کد خبر: 373148
|
۱۳۹۸/۱۰/۰۸ ۱۰:۰۰:۰۰
| |

اسدالله امرایی در گفت‌وگو با «اعتمادآنلاین»:

اینستاگرام و تلگرام دشمن کتاب نیستند/ نباید توقع داشته باشیم مردم بیایند کتاب بخرند/ اغلب صفحات ادبی روزنامه‌ها را آنلاین می‌خوانم

اسدالله امرایی گفت‌: وقتی مردم این روزها حال‌شان خوب نیست و نگرانی‌های زیادی دارند، طبعاً حال من هم نمی‌تواند خوب باشد. وضعیت جامعه به گونه‌ای است که نمی‌توانیم خوشحال باشیم.

اینستاگرام و تلگرام دشمن کتاب نیستند/ نباید توقع داشته باشیم مردم بیایند کتاب بخرند/ اغلب صفحات ادبی روزنامه‌ها را آنلاین می‌خوانم
کد خبر: 373148
|
۱۳۹۸/۱۰/۰۸ ۱۰:۰۰:۰۰

اعتمادآنلاین| سعید شمس - در یک روز پاییزی با اسدالله امرایی مترجم و نویسنده پرکار قرار گذاشتیم تا هم از اوضاع و احوالش بگوید و هم از آنچه در فضای فرهنگی و اجتماعی می‌گذرد صحبت کنیم.

اسدالله امرایی در گفت‌وگو با اعتمادآنلاین می‌گوید: «اینستاگرام و تلگرام اگر دشمن کتاب بودند، در آمریکا و اروپا حتی یک کتاب هم نباید منتشر می‌شد. اتفاقاً این فضا در بخش اعظم کار خودش به کتاب و کتاب‌خوانی کمک می‌کند و منِ مترجم را با نویسنده‌های جهان آشنا می‌کند.» در ادامه متن کامل این گفت‌وگو را می‌خوانید.

***

حال ما تابع حال مردم است

*آقای امرایی، حتماً حال شما هم این روزها خوب نیست!

حال ما هم تابع حال مردم است. وقتی مردم این روزها حال‌شان خوب نیست و نگرانی‌های زیادی دارند، طبعاً حال من هم نمی‌تواند خوب باشد. وضعیت جامعه به گونه‌ای است که نمی‌توانیم خوشحال باشیم. وقتی مردم حال‌شان خوب نیست، کتاب نمی‌خوانند.

نوشته‌هایم گاهی سانسور می‌شود

*با این حال بد، شب و روزتان چطور می‌گذرد؟

می‌خوانم و می‌نویسم و ترجمه می‌کنم. نوشته‌هایم گاهی سانسور می‌شود، گاهی سانسور نمی‌شود. گاهی چاپ می‌شود و گاهی چاپ نمی‌شود! گاهی مثلاً فقط برای اینکه بگویند خواندیم تا حقوق‌شان حلال باشد، دستور می‌دهند این ویرگول را از اینجا بردار.

*می‌توانم بپرسم در حال حاضر چه کتابی برای ترجمه در دست دارید؟

2 تا کار را تحویل داده‌ام؛ یکی رمانی است به نام کاتیا از سرگئی دولاتوف، نویسنده روس، که اولین بار خودم معرفی‌اش کرده بودم. یادم می‌آید خیلی سال پیش دولاتوف کاری داشت که در شوروی اجازه چاپ نگرفت و به همین دلیل آن را در نیویورک منتشر کردند. من ایشان را پیدا کردم، با هم صحبت کردیم و نسخه ترجمه خودشان را قبل از انتشار برایم فرستادند و من آن را به فارسی ترجمه کردم. خاطرم می‌آید اسم کتاب در روسیه «از منطقه ویژه» بود، اما مترجم انگلیسی اسمش را «تپه‌ پوشکین» گذاشته بود که من هم ترجیح دادم همین عنوان را استفاده کنم. یک کار دیگر هم هست که قرار است انتشارات افق دربیاورد.

نباید توقع داشته باشیم مردم بیایند کتاب بخرند

*از حدود 2 سال پیش کاغذ گران شد و روزنامه‌ها و مجلات گرفتار شدند. گرانی کاغذ حتماً بازار کتاب را هم مشکل‌دار کرده است.

واقعیت قضیه این است که گرانی و مشکلات دیگر در انگیزه ما قطعاً اثر می‌گذارد. اما اینکه کتاب نخواندن مردم را به گرانی ربط بدهیم حتماً نقض غرض است. چون نباید توقع داشته باشیم مردم بیایند کتاب بخرند. در اصل باید فضایی خلق شود تا‌ کتاب‌های منتشرشده توسط کتابخانه‌های عمومی خریداری و در اختیار شهروندان گذاشته شود. بگذارید یک اتفاق دردناک را برایتان تعریف کنم. عکسی دیدم که در مدرسه‌ای نزدیک به 200 جلد کتاب را با نظر مدیر آن دبیرستان در دستشویی انداخته بودند، چون ظاهراً آن کتاب‌ها به مذاق آقای مدیر خوش نیامده بود.

*فضای مجازی را در رویارویی با نشریات مکتوب و کتاب می‌بینید؟ به هر حال موبایل‌های هوشمند حواس مردم را به خود جلب کرده‌اند.

من نه تنها فضای مجازی را نقطه مقابل کتاب نمی‌بینم، بلکه آن را در تعامل با کتاب می‌بینم.

*چطور؟

در واقع اگر اینستاگرام و تلگرام دشمن کتاب بودند، در آمریکا و اروپا حتی یک کتاب هم نباید منتشر می‌شد. اتفاقاً این فضا در بخش اعظم کار خودش به کتاب و کتاب‌خوانی کمک می‌کند و منِ مترجم را با نویسنده‌های جهان آشنا می‌کند.

اغلب صفحات ادبی روزنامه‌ها را آنلاین می‌خوانم

*اما مردمی که مثلاً بیشتر از یک ساعت نمی‌توانند مطالعه کنند خب همان یک ساعت را هم به گشتن در فضای مجازی اختصاص می‌دهند.

آنهایی که یک ساعت را در فضای مجازی می‌گذرانند،‌ اگر گوشی‌هایشان پیش‌شان نباشد،‌ کار دیگری به جز مطالعه انجام می‌دهند. چهاربرگ بازی می‌کنند یا خیلی بخواهند فرهنگی باشند جدول حل می‌کنند. البته قبول دارم، روزنامه‌ها کمتر به فروش می‌رسند. من خودم اغلب صفحات ادبی روزنامه‌ها را آنلاین می‌خوانم، پس نمی‌توانم بگویم فضای مجازی جلوی مطالعه را می‌گیرد.

*شما نزدیک به 30 سال است که مشغول ترجمه‌اید. در این سال‌ها تقریباً چند جلد کتاب ترجمه کرده‌اید؟

حدود 100 جلد. بله، در این 30 سالی که زندگی‌ام را برای نوشتن و ترجمه گذاشته‌ام نزدیک به 100 جلد کتاب از من منتشر شده است. یادم می‌آید اولین مجموعه‌ای که منتشر کردم «خوش‌خنده و داستان‌های دیگر» بود که در سال 67 یا 68 ترجمه کردم.

*فوتبالیست‌ها می‌گویند همه گل‌هایمان را مثل فرزندان‌مان یکسان دوست داریم. اگر از شما بپرسم کدام کتاب را بیشتر دوست دارید، سوال صحیحی پرسیده‌ام؟

ما هم همه کارهایمان را دوست داریم، اما اگر بخواهم اسمی ببرم، از رمان‌های «کوری» و «بینایی» اثر «ژوزه ساراماگو» و «دخترِ بخت» نوشته «ایزابل آلنده» و آثار «ریموند کارور» یاد می‌کنم.

کاری را که خوشم نیاید ترجمه نمی‌کنم

*اصلاً درست است که از شما بپرسم از ترجمه کدام کارتان پشیمان شده‌اید و گفته‌اید ای کاش این کتاب را ترجمه نکرده بودم؟

من کاری را که خوشم نیامده ترجمه نکرده‌ام. البته گاهی برای امرار معاش کارهای غیرادبی ترجمه کرده‌ام. 32 سال مترجم یکی از سازمان‌های دولتی بودم که خب، به هر حال کارهایی را فقط برای پول ترجمه کرده‌ام. یک مجموعه‌ای با عنوان «جزایر خرد و سیاست‌های کلان» به خاطر عرق ملی ترجمه کردم که چهارتا مجموعه راجع به جزایر ایرانی خلیج‌فارس بود. این مجموعه به طور پاورقی در روزنامه اطلاعات چاپ می‌شد، گردآورنده‌اش هوشنگ امیراحمدی بود که یک مقاله خودش داشت و داوود هرمیداس باوند، پیروز مجتهدزاده و گیوِ میرفندرسکی هم مقالاتی نوشته بودند. پاورقی که تمام شد و مجموعه روزنامه اطلاعات می‌خواستند مقالات را کتاب کنند، آن روزها کیهان به هوشنگ امیراحمدی گیر داده بود که دلال رابطه ایران و آمریکاست و کتاب نباید منتشر شود، به همین خاطر موسسه اطلاعات بر اساس مشی آقای دعایی از انتشار کتاب منصرف شد. اما به ما گفتند برای انتشار با من همکاری می‌‌کنند. من هم کتاب را منتشر کردم منتها این کار همزمان شد با حمایت آقای امیراحمدی از آقای احمدی‌نژاد و دقیقاً به این دلیل به قول معروف تو سرِ کتاب خورد و خوب دیده نشد.

از خط فقر هم پایین‌تر هستیم

*دغدغه معیشت برای همه وجود دارد. مترجم‌ها به لحاظ معیشتی در کدام دهک جامعه قرار می‌گیرند؟

الان که از خط فقر هم پایین‌تر هستیم. اما اینکه آدم از علاقه‌مندی‌اش پول درآورد خوب است. به هر حال ما هم قبض برق و آب می‌دهیم و گوشت را کیلویی نزدیک به 100 هزار تومان می‌خریم. به همین دلیل بعضی وقت‌ها از راه ترجمه کاسبی هم می‌کنم.‌ البته برای کارهای غیرادبی دستمزد بیشتری می‌گیرم، اما با این کارها عشق نمی‌کنم. زندگی من زندگی عادی نیست؛ مثلاً وقت نمی‌کنم در مهمانی‌ها شرکت کنم و با دوستان و فامیل کباب بخورم و... البته مهم است که آدم خانواده‌اش را هم راضی نگه دارد. واقعاً دست‌شان درد نکند. اگر همراهی خانواده و همکاری همسرم نبود،‌ الان نمی‌توانستم اینجا باشم.

*شما حتماً کتابخانه پر و پیمانی دارید.

کتابخانه‌ام اندازه یک دیوار آن‌ هم دوپشته است؛ یعنی بعضی وقت‌ها شاید برای پیدا کردن یک کتاب چند ساعت وقت می‌گذارم که حتی گاهی پیدا نمی‌کنم و بی‌خیال گشتن می‌شوم و آن کتاب را دوباره می‌خرم.

هر سال بخشی از کتاب‌هایم را به شهرهای محروم می‌فرستم

*به نظر شما اینکه می‌گویند «کتابخانه برای کتاب مثل قفس برای پرنده است» پذیرفتنی است؟

این بستگی به نظر و نگاه صاحب کتابخانه دارد. خود من هر سال هم تعداد زیادی کتاب می‌خرم و هم تعداد زیادی هدیه می‌گیرم، منتها هر سال بخشی از آنها را برای تجهیز کتابخانه‌ها به شهرهای محروم می‌فرستم. چند ماه پیش رفتم به روستای پدر‌ی‌ام «هریس» در شهر سراب و به آنها گفتم برای کتابخانه مدرسه کتاب می‌فرستم تا بچه‌های آنجا به کتاب دسترسی داشته باشند؛ یعنی کتاب در کتابخانه من محبوس نیست و اگر هم زندانی است، در بازداشت موقت به سر می‌برد.

*در پایان گفت‌وگو، خواندن چه کتابی را به من پیشنهاد می‌دهید؟

اگر می‌خواهی حالت خوب شود، کتاب «شکسپیر و شرکا» را که جرمی مرسر نوشته است بخوان.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها