و جنبش اخیر، جایگاه جنبش اصلاح طلبی به سبک دوم خرداد را ارتقا بخشند تا بتوانند نقش تاریخی خود در آینده را ایفا کنند. طبیعی است که اگر حاکمیت با بنبستهایی در مدیریت کشور روبرو شود ایشان میتوانند در فرایندهای مختلف کمک حال باشند و هزینه های مسیر رسیدن به تعادل و دموکراسی را کاهش دهند.
- اما نکته اصلی این است که دولت و مجلس فعلی کماکان نیازی به حضور هیچکدام از این دو طیف احساس نمیکنند و مسیر از پیش مشخص شده خود را طی میکنند. در ادامه این مسیر اگر با مشکلات لاینحل روبرو شوند از این دو طیف کمک خواهند خواست ولی اگر بتوانند برنامههای خود را به هر شیوهای پیش ببرند حتی فشار برای حذف این دو طیفی که ذکر کردم را بیشتر خواهند کرد.
- آشتی ملی پیشنهادی است که بیشتر توسط این دو طیف حذف شده مطرح میشود و گروهی که فعلا در قدرت قرار دارد، حتی نزدیک به بحث آشتی ملی هم نیست و اصلا اعتقادی به این ندارد که شکاف، بحران یا مشکلی وجود دارد و آشتی لازم است.
دیدگاه تان را بنویسید