کد خبر: 376806
|
۱۳۹۸/۱۰/۲۱ ۱۵:۰۰:۰۰
| |

علی دهقان، روزنامه‌نگار، در یادداشتی مطرح کرد:

شرمنده‌ام تا بن استخوان

علی دهقان، روزنامه‌نگار، در یادداشتی نوشت: به عنوان آدمی که بیش از 2 دهه عنوانش روزنامه‌نویس بوده است، باید کمی پیچ قاطعیت را آن هم در مقابل سیستم اجرایی کشورم، شُل می‌کردم چون بدنه اجرایی طی سال‌های گذشته بارها نشان داده که بزرگ‌ترین مشکلش ناکارآمدی است و من به عنوان یک روزنامه‌نویس نباید این موضوع را از یاد می‌بردم.

شرمنده‌ام تا بن استخوان
کد خبر: 376806
|
۱۳۹۸/۱۰/۲۱ ۱۵:۰۰:۰۰

اعتمادآنلاین| ‌ علی دهقان، روزنامه‌نگار، در یادداشتی برای اعتمادآنلاین نوشت: ...من معتقد بودم که داستان اصابت موشک به هواپیمای بویینگ 737 توهمی بیش نیست و امروز صبح تا بن استخوانم شرمندگی را مزمزه کردم. حتی می‌خندیدم از این که گروهی با قاطعیت می‌گویند پدافند نظامی، هواپیمای مسافربری را به اشتباه نشانه گرفته است.

در جمعی از دوستان با قاطعیت گفتم، حتماً این جماعتی که برای سقوط مسافربری داستان‌سرایی می‌کنند زیاد مخاطب سینمای هند بوده‌اند و با تمام وجود منتظر بودم صبح روز 21 دی‌ماه، تیم ارزیابی دلایل سقوط، همه را به یک وعده خنده و مزاح با طرفداران اصابت موشک به بویینگ دعوت کند. اما حالا انگاری آتش در تمام وجودم زبانه می‌کشد. سوختم و بوی تند سوختگی چشمانم را نیز می‌سوزاند. اشتباه من تقصیر هیچ‌کس نبود. به عنوان آدمی که بیش از 2 دهه عنوانش روزنامه‌نویس بوده است، باید کمی پیچ قاطعیت را آن هم در مقابل سیستم اجرایی کشورم، شُل می‌کردم، چون بدنه اجرایی طی سال‌های گذشته بارها نشان داده که بزرگ‌ترین مشکلش ناکارآمدی است و من به عنوان یک روزنامه‌نویس نباید این موضوع را از یاد می‌بردم.

گرفتن پُز قاطعیتی محکم بر حسب ادعاهای امثال آشنا و یا رئیس سازمان هواپیمایی کشوری که احتمالاً او نیز سمتش را نه بر حسب صلاحیت، بلکه بر حسب زدوبندها و رفاقت‌های سیاسی به دست آورده، اشتباهی مهلک است. کمترین تاوان این اشتباه، شرمندگی مفرط برای یک خطای سهوی و درناک شده است که گلو را در مشت گرفته و رها نمی‌کند.

این روزها به شکل تهوع‌آوری همه چیز رنگ و بوی سیاست گرفته است، اما این شرمندگی‌ها بی‌شک باید مهم‌تر از برداشت‌های کم‌مایه از کنش‌های سیاسی باشد. هیچ ایرادی ندارد که از چپ تا راست، همه کنشگران سیاسی و یا روزنامه‌نگارانی که با قاطعیت تئوری پرتاب موشک را به سخره گرفته بودند، بایستند و شرمندگی خود را در بوق کنند. فراموش نکنیم که ما بالای سر جنازه آدم‌هایی ایستاده‌ایم که یا نخبه بودند، یا عاشق بودند و یا از آفتاب امید لبریز بودند. اینجا که ایستاده‌ایم، داغ‌ترین و غمگنانه‌ترین نقطه تاریخ است. بدترین اتفاق و دهشتناک‌ترین خاطره برای نسل آینده می‌تواند این باشد که آدمیت خود را پشت کنش‌های سیاسی با اپوزیسیون کوتاه‌قد خارج‌نشین مخفی کنیم.

هر چند که این شرمندگی‌ها حتی ثانیه‌ای زندگی را به عقب و یا بویینگ را به فرودگاه تهران باز نمی‌گرداند، اما داغ شرمندگی می‌تواند تجربه تلخ و گران‌بهایی باشد تا برخی زمامداران دولتی بیاموزند، در جامعه‌ای از اعتماد گریخته، اندک آدم‌هایی را که هنوز اعتماد می‌کنند نیز به جرگه ناامیدان شوت نکنند. ما، همه بی‌شک از چیزی به عنوان بحران ناکارآمدی رنج می‌بریم. این بحران بزرگ‌ترین مشکل توسعه در فصل جاری ایران عزیز است. کسی نمی‌تواند سهم خود را از این مدار معیوب حذف کند، اشتباه امثال من و شاید آن بزرگ‌ترین اشتباه مسئولین اجرایی در نحوه برخورد با ماجرای سقوط در سه یا چهار روزه گذشته، بخش بزرگی از همین ناکارآمدی است.

مبنای حکم دادن قطعی به هر پدیده‌ای قبل از گشایش واقعیت، تغییر واقعیت و یا مخفی کردن آن، نه یک استراتژی بلکه مولفه‌ای محسوب می‌شود که احیاناً ریشه در روان پریشی‌های سیاسی دارد. روانشناسی سیاسی این موضوع را تایید می‌کند. هزینه چنین اقدامی نیز ذبح اعتماد می‌شود. خیلی سخت است که امروز این را بگویم، اما باید گفت که نجات از آشفتگی‌های توسعه در بسط اعتماد نهفته است. لطفاً حتی در این شرایط تلخ نیز حکم به ویرانی اعتماد ندهیم. باز هم اعتماد کنیم به امید روزی نزدیک که اعتمادسازان بیاموزند، باید قدر اعتماد را درک کنند. همین.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها