جزئیات ماجرای بازداشت خشن دختربچه ۱۴ ساله توسط گشت ارشاد از زبان نفس حاجیشریف و مادرش؛ شکایت مامور زن از نفس در دادسرای اطفال!
روزنامه هم میهن با مادر و دختر ۱۴ سالهای که ماجرای بازداشتش توسط ماموران طرح نور هنوز ادامه دارد گفتوگو کرده است.
روزنامه هم میهن با مادر و دختر ۱۴ سالهای که ماجرای بازداشتش توسط ماموران طرح نور هنوز ادامه دارد گفتوگو کرده است.
به گزارش هم میهن، بخشهایی از این گزارش را در ادامه میخوانید؛
- نفس حاجیشریف: روزهای اول کلاً بیرون نمیرفتم. من و دوستم کلاً خانه بودیم. حتی همدیگر را نمیدیدیم. هنوز که هنوز است، بیرون نمیروم جز اینکه بخواهم بروم مدرسه. میترسم که ون بیاید و مامورها بیایند سمتم. دم مدرسه هم که هستم، هرنوع ونی میبینم، میترسم و چندقدم عقب میروم، قایم میشوم تا رد شود، بعد من بروم؛ با اینکه با پوشش مدرسه هستم. مدام فکر میکنم هرلحظه ممکن است بیایند خانهمان، من را بگیرند. روزهای اول اصلاً نمیتوانستم غذا بخورم چون آنقدر توی دهانم زده بودند که کاملاً داخل دهانم زخم بود. بعضی وقتها هم کابوسش را میبینم؛ آن صحنههای بد مدام برایم تکرار میشوند. حتی هنوز هم نمیتوانم زیاد غذا بخورم. زیاد میخوابم که فکر و خیال کمتری بکنم. به روانشناس هم هنوز مراجعه نکردهام، چون از خانه بیرون نمیروم.
- این خلاصه وضعیت روحی نفس است که خودش میگوید و مادرش هم آن را تایید میکند. نفس غیر از اینها حالا با یک پرونده جدید هم روبهرو شده؛ پروندهای در دادسرای اطفال که با شکایت یکی از ماموران زن طرح نور علیه او تشکیل شده، بهدلیل آنچه این مامور، «در رفتن یکی از انگشتهای دست» اعلام کرده است. مریم عباسی، مادر نفس اما به «هممیهن» میگوید که دخترش به کسی آسیبی نرسانده و اگر هم انگشت دست ماموری در رفته است، در نتیجه ضرب و شتم از طرف خودش بوده.
- در مقابل مادر نفس، به پنج مرجع قضایی و انتظامی علیه تیم مامورانی که آنروز او و دوستش را با خشونت بازداشت کردند و به پایگاه امنیت اخلاقی گیشا بردند، شکایت کرده؛ به دادسرای نظامی، بازرسی ناجا، حفاظت اطلاعات فراجا، بازرسی فراجا و بازرسی کل ناجا. نتیجه شکایات هنوز مشخص نیست اما خانم عباسی همین چندروز پیش متوجه شده که حالا پرونده از دادسرای نظامی خارج شده و به بازرسی فاتب رفته است.
- مریم عباسی: من دیدم دیر شد، هرچه تماس میگرفتم جواب نمیدادند. تا اینکه خود نفس از موبایل دوستش زنگ زد؛ من نمیدانستم ضربوشتم شده است. صدایش بالا نمیآمد، با بیحالی و ترس گفت، مامان ما را گشت ارشاد گرفته. آن مامور خانم گفت، بیایید گیشا. ما هم رفتیم. توی راه از پلیس امنیت به من زنگ زدند، چون دیده بودند ضربوشتم شده است. فهمیده بودند ۱۴ سالش است. گفتند، خانم دخترت اینجاست، اصلاً هم نگران نباشید. روبهروی کولر نشسته، آب هم به او دادهایم. گفتند اگر روسری داشتید، داشتید اگر هم ندارید مهم نیست، بیایید تحویلش بگیرید. من متوجه شدم یکجای کار، مشکلی هست. وقتی وارد شدم چندمامور خیلی بد با من حرف زدند. آنها هرچه میخواستند به من گفتند که تازه من برگشتم و دیدم لباس دخترم پاره است و توی تنش گره زدهاند. لباسش را هنوز دارم. آنها برای اینکه به بچه من بگویند حجابش خوب نیست، او را وسط خیابان وطنپور لخت کردهاند. او دیگر چطور میتواند در آن خیابان رفتوآمد کند؟
- من میخواهم این را از آن ماموران بپرسم که چطور دلشان آمد؟ من هنوز باورم نمیشود که چنین رفتاری با بچه بکنند؟ از مویش بکشند و ببرند؟ کی ما مردم انقدر نسبت به هم بیرحم شدیم؟ من نمیخواستم بچه من نسبت به آدمهای دور و برش انقدر بیاعتماد شود. من چطور از این بهبعد میتوانم بگویم که حجابش را رعایت کند؟ با این حجم از خشمی که دارد؟
- وقتی آمدیم خانه، دیدم وضع بدنش چطور است. یکی از خانمها روی زانوی نفس نشسته بود لبه جدول و این خیلی به بدنش آسیب زده بود. یکی از شاهدان به من گفت که دیده یکی از ماموران، جلوی دهان و بینی دخترم را گرفته و نفس او بند آمده بود و بعد که او داد میزند خانم تو را به خدا ولش کنید، او بچه است، دستش را برداشته و نفس دخترم بیرون آمده. یکی از ماموران با زانو، روی گردن او نشسته بود که باعث شده بود کبود شود. همه بدنش کبود بود. دو، سه شب اول که اصلاً نمیخوابید و فکر میکرد ماموران میآیند که او را با خود ببرند. همین الان که با شما حرف میزنم، دوربین پشت در آپارتمان را روشن کرده است. صبح که از خواب بیدار میشود، دوربین را روشن میکند و فکر میکند ماموران آمدهاند. ماموران به او گفته بودند، زندانیات میکنیم و...، ترس در وجودش مانده است. گزارش پزشکی قانونی، مهر و موم بود و نتوانستیم ببینیم. آن عکسهایی که منتشر کردم، یکماه بعد از آن اتفاق بود. هنوز هم جای بعضی زخمها روی صورت و گردنش هست.
دیدگاه تان را بنویسید