کد خبر: 163335
|
۱۳۹۶/۱۲/۲۷ ۱۰:۴۴:۰۰
| |

چنین جشن فرخ از آن روزگار

عظیم محمودآبادی در روزنامه اعتماد نوشت: تاریخ چند هزار ساله‌ای که بر کشور ما گذشته، جابه‌جایی‌های فرهنگی زیادی را از سر گذرانده است. چه بسیار آداب و سننی که در فراز و فرود روزگار به محاق رفته‌اند و جای خود را به آیین‌ها و رسوم دیگر داده‌اند. اما در همه این گردش‌های دوران‌ساز تاریخ، «نوروز» قدر و منزلتی بی‌بدیل داشته که هیچ توفانی نتوانسته است آن را از رونق بیندازد.

چنین جشن فرخ از آن روزگار
کد خبر: 163335
|
۱۳۹۶/۱۲/۲۷ ۱۰:۴۴:۰۰

اعتمادآنلاین| عظیم محمودآبادی در روزنامه اعتماد نوشت: تاریخ چند هزار ساله‌ای که بر کشور ما گذشته، جابه‌جایی‌های فرهنگی زیادی را از سر گذرانده است. چه بسیار آداب و سننی که در فراز و فرود روزگار به محاق رفته‌اند و جای خود را به آیین‌ها و رسوم دیگر داده‌اند. اما در همه این گردش‌های دوران‌ساز تاریخ، «نوروز» قدر و منزلتی بی‌بدیل داشته که هیچ توفانی نتوانسته است آن را از رونق بیندازد.

هجوم اسکندر، حمله اعراب و یوروش مغول‌ها خیلی چیزها را عوض کردند اما نوروز را نه. حتی برخی جریان‌های افراطی و کج‌سلیقه‌ای که در نخستین سال‌های انقلاب، هوس حذف نوروز از تقویم رسمی را در سر می‌پروراندند عاقبت ناکام ماندند و نوروز همچنان کام کسانی که به فرهنگ این آب و خاک تعلق دارند را شیرین می‌کند. اما در مورد نخستین روزی که آن را «نوروز» نامیدند افسانه‌هایی نقل شده که احتمالا نباید با واقعیت تاریخی آن سراسر بیگانه باشد. بر اساس این افسانه‌ها، سابقه نوروز به دوران سلطنت جمشید می‌رسد آن هم در دورانی که پادشاهی او در اوج قدرت قرار گرفته بود.

در تاریخ ایران باستان، جمشید پادشاهی خوش صورت و نیکوسیرت است که در دوران فرمانروایی‌اش منشا خیر و برکات بسیاری برای ملک و ملت ایران شد. در نسبت جمشید با تهمورث البته اختلافاتی وجود دارد. برخی آن را برادر تهمورث خوانده‌اند و برخی دیگر فرزند او. در این میان حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه قول دوم را برگزیده است. هرچه بود جمشید وارث تاج و تخت تهمورث شد؛ «همه جهان وی [تهمورث] داشت و سخت نیکوروی بود و معنی شید روشنایی بود و جم‌شیدش از بهر آن خواندند که هر جا که می‌رفتی روشنایی از وی می‌تافتی.» نوشته‌اند که جمشید از مشورت با صاحبنظران در امر حکومت دریغ نمی‌ورزید و با تدبیر و توصیه آنها به تمشیت امور می‌پرداخت.

چنانچه نوشته‌اند در آغاز پادشاهی خود مجلسی ترتیب داد و «علما گرد کرد و از ایشان پرسید: چیست که این پادشاهی بر من باقی و پایند دارد؟ گفتند: داد کردن و در میان خلق نیکی. پس او داد بگسترد و علما را بفرمود که: روز مظالم، من بنشینم شما نزد من آیید تا هرچه در او داد باشد مرا بنمایید تا من آن کنم.» نوروز در واقع همان روزی بود که جمشید بر تخت سلطنت به دادخواهی نشست که از قضا اولین روز فروردین بود: «و نخستین روز که به مظالم بنشست، روز هرمز بود از ماه فروردین، پس آن روز را نوروز نام کرد، تا اکنون سنت گشت. [... ] و اندرین روزگار روزی دردسرش نخواست و دشمنی بر او بیرون نیامد و رنجی و غمی ندید.»

فردوسی نیز در تصویر‌سازی از شکوه و شکوت جمشید و تخت پر از بخت او، هیچ کم نگذاشته و حق هنر را در بیان داستان او به نیکویی هرچه تمام‌تر ادا کرده است. پر بیراه نیست اگر گفته شود دوران جمشید حقیقتا شاهکاری درخشان در شاهنامه فردوسی است.

برآمدن جمشید به پادشاهی ایران در شاهنامه چنین روایت شده است؛ «برآمد بر آن تخت فرخ پدر/ به رسم کیان بر سرش تاج زر/ زمانه برآسود از داوری/ به فرمان او دیو و مرغ و پری». فردوسی با عنایت به آیین یکتاپرستی جمشید در آغاز حکومتش می‌افزاید: «منم گفت با فره ایزدی/ همم شهریاری همم موبدی/بدان را ز بد دست کوته کنم/ روان را سوی روشنی ره کنم». فردوسی در ادامه با بلاغتی مثال‌زدنی به توصیف ثبات سیاسی، آرامش اجتماعی، رونق اقتصادی، پیشرفت عمران و آبادانی و شاخص بالای سلامت و تندرستی در عصر پادشاهی جمشید - دست‌کم بنا بر روایت افسانه‌های کهن- می‌پردازد. شکوه سلطنت و ثبات سیاسی حکومت جمشید در مرتبه‌ای قرار داشته که به تعبیر فردوسی حتی مفهوم «شگفتی» نیز در بیان اعجاب آن، درمانده است؛ «به فر کیانی یکی تخت ساخت/چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت/چو خورشید تابان میان هوا/ نشسته برو شاه فرمانروا/ جهان انجمن شد بر آن تخت او/ شگفتی فرو مانده از بخت او». رونق تولید و تجارت از سویی و اعمال عدالت اقتصادی از سوی دیگر را به طور فشرده می‌توان در این ابیات دید؛ «گذر کرد از آن پس به کشتی بر آب/ ز کشور به کشور گرفتی شتاب/ بیاموخت‌شان رشتن و تافتن/ به تار اندرون پود را بافتن/ بکارند و ورزند و خود بدروند/ به گاه خورش، سرزنش نشنوند». پیشرفت عمران و آبادانی نیز در سخن وی چنین آمده است؛ «به سنگ و به گج [گچ] دیو، دیوار کرد/نخست از برش هندسی کار کرد/چو گرمابه و کاخ‌های بلند/چو ایوان که باشد پناه از گزند». فردوسی با اشاره به شاخص بالای سلامت و تندرستی نیز می‌افزاید: «پزشکی و درمان هر دردمند/ در تندرستی و راه گزند». حتی رونق تجارت مشک و عنبر نیز از چشم فردوسی نیفتاده است؛ «دگر بوی‌های خوش آورد باز/که دارند مردم به بوی‌اش نیاز/ چوبان و چو کافور و چون مشک ناب/چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب». در نهایت چنان سایه همای رحمت بر سراسر ایران گسترده شد که گویی روزگاری گذشته بود و روزی «نو» برای پدران و نیکان ما در این سرزمین پدید آمده بود و از همین جهت آن را «نوروز» نامیدند که از قضا مصادف با اولین روز از فروردین بود؛ «به جمشید بر گوهر افشاندند / مر آن روز را روز نو خواندند / سر سال نو هرمز فرودین / برآسوده از رنج روی زمین». نشستن چنین پادشاه دادگستری بر سریر قدرت، چنان اوضاع ملک ایران را بر وفق مراد اهل آن کرده بود که گویی غرق در نعیم عمیم فردوس برین بوده‌اند؛ «به فرمان مردم نهاده دو گوش / ز رامش جهان پر ز آوای نوش / چنین تا برآمد برین روزگار/ ندیدند جز خوبی از کردگار». «هرمز فرودین» هرچند برای ایرانیان به «نوروز»ی ماندگار تبدیل شد اما آن بخت و تخت دوام زیادی نیافت. آن طور که در افسانه‌ها آمده جمشید سرانجام پا را از گلیمش فراتر برد و گزاف گویی را در حق خود چنان وسعت داد که باز به تعبیر فردوسی «شکست اندرآورد و برگشت کار». اما نه آن گزاف‌گویی و نه آن شکست هیچ کدام مانع ماندگاری نوروز در تاریخ بلند فلات ایران نشد.

منبع: روزنامه اعتماد

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها