کد خبر: 348693
|
۱۳۹۸/۰۷/۱۴ ۱۹:۲۹:۴۶
| |

مجتبی گلستانی، مترجم و منتقد ادبی مطرح کرد؛

ژورنالیسم ادبی به اضافه زد و بند

مجتبی گلستانی، مترجم و منتقد ادبی، با بیان این‌که تریبون و سایت‌های ادبی دست ژورنالیست‌های نازل ادبیات است، می‌گوید: در فضای ادبی ما، نقد ادبی به آن معنا که می‌شناسیم دیده نمی‌شود. آن‌چه وجود دارد ژورنالیسم ادبی است و اوضاع زمانی خراب می‌شود که گرایش‌های محفلی و فامیلی، دوستی‌ها و زد و بندها هم به آن اضافه می‌شود.

ژورنالیسم ادبی به اضافه زد و بند
کد خبر: 348693
|
۱۳۹۸/۰۷/۱۴ ۱۹:۲۹:۴۶

اعتمادآنلاین| مجتبی گلستانی، مترجم و منتقد ادبی، درباره نقد ادبی و جایگاه آن در ادبیات ایران گفت: باید بین ژورنالیسم ادبی و مقوله نقد ادبی فاصله و تفاوت بگذاریم، زیرا این دو به شدت با هم فرق دارند؛ ژورنالیسم گاهی در زبان روزمره معنای منفی‌ دارد، مثلا اگر می‌گوییم فلان نوشته ژورنالیستی است یعنی سطحش پایین است. حتی اگر ژورنالیسم را در معنای متداول و متعارف آن به کار ببریم که معنای مثبتی‌ هم دارد، نوع مخاطب یا رویکردش به اثر ادبی با رویکردی که نقد ادبی می‌تواند داشته باشد کاملا متفاوت است.

او افزود: ژورنالیسم در بهترین حالت می‌خواهد کتابی را معرفی کند، یا بازخوانی اولیه‌ای از آن داشته باشد یا می‌خواهد مسائل ژورنالیستی و باب روز را پیگیری ‌کند، اما کار نقد ادبی متفاوت است و پرسش‌هایی که مطرح می‌کند، پرسش‌های فلسفی‌اند، پرسش‌های مهمی درباره متن، مولف، معنا، خواننده و... .

گلستانی سپس گفت: در جهان، در برخی مجلات ادبی، مقوله‌ای به نام مرورنویسی وجود دارد که در حوزه معرفی کتاب، ترویج و نشر کتاب بسیار اهمیت دارد، زیرا مشخص می‌کند در روند و جریان کتاب چه می‌گذرد. مرور کتاب ژانر مهمی است و لازم است انجام شود اما در کشور ما اتفاق بدی افتاده و فاصله مرورنویسی و نقد ادبی برداشته شده است. در آن‌چه به‌نادرست نام نقد بر آن نهاده‌اند، فقط کتاب خوانده می‌شود، انگار که شخصی قصه‌ای را خلاصه می‌کند و بعد چهار نکته درباره کتاب می‌گوید و می‌شود نقد ادبی. در حالی که نقد ادبی یک تأمل فلسفی و اندیشمندانه است. منتقد متن ادبی پرسش‌های مهمی را درباره انسان، خدا و جهان پیگیری می‌کند، روند شکل‌گیری و برساخته شدن متون بررسی می‌شود، تاریخ تحولات ادبی و نسبت آن با تاریخ تحولات اجتماعی و سیاسی فهم می‌شود، درباره مناسبات اجتماعی و فردی تامل می‌شود و اموری از این دست. در حقیقت، در نقد ادبی، متن جایگاهی است برای درک روابط اجتماعی و فردی و خودِ فرهنگ، زیرا فرهنگ، تاریخ و سنت از طریق متن سخن می‌گویند.

او تأکید کرد: در فضای ادبی ما، نقد ادبی به آن معنا که می‌شناسیم، یعنی رویکرد انتقادی به متن برای شناخت جهان، تاریخ و سیاست دیده نمی‌شود. آن‌چه وجود دارد ژورنالیسم ادبی است. اوضاع زمانی خراب می‌شود که گرایش‌های محفلی و فامیلی، دوستی‌ها و زد و بندها هم به آن اضافه می‌شود. ماجرا از این جهت که ادبیات و ژورنالیسم ادبی به نازل‌ترین شکلش نمود پیدا می‌کند، حالت تراژیک می‌یابد زیرا به مخاطب ادبیات، به‌ویژه مخاطب جوان، نشانیِ نادرست داده می‌شود و او از مسیر اصلی و کارکرد اصیل ادبیات بازمی‌ماند.

این منتقد ادبی افزود: مخاطبی که مطالعه دارد و پیگیر جدی ادبیات، فرهنگ و تفکر است این موضوع برایش خیلی پیچیده نیست و گرایش خود را به فرهنگ و ادبیات فهمیده اما مخاطب جوانی که می‌خواهد در این زمینه بخواند مجلات، سایت‌ها و مرورهای ادبی که تحت عنوان نقد ادبی ارائه می‌شود، منبع او می‌شود. اتفاقی که می‌افتد این است، این مخاطب با ادبیاتی که ادبیات فاخر و جدی است مواجه نمی‌شود، بلکه فقط چیزی با عنوان ادبیات خوب فاخر به او ارائه می‌شود.

او خاطرنشان کرد: اتفاقی که در نهایت می‌افتد این است که ذوق ادبی تحلیل می‌رود و تنزل پیدا می‌کند. سپس خلاقیت در عرصه ادبیات بر مبنای این نزول و تحلیل رفتن ذوق ادبی شکل می‌گیرد و کار ادبیات به جایی می‌رسد که امروزه خام‌دستانه‌ترین نوشته‌های ادبی را تحت عنوان رمان داریم یا داستان‌هایی که در بهترین‌ حالت می‌توانند طرحی ساده باشند با عنوان رمان به ما تحویل داده می‌شوند. این روند از دهه 80 تا امروز در جریان ادبیات جریان دارد و حتی به بدنه اصلی آن تبدیل شده و ادبیاتی بی‌رمق و نازل را به عنوان ادبیات جدی معرفی می‌کند. وظیفه نقد ادبی این است که بیاید و در مقابل آن‌ها بایستد و بگوید در این فضا چه اتفاقی می‌افتد. ولی یادمان باشد تریبون‌ها و سایت‌های ادبی همچنان دست ژورنالیست‌های نازل ادبیات است.

گلستانی سپس اظهار کرد: در فرهنگی که بعد از مشروطه در کشورمان شکل گرفته و رخدادهای سیاسی مهمی که با آن‌ها مواجه بوده‌ایم مانند انقلاب 57 یا اتفاقاتی مانند دوم خرداد 76، یک چیز را به ما ثابت کرده است؛ ما فرهنگ انتقادی نداریم. اگر قرار باشد فضای مدرنیته را تجربه کنیم، باید یک خوداندیشی تأملی داشته باشیم؛ خوداندیشی تأملی به این معنا که بتوانیم نقد کنیم، نقد بپذیریم و گفت‌وگو کنیم. آن‌چه با مرور 150 سال اخیر به ما دست می‌دهد این است که فرهنگ انتقادی در جامعه ما شکل نگرفته است.

او با تأکید بر این‌که نقد ادبی در جامعه ما شکل نگرفته است، خاطرنشان کرد: ما همچنان نقد را به عنوان جدا کردن سره از ناسره و خالص از ناخالص می‌دانیم. این نوع نگرش، رویکرد انتقادی به ما نمی‌دهد و فرهنگی شکل می‌گیرد که امکان گفت‌وگو و نقد خود و واکاوی فضای سیاسی و تاریخی را به ما نمی‌دهد. ما تک‌چهره‌هایی مانند دکتر رضا براهنی را در 150 سال اخیر داشته‌ایم که کارهایی کرده‌اند اما فرهنگ ما آن‌چنان دچار روحیه مبتنی بر شخصیت کاریزماتیک است که زمانی که از منتقد صحبت می‌کنیم، صحبت از کسی است که همچنان حرف‌ اول و آخر را می‌زند. منتقدان ما هم در توهم هستند که من حرف درست را می‌زنم. با مطالعه کارهای کسانی چون دکتر براهنی درمی‌یابیم که ما اصلا فرهنگ گفت‌وگو نداریم و منتقدان ما هیچ‌گاه با هم گفت‌وگو نکرده‌اند. امروز بحث آقای اباذری و رویکردی که او به آقای براهنی داشت، مطرح است. مسئله این است که نه آقای اباذری اهل گفت‌وگوست و نه آقای براهنی اهل گفت‌وگو بوده و رویکرد هر دو همواره رویکردی تحقیرآمیز نسبت به مقوله «دیگری» بوده است.

گلستانی با بیان این‌که مسئله فرهنگ انتقادی و گفت‌وگویی در جامعه ما شکل نگرفته است، گفت: مادامی که تصورمان از نقد و منتقد این است که کسی پیدا شود و حرف اول و آخر را بزند، نسخه بپیچد، سره را از ناسره برای‌مان تشخیص دهد و تا وقتی که در فضای فرهنگی‌مان شخصیت‌هایی مثل آقای براهنی، جلال آل احمد، دکتر علی شریعتی و یوسف اباذری را پرورش می‌دهیم که رویکرد انتقادی به خود ندارند و صدای دیگری را به هیچ وجه به رسمیت نمی‌شناسند، فرهنگ انتقادی و گفت‌وگو شکل نمی‌گیرد. آن‌چه می‌توانم در مرور تاریخ نقد ادبی در ایران بگویم، این است که نقد ادبی ما دائم درجا زده و دائم صدای مخالف خود را نادیده گرفته و سرکوب کرده است.

او درباره جلساتی که با عنوان نقد و بررسی کتاب شکل می‌گیرند، اظهار کرد: طبیعتا این‌که درباره یک اثر ادبی و ادبیات صحبت کنیم، تأثیر مثبتی دارد و گام رو به جلویی است. تا این‌جا کسی منکر این موضوع نیست. خود من هم جزء کسانی هستم که همیشه به جلسات دعوت می‌شوم و می‌روم در آن‌جا صحبت می‌کنم. اما ما یک مشکل بزرگ داریم: فرهنگ شفاهی. اگر به تاریخ 150 ساله اخیر مراجعه کنیم می‌بینیم روشنفکران ما بیشتر سخنرانی کرده‌اند تا این‌که بنویسند. جلال آل احمد شاید از معدود کسانی است که نوشته است. آقای مطهری و آقای شریعتی بیشتر سخنرانی کرده‌اند و عمده‌ مکتوباتی که از آن‌ها داریم سخنرانی‌های این بزرگواران است، که البته تأثیرگذار بوده و در نوع خودش قابل تأمل و ستایش‌برانگیز نیز هست.

این منتقد ادبی در ادامه بیان کرد: وقتی فرهنگ مکتوب نداریم، تأمل نهادینه‌شده به معنای خالص کلمه را هم نخواهیم داشت. دلیل آن هم این است که در نوشتار فرصت بازبینی و فکر کردن را پیدا می‌کنیم، اما در فرهنگ شفاهی تفکر به معنای نابش اتفاق نمی‌افتد. در نوشتار است که می‌توانیم فضای انتقادی و گفت‌وگو را فراهم کنیم و با متون همدیگر درگیر مکالمه و همدلی شویم. در فرهنگ شفاهی آقای اباذری خیلی راحت می‌تواند بگوید حرفی که زدم برای 10 سال پیش بود و وسط بحثی این را گفتم، اما اگر همین آدم می‌نوشت در به کار بردن صفت «دلقک» حتما درنگ می‌کرد یا حداقل در زمان بازبینی درنگ می‌کرد و به گونه دیگری تفکر می‌کرد و این‌گونه نمی‌نوشت.

او تأکید کرد: به نظرم نشست و جلسه ادبی به این شفاهی بودن فرهنگ و افواهی بودن آن دامن می‌زند. فکر نمی‌کنم در آن‌چه ناگاه به زبان می‌آید، تأملی وجود داشته باشد و بعضا هم افراد اسیر هیجاناتی که در یک نشست هست، می‌شوند. اگر فکر کنیم جلسات ادبی فرهنگ نقد را بسط می‌دهند من خواهم گفت نه. آن‌چه نقد ادبی را در ایران بسط می‌دهد نوشتار است و آن‌چه منتقد ادبی کم دارد و نسبت به آن کم‌کاری می‌کند، این است که نمی‌نویسد.

منبع: ایسنا

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها