سیدعطاءالله مهاجرانی:
مشکل بنیادین سازمان مجاهدین از روزی آغاز شد که گمان کردند، رهبران انقلاب آنها هستند
سیدعطاءالله مهاجرانی نوشت: مشکل بنیادین سازمان از روزی آغاز شد، که گمان میکردند، رهبران انقلاب در کشور ما آنان هستند و رهبری انقلاب حقّ آنان است و دیگران، بر امواج سوار شدهاند و به زودی موجسواران میروند و سازمان مجاهدین بر قدرت و حکومت مسلط میشود.
«سرگشتگی در سراب» عنوان یادداشت سیدعطاءالله مهاجرانی برای روزنامه اعتماد است که در آن آمده: در سوره نور، در قرآن مجید دو تابلو یگانه و هر دو بینظیر در متون الهی و نیز ادبیات ترسیم شده است. تابلو نور، همان آیه نور که خداوند روشنایی آسمانها و زمین است و تابلو ظلمات که لایههای تاریکی بر هم پوشیده و انباشته شدهاند و تمثیل کسی که در دریای تاریکی و سیاهی و ستم غرق شده است، وقتی دستش را از لابهلای امواجی از جنس تاریکی بیرون میآورد، کسی او را نمیبیند! نمیتواند ببیند. تصویر تاریکی به عنوان مکمل تصویر و تابلو سراب مطرح شده است. کسانی که کارنامه اعمالشان مانند سرابی در بیابان و خشکزار است. سرابی که انسان تشنه سرگشته آن را آب میپندارد؛ اما هنگامی که به سراب نزدیک میشود، میبیند بازتاب شعاع آفتاب در نمکزار است. اما خدا را میبیند!
این کارنامه کسانی است که خود را محور قرار دادند و با تکاپو در دنیای خود دویدند و خویش را میزان و معیار دانستند و در خانه غرور بهسر بردند. سازمان مجاهدین خلق، چنین طبیعت و ماهیت و سرنوشتی یافته است. مشکل بنیادین سازمان از روزی آغاز شد، که گمان میکردند، رهبران انقلاب در کشور ما آنان هستند و رهبری انقلاب حقّ آنان است و دیگران، بر امواج سوار شدهاند و به زودی موجسواران میروند و سازمان مجاهدین بر قدرت و حکومت مسلط میشود. از شرایط جنگ و اختلافات عمیق سیاسی بین رییسجمهور وقت ابوالحسن بنی صدر و امام خمینی و یاران ایشان و مجلس شورای اسلامی استفاده کردند، گمان میکردند میتوان با موج بنی صدر به مقصد رسید. نرسیدند، در سی خرداد ۱۳۶۰، مبارزه مسلحانه و تروریسم گسترده را آغاز کردند. در کوچه و خیابان، هر کسی را که نشانه یا سیمایی حزباللهی داشت، ترور کردند. امامان جمعه، شهیدان مدنی و قاضی و دستغیب و صدوقی و اشرفی اصفهانی ترور شدند. هفتم تیر ماه سال شصت، با انفجار حزب جمهوری اسلامی بیش از هفتاد نفر از وزیران و نمایندگان مجلس و در راس آنان آیتالله سیدمحمد بهشتی را شهید کردند.
هشتم شهریور همان سال شهادت رییسجمهور محمد علی رجایی و نخستوزیر محمد جواد باهنر اتفاق افتاد. سال شصت سال غریبی بود. سازمان مجاهدین با خطمشی مبارزه مسلحانه، پیروز نشدند، از صحنه سیاسی کشور حذف شدند. اشتباه دوم استراتژیک سازمان، اتحاد با رژیم عراق بود. سازمان تحت فرمان صدام و دستگاه امنیتی عراق قرار گرفت. ارتش آزادیبخش تشکیل داد. به ارتش و سپاه ایران حمله میکرد. حتی در نهضت انتفاضه مردم عراق در کردستان و جنوب عراق در کنار ارتش بعثی، به کشتار بیرحمانه و پرقساوت مردم عراق پرداختند. جنگ تمام شد و آنان که گمان میکردند، میتوانند با عملیات فروغ جاودان، فروغی بیابند و جاودانه شوند، در ظلمات غرق شدند و در سراب توهم و خیالزدگی سرگشته گشتند.
اشتباه استراتژیک سوم، سازمان، بعد از کوچ به آلبانی و تشکیل کمپ اشرف ۳، فعالیت و عملیات در هماهنگی با اسراییل بوده است. این سرفصل، از سازمانی که با آموزش نظامی در پایگاههای الفتح، رهبرانش مبارزه را شروع کرده بودند تا تبدیل شدن به عامل و ابزار برای ترور دانشمندان هستهای ایران، داستان غریبی است.
در چنین حال و هوایی سازمان که معمولا هر ساله با کارناوال پاریس، چندین هزار نفر را جمع میکردند، از اتباع غیرایرانی سیاهی لشکر فراهم میآوردند. از شخصیتهای سیاسی معمولا سابق دعوت میکردند. پولپاشی میکردند.
جان بولتون به آنها وعده میداد که سال آینده در تهران! ترکی فیصل میگفت: «ای بیوه مرحوم رجوی، من در اسقاط نظام با شما همراه هستم!»
ناگاه در سی خرداد امسال با سه پدیده بسیار مهم روبهرو شدند:
یکم: وزارت کشور فرانسه اعلام کرد که برنامه تظاهرات روز دهم تیر ماه (اول جولای) سازمان نمیتواند برگزار شود.
دوم: در شوک اعلام ممنوعیت تظاهرات پاریس بودند که در روز سی خرداد، در روز سهشنبه هفته پیش، ۱۰۰۰ نفر از نیروهای ویژه پلیس آلبانی به کمپ اشرف حمله کردند. چنانکه در بیانیه شورای مقاومت سازمان آمده است، یک نفر از اعضای سازمان کشته و ۱۰۰ نفر مجروح شدهاند که حال چندین نفر وخیم است. کمدها و کامپیوترها را شکستند و هفتاد نفر را بازداشت کردند.
سوم؛ در شوک حمله پلیس آلبانی بودند و در بیانیه شورای مقاومت در روز سی خرداد ۱۴۰۲، از دولت امریکا تمنای مداخله و تضمین امنیت ساکنان کمپ اشرف را کردند که ناگاه سخنگوی وزارت خارجه امریکا شوک سوم را وارد کرد. سخنگو اعلام کرد که «دولت امریکا سازمان مجاهدین را یک جنبش اپوزیسیون دموکراتیک که شایستگی نمایندگی از طرف ملت ایران را داشته باشد، نمیشناسد و از حق دولت آلبانی برای تحقیق درباره فعالیتهای غیرقانونی در خاک خود حمایت میکند.»
یعنی همان سرگشتگی در سراب! چرا ورق برگشت و بخت سازمان چنین واژگونه شده است؟!
دیدگاه تان را بنویسید