کد خبر: 374410
|
۱۳۹۸/۱۰/۱۳ ۰۹:۳۹:۵۸
| |

فیلسوف و استاد دانشگاه:

نمی‌توان به ادبیات دستور داد که به مردم امید بدهد

«نمی‌شود به ادبیات دستور داد که الآن که جامعه سرشار از ناامیدی است امیدواری ایجاد کنید.»

نمی‌توان به ادبیات دستور داد که به مردم امید بدهد
کد خبر: 374410
|
۱۳۹۸/۱۰/۱۳ ۰۹:۳۹:۵۸

اعتمادآنلاین| بیژن عبدالکریمی، فیلسوف و استاد دانشگاه در یادداشتی در روزنامه ایران نوشت: «سؤال «ادبیات و هنر چگونه می‌تواند در جامعه امیدآفرینی کند؟» مبتنی بر یک مفروض غلط است. گویی ادبیات و هنر را می‌توان هنجاری کرد. یعنی می‌توان به ادبیات، شعر، رمان و شاخه‌های مختلف هنر دستور داد که امید بیافرینید و با ناامیدی مقابله کنید. ادبیات و هنر بازتاب حیات اجتماعی است و فرد نویسنده از حیات اجتماعی جدا نیست. اگر در بستر و حیات اجتماعی در یک دوره تاریخی امیدی وجود نداشته باشد یا جامعه سراسر از بحران باشد و افراد جامعه مواجه با بحران و یأس و ناامیدی باشند ادبیاتی که حاصل می‌شود ادبیات مأیوسانه و سرشار از یأس، ناامیدی، سیاهی و تاریکی است. نمی‌شود به ادبیات دستور داد که الآن که جامعه سرشار از ناامیدی است امیدواری ایجاد کنید.

البته این امر امکان‌پذیر است که در زمانی جامعه سرشار از یأس و ناامیدی و سیاهی باشد اما نویسنده یا هنرمند از منبع دیگری دارای روشنایی و امید باشد. زمانی که مغولان به ایران حمله کردند و جامعه سراسر کشتار، قتل، غارت، یأس و ناامیدی بود عرفان ما و در اوجش مولانا از منبع دیگری و از رابطه‌ای که با وجود برقرار می‌کرد نوعی نگاه مثبت به زندگی و به جهان را استنتاج و به جامعه عرضه می‌کرد. این منبع به نحو حقیقی برای مولانا وجود داشت اما متأسفانه در ادبیات مدرن چنین منبعی برای شاعران و نویسندگان و هنرمندان ما عمدتاً وجود ندارد. مگر این که شاعر و نویسنده و هنرمند از تجربه زیستی و جهان‌بینی خودش و از فهمی که از جهان دارد به‌طور طبیعی یک نگاه مثبت به جهان داشته باشد و بتواند این نگاه مثبت را به جامعه منتقل کند. اما فکر می‌کنم امروز ادبیات ما به دلیل وصف نهیلیستیکش و وصف نیست‌انگارانه‌اش آن وجه امید سرشاری را که در عرفان و تصوف ما وجود دارد نمی‌تواند در زندگی داشته باشد.

اما این که امید یک اثر ادبی یا هنری چطور می‌تواند بر مخاطب اثر بگذارد بستگی به زندگی درونی هنرمند دارد. زندگی درونی سرشار از امکانات است و تنها کسی می‌تواند نگاه مثبت ایجاد کند که در تجربه زیسته خودش این امید را ایجاد کند وگرنه نتیجه مانند بسیاری از سریال‌های آبکی دستوری می‌شود که سعی می‌کنند امید ایجاد کنند اما به قدری مبتذل و به قدری تصنعی است که با مخاطب ارتباطی برقرار نمی‌کند. در واقع آن چه حاصل تجربه زیسته باشد می‌تواند با مخاطب ارتباط برقرار کند. اما ما در روزگاری زندگی می‌کنیم که از تجربیات عمیق درونی محروم شده‌ایم. به دلیل این که دائماً بیرون هستیم. در روزگاری هستیم که زندگی روزمره خیلی غلبه پیدا کرده است. به‌خصوص وجود فضای مجازی افراد را از خلوت داشتن محروم کرده و وجود شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی دوره جدید به نحوی است که فرد را از تجربیات عمیق درونی و باطنی محروم می‌کند.

امیدی که هنر و ادبیات می‌توانند ایجاد کنند اگر اصیل باشد به بخشی از فرهنگ تبدیل می‌شود. رابطه‌ای که مولانا با فرهنگ ما دارد یک امر زودگذر نیست. همینطور رابطه حافظ و سعدی و فردوسی با ما و فرهنگمان. البته فرهنگ‌ها فراز و نشیب دارند.

انسان یک موجود ازلی و ابدی نیست و احوالاتش هم ازلی و ابدی نیست. یعنی در دوره‌ای شور زندگی بیشتر موج می‌زند و در دوره‌ای این شور ضعیف می‌شود. در دوره‌ای نگاه مثبت به زندگی بیشتر است و در دوره‌ای به دلایل گوناگون سیاسی، اجتماعی و تاریخی نیروهای حیاتی تضعیف می‌شود اما یک شاعر و هنرمند امکانی را کشف می‌کند و اگر این امکان اصیل باشد به بخشی از فرهنگ تبدیل می‌شود. افرادی می‌توانند با این امکان ارتباط برقرار کنند و خیلی‌ها ممکن است به دلایل اجتماعی و سیاسی و تاریخی نتوانند با آنچه شاعر یا هنرمند مطرح می‌کند ارتباط برقرار کند.

تمام میراث تاریخی ما سرشار از شور زندگی و نگاه مثبت است. یأس و ناامیدی و بی‌معنا شدن زندگی حاصل نهیلیسم دوران مدرن است. در دنیای مدرن بشر با این سؤال مواجه می‌شود که آیا زندگی ارزش زیستن دارد یا نه؟ آیا زندگی به این همه درد و رنج می‌ارزد یا نه؟ این پرسش دوران جدید است. در دوران گذشته به دلیل حاکمیت اندیشه‌های دینی و نگاه عرفانی این پرسش به این شکل حاد وجود نداشت و اگر وجود داشت افراد معدودی این پرسش را داشتند و به این شکل به زندگی نگاه می‌کردند اما این بدبینی، ناامیدی، یأس، سرخوردگی، انفعال و احساس بدبختی و ذلت در برابر زندگی در جهان و سیستم‌های اجتماعی کاملاً پدیده مدرنی است.

به همین دلیل معتقدم آن چه در هنر و ادبیات امروز ما وجود دارد اگر امیدآفرین است از سفره بزرگان است. موسیقی اصیل ایرانی به برکت این‌ که از آبشخور سنت و میراث تاریخی ما تغذیه می‌کند نوعی عشق به زندگی مطرح می‌کند اما شعر نو و موسیقی نو مانند راک و رپ معمولاً این شور را منتقل نمی‌کنند و اگر می‌خواهند منتقل کنند یا از آبشخور ادبیات کلاسیک ما تغذیه می‌کنند یا به نحو تصنعی می‌کوشند شوری را ایجاد کنند که با مخاطب ارتباط راستینی برقرار نمی‌کند.‌»

منبع: ایسنا

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها