کد خبر: 679122
|
۱۴۰۳/۰۷/۲۳ ۱۴:۲۸:۰۹
| |

آخرین جمله‌ای که سردار نیلفروشان قبل از شهادت عنوان کرد

براساس اظهارات سردار اشتری شهید نیلفروشان قبل از شهادت اعلام کرد: ماموریت من در بیروت، پایانش گلستان شهدای اصفهان است. یعنی من با شهادت برمی‌گردم! ایشان گفتند که من می‌روم بوستان شهدا.

آخرین جمله‌ای که سردار نیلفروشان قبل از شهادت عنوان کرد
کد خبر: 679122
|
۱۴۰۳/۰۷/۲۳ ۱۴:۲۸:۰۹

سردار حسین اشتری، مشاور رئیس ستادکل نیروهای مسلح گفت: سردار نیلفروشان فرماندهی بود که از رده‌های پایین شروع کرده بود و به مسئولیت‌های بالا آمده بود. از یک رزمنده داوطلب که در حدود ۱۴ سالگی به جبهه رفته بود و آن موقع هنوز عضو سپاه نبود و یک رزمنده عادی بود.

به گزارش تسنیم، سردار حسین اشتری، مشاور رئیس ستادکل نیروهای مسلح، در گفت و گویی به بیان نکاتی درباره آشنایی خود با شهید سردار نیلفروشان و شهید سید حسن نصرالله، ماجرای رفتن شهید سردار نیلفروشان به لبنان و ... پرداخته است. در ادامه بخشی از این گفت و گو را می خوانید؛

* آشنایی شما با شخصیت سیدحسن نصرالله و همچنین سردار نیلفروشان از کجا آغاز شد؟

 شهادت آنها هم ضایعه‌ای بود برای امت اسلامی و هم نویدبخش پیروزی مسلمانان بر رژیم صهیونیستی که انشاءالله خون پاک این شهدای عزیز همانطور که ما در دفاع مقدس هم این را تجربه کردیم- باز پیروزی را مثل گذشته نصیب جبهه مقاومت حزب‌الله و مسلمانان در مقابل رژیم کودک کش صهیونیستی کند.

در خصوص حاج عباس نیلفروشان باید عرض کنم که، ایشان از دوستان قدیمی ما در سپاه پاسداران بودند. دورانی را در لشکر ما (لشکر ۱۴ امام حسین(ع)) و بیشتر در لشکر ۸ نجف اشرف در کنار سردار رشید اسلام شهید حاج احمد کاظمی بودند و در دوران دفاع مقدس بیشتر در آن یگان مشغول خدمت بود. از جمله رزمندگانی بود که در آن سنین پایین به جبهه آمده بودند و واقعا می‌توانیم بگوییم جوانی ایشان در دفاع مقدس شکل گرفت و در حدود ۸ سال دفاع مقدس ایشان مشغول دفاع بودند. لذا یکی از رزمندگان و پاسدارانی که با اخلاص تمام در دفاع مقدس حضور داشت حاج عباس نیلفروشان بود.

آشنایی ما یک بخشش به همان دوران مقدس برمی‌گشت اما ارتباط بیشتر ما بعد از آن بود و مسئولیت‌هایی که ایشان در سپاه پاسداران داشتند. مانند زمانیکه در نیروی زمینی و یک مدتی رئیس دانشکده فرماندهی ستاد دافوس شدند، بعد از آن هم معاون عملیات سپاه بودند. چند سالی را هم در لبنان در حال رفت و آمد بودند و ارتباط ما هرچه جلوتر می‌رفت بیشتر می‌شد.

 در برخی از جلسات زودتر همدیگر را می‌دیدیم مانند بعضی از جلسات شورای امنیت کشور یا جلساتی که در ستاد کل نیروهای مسلح تشکیل می‌شد. ایشان از طرف سپاه شرکت می‌کرد و همدیگر را می‌دیدیم. سعی می‌کردیم هر دو هفته یک بار  همدیگر را ببینم. هرچقدر که می‌گذشت علاقه‌مان به این دو بزرگوار یعنی شهید زاهدی و شهید نیلفروشان بیشتر می‌شد. البته بنده سردار زاهدی را از دوره‌ای که در لشکر امام حسین(ع) بودند خدمتشان ارادت داشتم.

هر موقعی که جلسه‌ای داشتیم، آقای نیلفروشان یادی از دفاع مقدس می‌کرد. با اینکه ما از دوره دفاع مقدس فاصله گرفته بودیم و سالها گذشته بود ولی ایشان همیشه آن زمان را یاد می‌کرد و این روحیه جهادی و انقلابی خودش را واقعا همه جوره حفظ کرده بود. یعنی افتخارش به رزمنده بودنش بود. افتخارش این بود که در جبهه مقاومت مدتی با سیدحسن نصرالله بوده و آنجا در خدمت حزب‌الله لبنان به عنوان مستشار نظامی سپاه حضور داشته است.

 واقعا من در ایشان می‌دیدم که عاشق جهاد و شهادت بود خصوصا جهاد در مقابل کفر به شکل مستقیم. اینکه در کنار حزب‌الله به شکل مستقیم با رژیم صهیونیستی در جنگ است و مقابله می‌کند را افتخار خودش می‌دانست. می‌گفت حتی الان از دوران دفاع مقدس برای من شیرین‌تر است که در این جبهه باشم و جانم را در این راه برای رضای خدا بدهم و در این سنگر حضور داشته باشم. ما بعضی مواقع به او می‌گفتیم که از آن پاسداران ۵۸، ۵۹ هستی و خلق و خویت مثل آنها باقی مانده است حاج عباس آقا!

موقعی که بعد از شهادت سردار زاهدی بنا شد ایشان به لبنان برود با هم جلسه داشتیم و صحبت کردیم، با آمادگی کامل این مسئولیت را پذیرفته بود.

* فعالیت قبلی‌شان باعث شده بود که شناخت دقیق از مقاومت داشته باشد؟

 باید کسی به آنجا می‌رفت که شناخت داشته باشد. ایشان چند سالی را در لبنان و سوریه بود. شهید بزرگوار سیدحسن نصرالله به اسم او و خانواده‌اش را می‌شناخت. این خیلی مهم بود. به منطقه و فرماندهان حزب‌الله آشنا بود. آقای سیدحسن نصرالله ایشان را تایید می‌کرد. باید کسی می‌رفت که این ویژگی‌ها را داشته باشد و این ویژگی‌ها در ایشان بود و واقعا هم کارهای خوبی را انجام دادند.

سردار نیلفروشان فرماندهی بود که از رده‌های پایین شروع کرده بود و به مسئولیت‌های بالا آمده بود. از یک رزمنده داوطلب که در حدود ۱۴ سالگی به جبهه رفته بود و آن موقع هنوز عضو سپاه نبود و یک رزمنده عادی بود تا اینکه در لشکر ۸ نجف اشرف مسئولیت بگیرد و معاون عملیات این لشکر شود. رشد ایشان یک رشد منطقی و خوب بود و در طول آن سالها آبدیده شده بود.

او یک فرماندهی بود که هم از نظر راهبرد حرفی برای گفتن داشت و توانمند بود هم در تاکتیک و هم در عملیات. بعضی از فرماندهان ما که خیلی هم برایمان محترم هستند یک بُعد و دو بُعد را دارند اما یکی از کسانی که در حوزه دفاع مقدس چند بُعدی بود، حاج عباس بود. همزمان که یک استراتژیست قوی بود در میدان و در صحنه هم می‌توانست تصمیم‌گیری خوبی داشته باشد.

* چند عکس بود که شما، شهید نصرالله و آقای زاهدی هستند. یک عکس هم با آقای نیلفروشان دارید که عمق رفاقت شما با آقای نیلفروشان را نشان می‌دهد خاطره این عکس‌ها را بفرمایید.

من هم دوران شهید حجازی و هم دوران آقای سردار زاهدی چند مرحله به لبنان رفتم. هر وقت می‌رفتیم یک درخواستمان این بود که امکان زیارت سیدحسن نصرالله فراهم شود یا یک زمانی برویم که بتوانیم خدمتشان برسیم. هم شهید حجازی و هم شهید زاهدی مقدماتش را آماده می‌کردند یا یک مرحله بود که خود آقای سردار حاج قاسم سلیمانی ترتیب این ملاقات را داده بودند. باید قبل از آن به این بزرگواران می‌گفتند و هماهنگ می‌شد. خوشبختانه خدمت سیدحسن گفته بودند و ایشان هم استقبال کرده بودند البته بزرگواری ایشان بود و ما خدمت ایشان می‌رفتیم.

یک بار با آقای حجازی می‌رفتیم خدمت سیدحسن نصرالله، گفتم آقای حجازی فرمانده ما بودند در نیروی مقاومت و من یک مدتی آنجا بودم.

 شما یکی از معاونت‌ها بودید؟

 بله!‌ این را که گفتم، ایشان (سید حسن نصرالله) گفتند که آقای حجازی فرمانده ما هم هستند! البته من دوره آقای زاهدی که رفتم هم گفتم آقای زاهدی هم فرمانده من بود و به شوخی گفتم که هرکس که می‌آید اینجا فرمانده ما بوده، واقعا هم هر دو نفرشان فرمانده ما بودند. ایشان از هر دوی این بزرگواران به خوبی یاد کردند هم از شهید حجازی و هم شهید زاهدی که اینها واقعا فرماندهان خیلی خوبی برای ما هستند.

ما ملاقات‌هایمان اصولا به اتفاق این عزیزان بود. در این دیدارها بحث‌هایی راجع به موضوعات داخلی ایران و فراجا هم مطرح می‌شد و این نشان می‌داد ایشان اشراف خوبی به مسائل ایران دارند و خیلی کامل موضوعات را تحلیل می‌کرد. همه موارد را می‌دانست و قدرت تجزیه و تحلیل خیلی خوبی داشت.

زمانیکه درباره مسائل منطقه از ایشان سوال می‌کردیم یا مثلا درباره عراق از سیدحسن نصرالله پرسشی داشتیم، ایشان بخوبی مسائل را تحلیل می‌کردند و این نشان از هوش و استعداد و دقت و اشراف ایشان بود. هر وقت ایشان را می‌دیدیم افتخار می‌کردیم به چنین فرمانده شجاعی که چند بُعدی است. ابعاد مختلف این شخصیت را که می‌دیدیم تعجب می‌کردیم و از این جهت باید خدا را شکر کنیم که چنین افرادی را داریم. در سالهای اخیر خیلی مشکلات در لبنان بود و این حزب‌الله بود که در مقابل این توطئه‌ها ایستادگی کرد.

* اگر نکته پایانی دارید بفرمایید.

 در مدتی که سردار نیلفروشان به لبنان تشریف برده بودند من چند بار ایشان را زیارت کردم. خیلی علاقه‌مند بودم که هر وقت می‌رسد ایشان را ببینم. اما نمی‌شد خیلی راحت تماس بگیریم. ولی قرار شد که وقتی آمد یک پیامی بدهد. یا من می‌رفتم خدمت ایشان یا ایشان لطف می‌کردند و می‌آمدند. من سری قبل که ایشان را دیدم تقریبا فکر می‌کنم کمتر از دو ماه باشد و همان تصویری که شما می‌گویید، صبحانه‌ای خدمت ایشان بودیم و پیش ما تشریف آوردند شاید دو سه ساعتی بود. ایشان مطرح کردند که سردار سلامی به او گفته‌ است بالاخره شما آنجا(لبنان) هستید ولی باید بعدا برگردید!

من اینگونه برداشت کردم که می‌گوید ما به شما در سپاه نیاز داریم. سردار نیلفروشان گفتند که من به سردار سلامی گفتم سردار! ماموریت من در بیروت، پایانش گلستان شهدای اصفهان است. یعنی من با شهادت برمی‌گردم!  ایشان گفتند که من می‌روم بوستان شهدا.

صحبتش این بود که پایان کار من همین جاست و من تا شهادت می‌ایستم. خیلی عاشق شهادت بودند و این حرف را زد.

من به ایشان گفتم حاج عباس، خیلی نور بالا می‌زنی! این حرف‌ها را نزن. گفت نه. من هم گفتم پس یک عکس با شما بگیریم. پیشانی‌اش را بوسیدم و همان موقع دوستان آمدند و موقع خداحافظی ایشان بود،‌ تصویر آنجا گرفته شد.

سردار اشتری و نیلفروشان

عباراتی که ایشان به کار می‌برد از تواضع ایشان بود. یعنی واقعا ایشان در عین حال که یک فرمانده رشید و شجاع و استراتژیست بود، اخلاص و توکل ایشان به خداوند و مردم‌داری‌اش هم خاص بود. اخلاص خیلی به ایشان کمک کرد و واقعا لایق این شهادت بود و مزد خودش را گرفت.

هر چند ما و جبهه مقاومت از اینها محروم شدیم ولیکن ایشان پاداش خودش را گرفت. یعنی یک ذره دنبال چیز دیگری نبود. این مسیر را برای دفاع جانانه و شکست دشمن رفته بود. حزب‌الله یکی از اهدافش این بوده که فلسطین اشغالی در دست مردم باشد.

اما رژیم صهیونیستی دنبال زدن و کشتن مردم است. حزب‌الله به هدف خودش رسیده است و بسیاری از شهرک نشینان شمال فلسطین را تخلیه کردند و از این طرف هم که حزب‌الله سر جای خودش است. درست است که فرماندهان خودش را از دست داده اما صهیونیستها به هدفشان نرسیده‌اند.

این اخلاص و این روحیه خیلی مهم بود. ما امیدواریم که شرمنده شهدای عزیزمان نشویم، دوم اینکه دست ما را هم بگیرند به ما کمک کنند و انشاءالله ما هم بتوانیم مسیر آنها را برویم و انشاءالله جبهه مقاومت هم که آقا فرمودند و حزب‌الله به پیروزی می‌رسد و ما این را می‌بینیم. ما در طول جنگ تحمیلی مواقعی داشتیم که در یک عملیات چندین هزار نفر از رزمندگان ما و فرماندهان ما همه شهید شدند اما جایشان پر شد و قوی‌تر شدند و آخر سر هم پیروزی از آن رزمندگان ما بود. در این جنگ و جبهه هم انشاءالله این پیروزی است و امیدواریم که ما هم بتوانیم وظیفه‌مان را انجام بدهیم.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها