گفتوگو با روزبه سوهانی به مناسبت انتشار مجموعه شعر چهارمش به نام «تناهی»
شعر من موضعی در قبال جریان روزانه زندگی است
اولین کتاب روزبه سوهانی به نام «کشوری با دکمههای باز» در سال 93 با انتشارات نصیرا منتشر و بعد از آن در سالهای 95 و 96 کتابهای بعدیاش با انتشارات مروارید منتشر شدند، نازنامت چند حرف کبود به دهانمان پس دادند» و «برسد به استخوانهایت»، و حالا «تناهی» چهارمین کتاب اوست.
اعتمادآنلاین| روزبه سوهانی سالهاست که به عنوان شاعر در عرصه شعر و ادبیات در حال فعالیت است. او متولد 1364 و اهل کرمانشاه است. هنر را با نقاشی آغاز کرد و با موسی سنتی و به طور خصوصی ساز تار ادامه داد. از سال 83 و با شروع دوران دانشجویی شعر علاقه و اولویت اصلیاش شد.
به گزارش اعتمادآنلاین، اولین کتاب روزبه سوهانی به نام «کشوری با دکمههای باز» در سال 93 با انتشارات نصیرا منتشر و بعد از آن در سالهای 95 و 96 کتابهای بعدیاش با انتشارات مروارید منتشر شدند، نازنامت چند حرف کبود به دهانمان پس دادند» و «برسد به استخوانهایت»، و حالا «تناهی» چهارمین کتاب اوست.
* شما بیشتر شاعری هستید که جریان شعر را از تصاویر روزانه و اتفاقهای عادی زندگی مردم میسازید. در چنین سبکی چند شاعر داریم؟
هنر برای من در نسبتش با مفهوم «اندیشه انتقادی» معنا پیدا میکند و این مفهومی است برساخته دوران مدرن. دورانی که در آن مفاهیمی مثل فردیت، جامعه، دولت و... به وجود میآیند و زندگی را چه در معنایی هستیشناسانه و چه در معنایی پدیدارشناسانه تحت تاثیر قرار میدهند و شعر از آنجا که به نسبت سایر هنرها رابطه ویژهای با زبان برقرار میکند همیشه در کوران این تاثیرها بوده، هست و خواهد بود. در همین معناست که برای من جریان شعر همواره باید موضعی در قبال جریان روزانهی زندگی داشته باشد و این موضع همواره موضعی است «انتقادی». در شاعران همنسل خودم چهرههای زیادی را میشناسم که از همین منظر با مقوله شعر برخورد میکنند و اعتقاد دارم با تمام انتقاداتی که به وضعیت شعر امروز میشنویم که در جایی دیگر و به شکل مفصل قابل بررسی است، کماکان در معنایی که طرح کردم شعر هنر پیشرویی در ایران محسوب میشود.
*روایت مبارزه در شعرهای تناهی وجود دارد. چه با وضعیت زمانه و ساختار سیاسی و اجتماعی و چه با خود درون شاعر. این کشمکش از کجا میآید؟
«تناهی» موضعی است نسبت به وضعیتهای صُلب شده، موضعی که سعی کردهام هم در سطح فرمال اتفاق بیافتد و هم در سطح معنایی هر چند شخصا به جدا بودن مطلق این دو سطح از هم اعتقادی ندارم.
*این وضعیتهای صلب شده کدامند؟
میدانهایی از قدرت هستند که خودشان را به عنوان معنایی مطلق تثبیت کردهاند: معنای مطلق حکومت، معنای مطلق سیاست، معنای مطلق شعر و... زندگی انسان تنیده در تار و پود این معناهای مطلق شکل میگیرد و حدود اندیشه را همینها مشخص میکنند و این صلب شدن و مطلق شدن همواره با اعمال نوعی از زور و خشونت همراه بوده است. «تناهی» موضعی انتقادی است نسبت به این اعمال خشونت و نسبت به آنچه که میل به مطلق شدن دارد.
*فکر میکنید جامه روشنفکری ایران در مقابل اعتراضهای موجود درباره سیاسی و اجتماعی توانسته دین خود را به جامعه ادا کند؟ و اینکه چرا روشنفکران امروز برای انتقال درد جامعه کمصدا شدهاند؟
من میخواهم از همین عبارت «جامعه روشنفکری» شروع کنم. ما در وضعیتی هستیم که قدرت حاکم با تمام توان و به شکلهای گوناگون سعی در از کار انداختن مفهوم روشنفکر دارد و به شکلی سیستماتیک این سعی را پیش برده است و پیش میبرد. در ادامه صحبتهایم در آغاز این گفتوگو باید بگویم که روشنفکر مفهومی است گره خورده به اندیشه انتقادی و هنگامی که راه انتقاد در یک جامعه به شکلی تام و تمام مسدود و منحصر شده باشد نمیتوان به انتظار شنیدن صدایی از چیزی به اسم «جامعه روشنفکری» نشست چون این مفهوم پیشتر از کار افتاده است.
*وضعیت نشر و ناشران در ایران را چطور ارزیابی میکنید؟
در مورد ناشران و نشر اگر بخواهم مشخصا در مورد شعر حرف بزنم باید بگویم همه چیز تحت تاثیر فضای به شدت بازاری شده قرار گرفته، به این معنا که کتاب هر چه بیشتر در معنایی کالایی شده مورد ارزیابی و قضاوت قرار میگیرد. در عین حال باید پذیرفت که ناشر در کنار معنایی فرهنگی باید موسسهاش را با عنوان یک بنگاه اقتصادی اداره کند و بگرداند، پس متاثر است از شرایط و سیاستهای کلان فرهنگی و اقتصادی که شاید وخامتش نیاز به توضیح نداشته باشد و با پوست و گوشتمان مشغول درکش هستیم!
*چقدر درگیر خودسانسوری در اشعارتان هستید؟ و آن را چه به جبر و چه به آگاهانه چطور انجام میدهید؟
بخشی از مفهوم «خودسانسوری» به شکلی وارد حوزهی ناخودآگاه انسان میشود یعنی به شکلی انضمامی گمان میکنم که من به عنوان شهروندی ایرانی که در جامعهای با محدودیتها و چارچوبهای مختلف به دنیا آمدهام و رشد کردهام تمام این محدودیتها را همراه خودم جابهجا میکنم و آنچه حالا هستم ساخته و پرداخته همین حدود و چارچوبهاست و البته به شکلی همزمان ساخته و پرداخته نوعی مبارزه همیشگی با آنها! و اتفاقا هنر سمت همین مبارزه ایستاده است و آن را پیش میبرد و همانطور که پیشتر گفتم «تناهی» اتفاقا همین مبارزه است.
*اصطلاحی را در شعرهایتان به کار میبرید به نام «بریدن» و اینکه شعر باید ببرد. یعنی چه؟
وقتی میگویم که شعر باید به کار بریدن و شکافتن بیاید دقیقا از برخوردش با همان قدرتهای مطلق حرف میزنم. در معنایی کلی هنر باید قدرت را از ریخت بیاندازد و اینجا من قدرت را تنها در معنایی خاص به کار نمیبرم. نیما گفتمان شعری صلب شدهی پیش از خودش را از ریخت انداخت و شکافی ایجاد کرد در حدود مطلق پیش از خودش. از همان شکاف بود که ما با افقهای تازهی شعر روبهرو شدیم. در موخرهی کتاب «برسد به استخوانهایت» نوشتم که شعر مثل یک کرمچاله است که ساختار و بعد فضا و زمان را میشکند و حفرهای ایجاد میکند در واقعیت موجود و منظورم از بریدن و شکافتن ایجاد همین حفره و ساختن یک امکان است.
دیدگاه تان را بنویسید