کد خبر: 267833
|
۱۳۹۷/۱۱/۱۵ ۱۷:۲۳:۰۰
| |

/جشنواره فجر/ نگاهی به فیلم «شبی که ماه کامل شد» به کارگردانی نرگس آبیار؛

پشت هر فیلم بد، یک فیلمنامه ضعیف نشسته است

نرگس آبیار در مقام فیلمساز نمی‌تواند سفره بزرگی که برای فیلم «شبی که ماه کامل شد» پهن کرده، جمع کند چرا که بضاعتش در همین حد است، چه از نظر کارگردانی، چه کشش و تعلیق‌های داستانی و چه بازی گرفتن از بازیگرانی که بخش مهمی از آن بر عهده الناز شاکردوست است.

پشت هر فیلم بد، یک فیلمنامه ضعیف نشسته است
کد خبر: 267833
|
۱۳۹۷/۱۱/۱۵ ۱۷:۲۳:۰۰

اعتمادآنلاین| روح‌الله سپندارند - «شبی که ماه کامل شد» فیلمی است که با عشق عبدالحمید پسری بلوچ به فائزه دختر جنوب شهری در تهران آغاز می‌شود و سرانجام به ازدواج می‌انجامد؛ دختر (الناز شاکردوست) به پسر بلوچ دل می‌بندد و او نیز شیفته و عاشق دختر می‌شود و برایش شعر هم می‌سراید. این طبع روان و احساس شورانگیز مرد، زن را بیش از پیش شیفته او می‌کند غافل از آنکه وارد خانواده‌ای می‌شود که رهبر یکی از بزرگترین و خطرناک‌ترین گروه‌های تروریستی-تکفیری عضو این خانواده است.

داستان اگر چه به سرنوشت این زن می‌پردازد اما وارد روایتی از زندگی یک شخصیت واقعی به نام عبدالمالک ریگی می‌شود تا برداشتی سینمایی از فعالیت‌های تروریستی گروه موسوم به جندالله داشته باشد. نرگس آبیار کارگردانی است که حالا در به تصویر کشیدن سکانس‌های جنگی و تعقیب و گریز دست به آزمون زده است اما «شبی که ماه کامل شد» خشونتی مستندگونه را به نمایش می‌گذارد تا مخاطب را دچار آزردگی کند. با این تفاوت که چنین نمایشی خالی از سویه‌های هنری و زیبایی‌شناسانه خشونت حتی در عریان‌ترین شکل آن است؛ چه آنکه تاریخ سینما، تصاویری به مراتب خشن‌تر از سکانس‌های فیلم «شبی که ماه کامل شد» در آرشیو خود دارد که می‌توان درباره سویه‌های هنری آن صحبت کرد.

فیلمنامه «شبی که ماه کامل شد» همان خط کلاسیک آرامش نخست قبل از طوفان را با روایت آشنایی این زوج و عاشقی و ازدواج آن‌ها در پیش می‌گیرد تا در ادامه به التهاب مورد نظر فیلمساز برسد؛ التهابی که ملزومات درست از آب درآمدن آن را به اندازه کافی در سبد خود ندارد.

بخش ابتدایی فیلم، با ریتمی تند و حساب‌شده عاشقی زوج اصلی فیلم را متناسب با جغرافیای برآمده از خانواده مرد به تصویر می‌کشد؛ هر چند برخی از منتقدان معتقدند می‌توانست شخصیت‌پردازی و روند آشنایی زن و مرد تا ازدواجشان کمی بیشتر پرداخته شده باشد اما به نظر می‌رسد ریتم تند و عبور از جزئیات عاشق‌شدن، اتفاقا متناسب با فضای کلی فیلم باشد و حتی می‌توانست باز هم کوتاه شود. در این بخش بازی الناز شاکردوست همخوان با چیزی است که روایت اصلی فیلم در نظر دارد. در بخش ابتدایی فیلم با وجود سرعت بالای اتفاقات، همه چیز حساب‌شده و دقیق پشت سر هم قرار می‌‌گیرد. بخش نخست اگر چه عشق و عاشقی‌هایی از جنس فیلم‌های درجه دو را خلق می‌کند، با این حال جزو بخش‌های موفق فیلم است. اوضاع در ادامه ناامیدکننده‌تر است.

در ادامه کار، نرگس آبیار در مقام فیلمساز نمی‌تواند سفره بزرگی که برای این فیلم پهن کرده، جمع کند چرا که بضاعتش در همین حد است، چه از نظر کارگردانی، چه کشش و تعلیق‌های داستانی و چه بازی گرفتن از بازیگرانی که بخش مهمی از آن بر عهده الناز شاکردوست است. پس از آنکه خط داستانی فیلم به طور کامل در پروسه التهاب قرار می‌‌گیرد او دیگر از عهده ایفای نقشی که برایش نوشته شده برنمی‌آید. عبور از ملودرام فصل نخست به وضعیت تراژیک پایان فیلم اقتضائاتی نیاز داشت که این فیلم از فقدان آن رنج می‌برد. آن مقدمه و زمینه‌سازی برای التهاب، فضای بلوچستان و بعد هم پاکستان و قرار گرفتن در قلب یکی از مخوف‌ترین گروه‌های تروریستی، قطعا بازیگر توانمندتری را نیاز داشت که کارگردان نه در انتخاب بازیگر مناسب این نقش هوشمند بوده و نه توان بازی گرفتن متناسب با فضای روایتش را از بازیگر داشته است. هر چند نباید این نکته را نادیده گرفت که انتخاب فرشته صدرعرفایی برای نقش مادر خانواده ریگی‌ها به طور قابل تقدیری مورد توجه بود؛ اما مسئله بر سر بازی نقش اول فیلم یعنی فائزه است که خوب از آب در نیامد.

از سوی دیگر همه چیز را نمی‌توان در بازی ضعیف بازیگر خلاصه کرد چه آنکه شخصیت‌پردازی فیلم اساسا به گونه‌ای است که در خلق چالش‌های بزرگ داستان، ضعف بزرگی فیلمنامه به شکل قابل توجهی محسوس است. شخصیت داماد خانواده که برادر عبدالمالک ریگی است، در وضعیتی آنتاگونیک میان عشق و اعتقادات افراطی مذهبی قرار می‌گیرد که قطعا زمانی که قرار است همراه با خشونت‌های تروریستی باشد چالش بزرگی محسوب می‌شود؛ اما به هیچ عنوان در فیلم‌نامه برای نمایش درگیری درونی شخصیت در این وضعیت فکری نشده است.

اگر فیلم درباره خشونت، داستان بر باد رفتن زندگی یک زن، به قهقرا رفتن شخصیت انسانی اعضای گروه‌های تکفیری و عبور از عشقی افلاطونی به فرمانبرداری افراط‌گرایانه مذهبی و تکفیری است، ضرورتا نیازی نیست همه چیز را به شکلی دم‌دستی به تصویر کشید؛ این نوع مواجهه مانند داستان‌نویسی است که برای مثال به جای خلق فضایی که نشان دهد یکی از شخصیت‌های داستانش عاشق شده، در جمله‌ای برای مخاطبش بنویسد که «او عاشق شد». ناله‌های فائزه در فیلم، اشک‌ها و فریاد زدن‌هایش چیزی شبیه همان مثال است. گویی فیلمساز به ما می‌گوید که «او حالش خوب نیست» اما هرگز در به تصویر کشیدن این حال خراب موفق نمی‌شود. وقتی هم که می‌خواهد فقر بلوچستان را عامل جذب برخی از افراد به گروه‌های افراطی معرفی کند، باز هم از به تصویر کشیدن آن، ناتوان است و مجبور می‌شود این موضوع را در قالب یک جمله در دیالوگ‌های بازیگرش بگذارد.

پشت هر فیلم خوب، یک فیلمنامه قوی نشسته است. «شبی که ماه کامل شد» نه آن فیلمنامه را دارد، نه زیرکی کارگردانی را در ساختن فیلمی جذاب پشت خود حس می‌کند. اما نباید یک نکته را فراموش کرد، در سینمایی که فیلم ساختن در حوزه‌هایی مثل جنگ، تروریسم و سوژه‌هایی با خشونت بالا عموما مردانه بود و کارگردان‌های زن نه همیشه اما بیشتر موضوعاتی خانوادگی را انتخاب می‌کردند، نرگس آبیار با این فیلم‌ یک گام قابل توجه برداشته است.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها