گفتوگو با هوشنگ کامکار به بهانه اجرای آثارش در تالار وحدت
شاعر میشدم اگر آهنگساز نبودم
هوشنگ کامکار گفت: «حقیقتا از شوق و اشتیاقی که در این جوانان وجود دارد، تعجب کردم. آنها برخلاف گروههای دیگر که چندین و چند سال تجربه اجرای صحنهای دارند، با عشق و علاقه فراوانی تمرینها را دنبال میکردند. همانطور که اشاره کردید این قطعات بسیار پرتکنیک و دشوار هستند و مدام اتفاقات پیچیده پلیفونیک و کنترپوانتیک در آنها رخ میدهد.مثل موسیقی سنتی رایج ایران نیست که همه سازها یک ملودی را (در اُکتاوهای مختلف) با هم اجرا کنند. »
اعتمادآنلاین| هوشنگ کامکار درباره اجرای اخیرش در تلار وحدت و و اجرای آثارش توسط گروه «ژاو» توضیح میدهد:
نیوشا مزیدآبادی| هوشنگ کامکار، آهنگساز مطرح ایرانی چند روز پیش در آموزشگاه کامکارها مجالی فراهم کرد تا درباره اجرای آثارش توسط گروه «ژاو» گفتوگو کنیم؛ کنسرتی که با عنوان «فراق» 21 دی ماه در تالار وحدت اجرا شد و علاقهمندان موسیقی ایرانی استقبال چشمگیری از آن کردند.
هوشنگ کامکار در همه سالهای فعالیتش علاوه بر قطعات و سمفونیهای متعددی که نگاشته در زمینه موسیقی ملی ایران، ارکستراسیون سازهای ایرانی و نیز تجربههای پلیفونیک در ساخت قطعات ایرانی، فعالیت شایان توجه و تأثیرگذاری داشته است. او علاوه بر فعالیت هنریاش، هیچگاه از نقد تند و کوبنده درباره فضای حاکم بر موسیقی ایران فروگذار نبوده است. چنانکه در گفتوگوی پیش رو هم از روزگار دونِ سلبریتیزده سفلهپرور هنر امروز ایران شکایتهای فراوان دارد. در این گفتوگو علاوه بر مسائل روز موسیقی ایران به ساختار و کیفیت اجرایی قطعات او که توسط گروه «ژاو» اجرا شد، پرداختهایم.
مهمترین نکتهای که در قطعات اجرایی این کنسرت وجود داشت، مدگردیهای متعدد و نیز تغییرات ریتمیکی بود که اجرای آنها تبحر و تکنیک بالایی میطلبد. این در حالی است که گروه «ژاو» را نوازندههای جوانی تشکیل میدهند که تجربه اجرایی چندانی ندارند. به عنوان صاحب اثر تا چه حد از اجرای قطعاتتان راضی بودید؟
حقیقتا از شوق و اشتیاقی که در این جوانان وجود دارد، تعجب کردم. آنها برخلاف گروههای دیگر که چندین و چند سال تجربه اجرای صحنهای دارند، با عشق و علاقه فراوانی تمرینها را دنبال میکردند. همانطور که اشاره کردید این قطعات بسیار پرتکنیک و دشوار هستند و مدام اتفاقات پیچیده پلیفونیک و کنترپوانتیک در آنها رخ میدهد.مثل موسیقی سنتی رایج ایران نیست که همه سازها یک ملودی را (در اُکتاوهای مختلف) با هم اجرا کنند. در چنین قطعاتی اگر کسی حتی یک نت را هم اشتباه اجرا کند، کار ناقص و ابتر میشود چون همهچیز بجا و با فکر نوشته شده است. به همین دلیل وقتی میدیدم گروه «ژاو» با عشق و علاقه تمرین میکند، بسیار خوشحال میشدم. راستش را بخواهید خودِ من هیچ نقصی در کنسرت آنها ندیدم. هر چند از نظر صدابرداری انتقاداتی در داخل سالن وجود داشت اما به عقیده من دلیلش رویکرد بنیاد رودکی است. وقتی صدابرداران تالار از صبح تا 12 شب کار میکنند، کیفیت کار پایین میآید. در هیچکجای دنیا این اتفاق نمیافتد چون طبیعی است که صدابردار خسته میشود و فرصتی برای ساندچک و غیره باقی نمیماند. از طرفی هم دستگاههای پردازش صدای تالار وحدت بهشدت فرسوده شده اما در مجموع من هیچ مشکلی در اجرای گروه ندیدم و کار به خوبی انجام شد.
نگاه ویژه شما در آهنگسازی برای ارکستر ایرانی، پیچیدگیهای اجرایی خاص خودش را دارد. شاید به دلیل همین پیچیدگیها است که کمتر گروهی سراغ کارهای شما میرود. با توجه به اینکه سالها است این شیوه را دنبال میکنید، فکر میکنید تا چه اندازه امکان تعمیم آن به نسل جدید آهنگسازان و گروههای موسیقی وجود دارد؟
سبک این قطعات بر مبنای موسیقی ملی ایران است؛ ما دو نوع موسیقی ملی داریم که برای اولینبار بعد از انقلاب شرح آن را در آلبوم «در گلستانه» نوشتم. نوع اول، موسیقیای است که کاملا از سازهای ایرانی بهره میگیرد و آهنگساز از تمام تکنیکهای رایج آهنگسازی غربی با حفظ هویت ملی استفاده میکند. یعنی وقتی این موسیقی را میشنوید، احساس میکنید که صاحب اثر ایرانی بوده است. در کنسرتی هم که توسط گروه «ژاو» اجرا شد، همین آثار را انتخاب کردیم که هارمونی مناسب ملودیها به انضمام اصوات کنترپوانتیک و صداهای مختلفی که به دنبال هم ترکیب میشدند، قطعات را شنیدنی کرده بود. نکته مهم دیگر این اجرا نحوه آوازخوانی همخوان خانم بود. همانطور که میدانید ما در ایران اجازه نداریم که از تکخوان خانم استفاده کنیم بنابراین من برای این کار از فرم دوئت بهره گرفتم؛ یعنی هر دو خوانندهها (مرد و زن) آواز خود را به صورت دو خط متفاوت و مختلف اجرا میکردند که ساختار پلیفونیک داشت. از طرف دیگر در قطعه «سرود زمین» با شعر لنگستون هیوز یا « میتراود مهتاب » با شعر نیما یوشیج، این پلیفونی را در گروه کر هم میبینید و نوازندهها در عین حال که ساز مینوازند به صورت پلیفونیک و در قالب کر خوانندهها را همراهی میکنند. این کار بسیار مشکل است اما خوشبختانه به بهترین شکل اجرا شد.
نوع دوم موسیقی ملی ایران، علاوه براستفاده از همه مواردی که پیشتر گفتم، از سازهای کلاسیک غربی هم بهره میگیرد.
من کارهای زیادی در این قالب نوشتهام اما در کنسرت «فراق» از نوع اول موسیقی ملی استفاده کردم. جالب است بگویم برای اولینبار این نوع موسیقی ملی را استاد احمد پژمان در اثری مثل «دلیران تنگستان» و دیگر آثارش ارایه داد و سازهای مختلف کشورمان را در یک آنسامبل کنار هم قرار داد اما به نوعی میتوان گفت نوع مناسب این موسیقی را در حال حاضر تنها گروه کامکارها انجام میدهند.
البته استاد فرامرز پایور پیشتر کارهایی در این زمینه انجام داده بودند.
استاد فرامرز پایور اغلب به صورت سوال و جواب قطعاتش را مینوشت و تنظیم میکرد. ضمن اینکه نمیتوان منکر شد شیوه خاصی در آهنگسازی و نوازندگی سنتور به وجودآوردند. اما من گروههای دیگری را ندیدهام که به این شیوه کار کنند و اغلب به صورت هتروفونیک هستند و یک ملودی را همه سازها در اونیسون یا اکتاوهای متفاوت مینوازند.
قطعاتی که در این کنسرت اجرا شدند از منظر شعر هم پیچیدگیهای خاص خود را داشتند. مثلا شعری از لنگستون هیوز با ترجمه شاملو یا شعرهای سپید و نیمایی. استفاده از اینگونه شعرها در تلفیق با موسیقی کار دشواری است که اگر درست اتفاق نیفتد از موسیقی بیرون میزند. شما حتی وقتی سراغ اشعار کلاسیک هم میروید بیشتر به مولانا میپردازید که ساخت ملودی برای اوزان آن هم کار دشواری است. این انتخاب شعر در جهان کاری شما چطور اتفاق میافتد؟
همیشه میگویم اگر آهنگساز نبودم، حتما شاعر میشدم. من شعر را بسیار دوست دارم و با آن زندگی میکنم. حتی گاهی اوقات چندین ماه یک شعر را میخوانم و بعد از آن آرامآرام شروع میکنم به ساخت ملودیایکه مناسب محتوای آن باشد. همانطور که گفتید انتخاب ملودی و ارکستراسیون برای اشعار مختلف کار دشواری است اما من همیشه سعی کردهام در آثارم از موسیقی، ارکستر و آوازی بهره بگیرم که بیانگر محتوا و طبیعت شعر باشد. به عنوان مثال در «سرود زمین» ضمن آنکه موسیقی هویت ملی خود را حفظ کرده است، ولی ملودیها هماهنگ با شعر در هم تنیده شده است. یا در قطعه«میتراود مهتاب» سازها نقش توصیفکننده فضایی را دارند که شعر روایت میکند. مثلا آنجا که میگوید: «مردی تنها/ کوله بارش بر دوش...» تمامی سازها سکوت میکنند تا این نیستی را بیان کنند.
من در تمامی قطعاتم سعی کردم با مدولاسیونهای مختلف این روایت تصویری را در قالب موسیقی پیاده کنم. مثلا در «گل باغ آشنایی» با شعر م.آزاد این مدولاسیونها بسیار زیاد و مطابق با محتوای شعر است. به هر حال موسیقیهایی از این دست برای مردم تازگی دارد و مثل خواندن یک ملودی ساده نیست. باید آن را چندین بار گوش دهید تا به ظرایف آن پی ببرید.
شما در آثارتان از صدای طبیعت هم بسیار الهام گرفتهاید. این صدا در رنگآمیزی (تمبر صوتی) کارهایتان بسیار شنیده میشود. علاقه شما به صدای طبیعت از کجا میآید؟ به دوران کودکیتان برمیگردد یا میخواهید فقدان چیزی را یادآوری کنید؟
همهچیز به شعر بستگی دارد. در قطعه «گل باغ آشنایی»، سنتورها با تک مضرابها حس قطرات آب را ایجاد میکنند. یا در «میتراود مهتاب» با پایین رفتن نتها عمق دره را نشان میدهم یا در «سماع ضربیها»، سازهای کوبهای حس بدویت، عرفان و خلسه را تداعی میکنند. من همیشه سعی میکنم موسیقی بیانگر سخنی باشد که در شعر وجود دارد. اگر عشق یا نفرت از خودپرستی و دنیاپرستی موضوع شعر باشد (که در اشعار حافظ به وفور یافت میشود) آن را با ملودیها و ریتمهای متنوع نشان میدهم.با این دید وقتی میخواهید درباره خشم موسیقی بسازید، دیگر نمیتوانید از ملودیهای لطیف استفاده کنید و باید سراغ ارکستراسیون دیگری بروید.
صبا (دختر شما) در آلبوم «هیچ در هیچ» با شما همکاری کرده بود و حالا هم در این کنسرت نقش همخوان را داشت.کار او را به عنوان خواننده در این اجرا چطور ارزیابی میکنید؟
من هیچوقت در ساخت آثارم خوانندهمحور نبودهام و همواره خواننده را مثل سایر نوازندههای ارکستر در نقش اجراکننده موسیقی میبینم. به نظرم بسیاری از کارهایی که خوانندگان گروه کامکارها اجرا کردهاند، سطح کیفی بالایی دارند. مثلا در آلبوم«هیچ در هیچ» ارسلان باب دل من خوانده و صدایش هم به کار میخورد. صبا هم همینطور است. من دوست نداشتم این کار را به یک خواننده سلبریتی بدهم تا از طریق آن پول جمع کنم. هرگز دنبال این نبودهام که کسی کارم را به خاطر صدای خواننده گوش کند. همیشه میگویم چرا آریاهای زیبایی که آهنگسازان بزرگ نوشتهاند یا لیدهایی که شوبرت نوشته است را هزاران خواننده در طول تاریخ اجرا کردهاند اما هیچکس نمیگوید لید شاه دیو فلان خواننده را شنیدهاید؟! من به کار ساخت یک قطعه این طور نگاه میکنم. هیچوقت کارم را به خواننده مشهور نمیدهم که فلان شرکت تولیدکننده آن را زود خریداری کند. اصلا دنبال این کار نیستم. در همان آلبوم «هیچ در هیچ»، هرگز چشمداشت مالی نداشتم و ندارم. چون شاعرش (بیژن جلالی) را کمتر کسی میشناسد در صورتی که به او سهراب سپهری امروز ایران میگویند. در اصل هدفم این بود که با این کار به این شاعر بزرگ ایران خدمت کنم. وقتی به احمدرضا احمدی گفتم روی شعرهای بیژن جلالی کار کردهام بسیار تعجب کرد. اما این کاری است که تقریبا همیشه انجام دادهام مثلا وقتی «در گلستانه» منتشر شد فقط ادیبان ایران سهراب سپهری را میشناختند. اینطور نبود که سهراب بین مردم همهگیر باشد.
به هر حال هدف من این نیست که کاری کنم تا از آن پول دربیاورم. چون معتقدم آثاری که دارای ارزش هنری هستند، واجد تکنیک و اندیشهاند و برای تعالی فرهنگ موسیقی این سرزمین ساخته شدهاند. این آثار در طول زمان جای خود را در بین مردم باز خواهند کرد. کارهایی که فقط برای پول ساخته میشوند، تاریخ مصرف دارند. قصد ندارم نام شخص خاصی را بیاورم اما ما خوانندههای بسیاری داشتیم که زمانی آمدند، قطعهای خواندند و بعد از مدتی هم فراموش شدند.
من خیلی از حضور پررنگ مردم در این کنسرت تعجب کردم و واقعا از آنها سپاسگزارم. استقبال آنها از این جهت برای من تعجبآور بود که نه خواننده مشهوری داشتیم و نه نوازنده سلبریتی. مطمئنم اگر خواننده سلبریتی بود و موسیقی با حرکات موزون و شوخیهای دمدستی انجام میشد، برنامه ما تا 10 شب هم تمدید میشد. البته این را هم بگویم من نمیگویم نباید موسیقی پاپ، سنتی و ملی ، مذهبی یا کودک داشته باشیم اما همه موسیقیها، انواع مختلف دارند. موسیقی پاپ میتواند نازل باشد یعنی نه شعر درستی داشته باشد، نه خواننده درست بخواند و نه تنظیم درست باشد و... نمونههای بسیاری را از این موسیقی در داخل و خارج ایران شنیدهایم. اما نمونههای خوبی هم از موسیقی پاپ داریم که تنظیمات خوب و اجرای خوب و شعرهای با مضمونی دارند، نمونههایی که سالهای سال ماندگار شدهاند. در مورد موسیقی سنتی یا ملی هم وضعیت همینطور است. هر کس که با ارکستر سمفونیک کاری را اجرا میکند، لزوما اثر خوبی نساخته است. من نازلترین کارهای سمفونیک را در ایران شنیدهام که نه شعر خوبی دارند، نه تنظیم خوب و نه هیچ چیز دیگر. فقط 200 نفر را روی سن گذاشتهاند که اگر بهجای آنها یک تار و سنتور و عود و نی میگذاشتند، کار را بسیار زیباتر اجرا میکردند.
یادم هست در یادداشتی درباره قطعه «در عمق کارون» که از «لب کارون» آغاسی الهام گرفته شده بود، به ویژگیهای موسیقی پاپ هنری اشاره کرده بودید.
در دوران دانشجویی دوستی داشتم که شاگرد دکتر آریانپور بود. یک بار به من گفت اگر روزی توانستی کاری بنویسی که به اندازه کار آغاسی بُرد داشته باشد، دارای تکنیک و محتوای هنری باشد و اساتید دانشگاه آن را تأیید کنند آن وقت کارت یک کار هنری است. به نظرم هر آهنگسازی باید درصدی از هویت ملی در کارش باشد. در موسیقی امروز ایران بعضی افراد هستند که وقتی کارشان را میشنوید، به هیچ چیزی ارتباط ندارد، بعد هم اسم سبکشان را میگذارند موسیقی مدرن. به نظر من کاری ارزش هنری دارد که از تمام تکنیکهای آهنگسازی بهرهمند باشد اما در عین حال هویت ملی هم داشته باشد تا شنونده بتواند با آن ارتباط برقرار کند. این موضوع مهمیاست که متأسفانه خیلی از جوانان آهنگساز ما (خصوصا آنها که به خارج از ایران سفر میکنند) تحت تأثیر مدرنیستهای غربی، آن را نادیده میگیرند.
این نگاه در موسیقی ایرانی زیاد شده است. یعنی گروههای ایرانی بهجای اینکه سراغ آنسامبلهای کاملا ایرانی بروند سازهای غربی را با سازهایشان ترکیب میکنند (مثل کاخن) و اسم آن را تلفیق یا نوگرایی میگذارند. آهنگسازان چنین موسیقیهایی اغلب معتقدند موسیقی ایرانی جوابگوی روزگار امروز ما نیست و قابلیت همراهی با مردم را ندارد.
این حرف درستی نیست. هر کسی میتواند هر موسیقیای کار کند اما کسی که در قبال فرهنگ جامعه خودش تعهد دارد، نگاهش متفاوت است. آهنگسازان باید بدانند موسیقی ایرانی میتواند جهانی باشد. همین حالا که با شما صحبت میکنم سالن اورفیوم شهر ونکوور لبالب از جمعیتی شده که به تماشای موسیقی ایرانی و آثار من و احمد پژمان نشستهاند. من در شهرهای مختلف دنیا دیدهام که چطور از کارهای اصیل ایرانی استقبال میکنند. مثلا در در دوسلدورف آلمان وقتی کارهای من توسط ارکستر اجرا میشد، رهبر ارکستر از جمعیت سالن هیجانزده شده بود؛ جالب است که نیمی از این جمعیت را آلمانیها تشکیل میدادند. الان تمام دنیا دنبال این هستند که یک چیز تازه بشنوند؛ ساز دیگر یا یک ملودی تازه که دارای تکنیک و محتوا باشد.
این کار دانش موسیقی و تکنیک بالایی میطلبد. جالب است برایتان تعریف کنم که یک روز دختری که شاگرد ارسلان بود، به آموزشگاه آمد و مادرش گفت دخترم قطعهای نوشته که میخواهد شما هم نگاهی به آن بیندازید. وقتی نت را نگاه کردم به سرعت گفتم شما شاگرد فلانی هستید؟ این موسیقی که نوشتهاید چیست؟ گفت آتُنال موزیک. گفتم آتُنال یعنی چی؟ میشه توضیح بدی؟ گفت آتنال دیگه. کاملا گیج شده بود و موسیقیاش هم هیچ سر و تهی نداشت. مثل اینکه چند مورچه را در مرکب بیندازید و بگذارید روی پنج خط حامل راه بروند. به او گفتم این نتها را نگاه میکنم اما پیشنهادم این است جلسه آینده هشت میزان ملودی برای من بنویسی که 4 میزان مبتدا داشته باشد و 4 میزان خبر. بعد با ویلن برای مادرت بزن اگر او خوشش آمد من این نت را هم نگاه میکنم. متاسفانه خیلی ناراحت و دلخور شد چون شاگرد یکی از اساتید شناخته شده ایران بود که به قول خودش موسیقی مدرن کار میکند.
این وضعیت امروز موسیقی ماست.باور کنید کسانی که این موسیقیها را مینویسند نه خودشان خوششان میآید، نه خانوادهشان و نه اطرافیان. این موسیقیها یک زمانی در اروپا و در دوره جنگ رونق داشت اما حالا حتی در جهان غرب هم طرفداری ندارد. فقط به عنوان چند واحد دانشگاهی در کالجهای موسیقی تدریس میشوند. خودِ من زمانی که در امریکا بودم بسیاری از کارهای وبرن را آنالیز کردم اما فقط به عنوان درس بود و نه اجرا. متأسفانه همه ایران دچار ژست دانایی شده است. هر آهنگسازی میتواند همه این تکنیکها را به کار ببرد ولی در نهایت مهم آن است چیزی که شنیده میشود، هویت و احساس داشته باشد تا هر مخاطبی به محض شنیدن بگوید آهنگساز این کار اهل مشرق زمین است.
آقای کامکار شما در کارهای اخیرتان مثل «هیچ در هیچ» کمتر از سازهای آکوستیک و ارکستر استفاده کردهاید و بیشتر سراغ سمپلهای الکترونیک رفتید. دلیل این کار چیست؟ آیا هزینههای ارکستر بالاست یا ترجیح میدهید اثرتان را زودتر به مرحله انتشار برسانید؟
من فکر نمیکنم روی کره زمین آهنگسازی وجود داشته باشدکه نخواهد اثرش توسط ارکسترهای مطرح دنیا اجرا شود. من هم طبیعتا این کار را دوست دارم اما در ایران هیچ ارگان، اسپانسر و سازمانی وجود ندارد که یک ریال به آهنگساز کمک کند تا کارش را ضبط کند. من وقتی «هیچ در هیچ» را نوشتم، دوست داشتم توسط بهترین ارکسترهای دنیا اجرا و ضبط شود اما هزینه این کار بسیار بالا بود و باید میلیاردها تومان خرج میکردم. از کجا باید این پول را میآوردم؟ این آموزشگاهی که میبینید، سالهاست که کار میکند اما کسی حتی یک ورق کاغذ هم به ما کمک نکرده. در ایران هم مرکزیبرای حمایت از آهنگسازان وجود ندارد. اصلا کدام حمایت؟ من تا آنجا که امکان داشته در آثارم از سازهای آکوستیک استفاده کردهام مثلا ارکستر زهی اکثر کارهای من را ارسلان و دوستانش اجرا کردهاند، بدون اینکه دستمزدی بگیرند. اما الان از نظر مادی نمیتوانم این کار را انجام دهم چون برای پول درآوردن کار نمینویسم. در ضمن از رضا مهدوی عزیز هم واقعا سپاسگزارم که این آلبوم را تولید کرد چون در ایران کسی نیست که از موسیقی جدی و هنری حمایت کند. حالا شما بگویید من باید چه کار کنم؟ فرش خانهام را بفروشم؟ یک بار اوایل انقلاب طلاهای همسرم را برای ضبط «کجاییدای شهیدان خدایی» فروختم اما الان دیگر نمیتوانم این کار را انجام دهم به همین دلیل مجبور میشوم برای برخی سازها از سمپلهای الکترونیک و نرمافزار استفاده کنم.
در همه جای دنیا موسیقی جدی از طرف دولتها یا شهرداریها حمایت میشود. این در صورتی که در رسانههای کشور ما از آثار آهنگسازان ایرانی استفاده میشود بدون اینکه پولی پرداخت کنند. یادم میآید در گفتوگویی با رامیز قلی اف به ارج و قربی که دولت آذربایجان به هنرمندان میگذارد، اشاره کرد.
حتی یک ریال هم به ما ندادهاند. اصلا چرا راه دور برویم؟ ارکسترهای سمفونیک کشور ما حتی یک بار هم به عنوان آهنگساز سراغ من نیامدند تا برای اجرا کار بخواهند. در ایران هیچ ارگان یا سازمانی وجود ندارد که حامی موسیقی جدی باشد. موسیقیای که فکر و اندیشه و تکنیک در آن است. به هیچ عنوان. این واقعیت امروز ماست. وقتی ارکستر سمفونیک برای بازیهای جامجهانی به روسیه رفت چه آثار نازلی اجر کرد؟ پیداست همهچیز را بین رفقای خودشان تقسیم کرده بودند. کسی نیست که دلش برای موسیقی بسوزد. کسانی هم که در خارج از ایران کارهایشان توسط ارکسترهای مختلف ضبط میشود، احتمالا یا امکاناتش را دارند یا با پارتی بازی به آن میرسند. کامکارها فقط خودشان هستند و خدایشان. هیچکس کوچکترین کمکی به ما نکرده است. کمک که هیچ، اگر بتوانند میخواهند صدای ما را خفه کنند. در صورتی که زندگی تمام گروه کامکارها از همین آموزشگاه میگذرد. حالا چطور میتوانیم میلیاردها تومان خرج کنیم تا یک کار ضبط شود؟ بعد تازه جالب است همان کسی که انتقاد میکند چرا از سمپل استفاده کردهاید، کار را دانلود میکند.
به ارکستر اپرای ونکوور اشاره کردید و اینکه قرار است «منظومه مولانا»ی شما توسط این ارکستر اجرا شود. یکی از شاخصههای این اثر استفاده از تک بیتهای متنوع مولاناست. چطور شد که به فکر این ایده افتادید؟
وقتی این منظومه را منتشر کردم، کار عجیبی انجام دادم که در تاریخ موسیقی ایران (از دوره ساسانیان تا امروز) بیسابقه بود. استفاده از تکبیتهای مولانا در کل اثر و در نهایت ایجاد یک مفهوم عارفانه کار دشواری است. وقتی کار را به دکتر وزیری (مولاناشناس معروف ایرانی در اتریش) نشان دادم، گفت فوقالعاده است. استقبال او شوق کار را در من بیشتر کرد اما انتظار داشتم منتقدانی که اسم خودشان را منتقد گذاشتهاند، دو خط درباره آن بنویسند؛ خوب یا بد فرقی نمیکرد.با جرأت میگویم ما به هیچ عنوان در ایران منتقد موسیقی نداریم. انتظار داشتم من را نقد کنند اما نقد منطقی، اصولی و از روی علم موسیقی، نه دیمی. اما هیچ خبری از نقد نبود. در نهایت هم کار مورد توجه خیلیها قرار گرفت و در جاهای مختلف دنیا اجرا شد. نقد علمی باعث پیشرفت کار آهنگساز میشود ولی هیچکس چیزی نگفت. فقط راجع به آلبوم «دور تا نزدیک» (که از خاقانی شروع میشود و به شعرای معاصر میرسد) در یکی از مجلات هنری نقدی نوشته بودندکه نویسنده فقط بخش مربوط به خاقانی و حافظ را شنیده بود و نوشتهبود ای کاش آهنگسازان ما به شاعران نوپرداز هم میپرداختند. این یعنی آلبوم را به طور کامل گوش نداده بود. یکی از مهمترین کسانی که میتوانند باعث پیشرفت و تعالی هنر موسیقی شوند، منتقدان بافرهنگ، با دانش و فهمیده هستند. حالا کنسرتهای باکیفیت و اجرای کارهای خوب روی صحنههای موسیقی مثل تالار وحدت و... که جای خود دارد. الان تالار وحدت ما تبدیل به مغازه شده است. تنها چیزی که به آن فکر نمیکنند ارایه موسیقی با هویت و علمی است؛ موسیقی که میتواند سطح فرهنگ مردم را بالا ببرد. تالار رودکی که زمان گذشته افتخار موزیسینها بود الان تبدیل شده به تالار عروسی و هر کسی در آن اجرا میگذارد. چطور قرار است فرهنگ مردم را بالا ببریم؟یک نفر باید بپرسد اگر کمک نمیکنید چرا تخریب میکنید؟
دیدگاه تان را بنویسید