سروش میلانیزاده در یادداشتی خطاب به باربد گلشیری نوشت؛
در تمام این سالها آنجا چه میکردی؟!
سروش میلانیزاده در پاسخ به باربد گلشیری یادداشتی نوشته و آن را در اختیار اعتمادآنلاین قرار داده است. پیش از این باربد گلشیری در نامهای به احسان رسولاف از او و عملکردش در گالری محسن و نهادهای غیرپاسخگو و غیرشفاف فعال در هنرهای تجسمی انتقاد کرده بود.
اعتمادآنلاین| سروش میلانیزاده در پاسخ به باربد گلشیری یادداشتی نوشته و آن را در اختیار اعتمادآنلاین قرار داده است. پیش از این باربد گلشیری در نامهای به احسان رسولاف ( اینجا ) از او و عملکردش در گالری محسن و نهادهای غیرپاسخگو و غیرشفاف فعال در هنرهای تجسمی انتقاد کرده بود.
پس از نامه گلشیری محسن ثقفی ( اینجا ) و مهسا الف ( اینجا ) هم در جوابیههایی که در اختیار اعتمادآنلاین قرار گرفت، به اظهارات او واکنش نشان دادند.
در ادامه یادداشت سروش میلانیزاده به نامه باربد گلشیری را میخوانید:
از سفر که برگشتم یک هفتهای میشد که نامه سرگشاده آقای باربد گلشیری در فضای رسانهای هنر منتشر شده بود. بعد از مطالعه نامه و با توجه به تجارب و آشناییام با گالری محسن و آقای احسان رسولاف، تردیدی بر دانستههایم ایجاد نشد. همه چیز برایم روشن بود.
میدانم و میدانیم در جامعهای که برای کوچکترین موضوعات دروغ میگوید و در انحراف حقیقت ذرهای ترس و نگرانی به دل راه نمیدهد، وجود چنین رفتارها و گفتارهایی به امری عادی بدل شدهاند و به نظرم عادی هم خواهند ماند.
به همین دلیل نخست از آن نامه گذشتم. دلیلی هم نداشت که نگذرم! من از اسفند سال 92 که پایم را از گالری محسن بیرون گذاشتم، نه با گالری محسن و نه با آقای رسولاف هیچگونه ارتباطی نداشتهام و هیچ برنامه جدیدی هم ندارم.
اما از شما چه پنهان نتوانستم در این چند روز از فکرش خارج شوم! به نظرم گناهِ دروغ گفتن با دانستن و نگفتن حقیقت فرق چندانی نمیکند!
من نقد بسیار بر این شرایط نابسمان اجتماعی و ناسپاسیها و نمکدان شکستنها دارم که متاسفانه وقتی به بخش فرهنگی و هنری هم ورود میکند، دردش دو چندان میشود.
قطعا من برای جدایی از گالری محسن دلایل بسیاری داشته و دارم. اما این دلیل نمیشود که حقایق را وارونه نمایان کنم و چشمم را بر حقیقت بپوشانم. به عنوان هنرمند مستقلی که بعد از گالری محسن نه یک سال بلکه پنج سال است با گالریهای زیادی ارتباط کاری و دوستانه داشته و دارم به جرات میتوانم بگویم که هنرمندی نیست (یا بسیار کم است) که بعد از چند یا حتی یک همکاری با گالری محسن، متضرر شده باشد. در واقع این امر ناظر بر هنرمندی است که واقعبین باشد، به شرایط هنری و اقتصادی ایران آگاه، حداقل چند تجربه دیگر با گالریها داشته و یا دست کم چند اثرش فروخته باشد و...
با تجربهای که در گالری محسن داشتهام میتوانم بگویم هنرمندی که پتانسیل داشته باشد و به لحاظ روحی و فکری با شرایط مجموعه مشکلی پیدا نکند در گالری محسن میماند و اتفاقا حمایت هم میشود. انواع حمایتها؛ از اقتصادی بگیرید تا برنامهریزی و حمایتهای کوچک و بزرگ. من هم برخوردار شدهام: در گالری محسن یک پرفورمنس و دو نمایشگاه بزرگ عکاسی داشتهام. اجرای این مجموعهها که در زمانه خودش بزرگ، سخت و پیچیده بود بدون همراهی تیم گالری محسن و اراده معنوی احسان رسولاف امری دشوار مینمود (و هرگز این موضوع را فراموش نمیکنم). این جنس حمایتهای معنوی برای منِ ایدهآلیست و وسواسی که در زمان اجرای نمایشگاههایم در شرایط بسیار سختی هستم بسیار موضوع مهمی بود.
کسانی که تجربه کار با گالریهای مختلف در ایران و حتی خارج از ایران را دارند، میدانند که چه میگویم!
اما درباره نامه شما آقای گلشیری! زیادهگویی نمیکنم. به این دلیل که لحن نوشتاری و بسیار مهمتر از آن دلایل و استدلالهای نوشته شده در نامهتان برای بسیاری، حتی عامه مردم قابل تشخیص است.
اما نکاتی را که به نظرم نگفتناش به اندازه گناهِ دروغ گفتن برایم بار اخلاقی خواهد داشت میگویم.
اول از همه استفاده از کلماتی مانند «تاریخ خُرد هنرهای تجسمی»، «پول شبههناک»، «تورم رسمی بانک مرکزی»، «خطا و صواب»، «نهاد غیرمدنی»... شوخی میکنی باربد عزیز؟ بهتر است استفاده از این کلمات را به صاحبان و متخصصانش بسپاری... یا اگر دیکتهای به تو شد، بیشتر سوال کنی!
گفتهای که «پولی که بابتاش رسید نمیگیرند، بادآورده است؟!» این را هم که جدی نمیگویی؟ احتمالا میدانی و فراموش کردهای که متاسفانه در حرفه ما این اتفاق زیاد میافتد و دلیلش این است که تخصیص هزینهها برای بخش فرهنگی بسیار کمتر از بخشهای دیگر است. به همین دلیل معمولا به جای نام دستمزد از واژه هدیه استفاده میشود و برای آن بسیار بیاحترامیست که رسیدی گرفته شود! حالا اینکه دستمزد احتمالیات را بعد از هفت سال با «تورم رسمی بانک مرکزی» حساب کردهای و بازپس فرستادهای، بماند!
در مورد پرداخت مبالغی مانند حقوق ماهانه به هنرمندان از قول نویسنده شبکه آفتاب مطلبی گفتهای... اگر نمیدانی بدان که آن اتفاق که در سالهای اولیه گالری در جریان بود، بسیار حرکت حمایتی و جسورانهای بود. در واقع هدف گالری کاهش فشار اقتصادی و بار زندگی از دوش هنرمندان جوان برای امکان تولید اثر هنری با دغدغهای کمتر بود... این را هم اضافه کنم که من هیچگاه نه از این امکان و نه ازهیچکدام از کمکهای مالی گالری محسن استفاده نکردهام.
اما هزینه نورپردازیهای جدید گالری محسن! باربد عزیز هر چیزی که عوام میگویند را انسان متخصص به زبان نمیآورد! به خوبی میدانی که دومین نیاز مهم یک گالری بعد از مکان مناسب، امکانات ارائه اثر در آن است که نور در این بحث، حرف اول میزند. هر چه ارائه قویتر باشد، آثار بهتر دیده شده و بهتر فروش میرود. در واقع تامین نور مناسب علاوه بر اینکه اقدامی کاملا حرفهای است، کمک بسیار بزرگی است به اقتصاد هنر و هنرمند! به تجربه میگویم که هر چه هزینه شده باشد هم هیچ جای دوری نمیرود! نکند تو گالریدارهایی را که برای همه چیزشان هزینه میکنند اما پس از سالها هنوز کمترین هزینهای برای سیستمهای نوری گالریشان نکردهاند را ترجیح میدهی؟!
حرف زیاد است اما قطعا از حوصله من و مخاطبین این نوشته، خارج...
در انتها، تمام آنچه نوشتم و نوشتی را کسانی موافقند و کسانی نه! اما نمیشود با کسی یا گروهی هفت سال مراوده داشت و همکاری کرد و بعد از جدایی گفت که از آن بدتر نمیشد! یا دروغ میگویی یا همه چیز را نمیگویی... از محتوای کلامت، یاد زن و شوهرهایی میافتم که بعد از سالها زندگی مشترک و در آستانه جدایی از طرف مقابلشان، بدترین و منفورترین شخصیت را از همسر پیشینشان برای دیگران به تصویر میکشند... نخستین پرسش من از این دوستان این است که اگر شرایط آن قدر بد بوده، در تمام این سالها آنجا چه میکردی؟!
دیدگاه تان را بنویسید