کد خبر: 418714
|
۱۳۹۹/۰۴/۲۲ ۱۷:۲۰:۰۰
| |

گزیده‌ای از سخنان استاد مصطفی ملکیان در نشست «رستخیز ناگهان»؛

مرگ در اندیشه‌ی مولانا پایان‌بخش است یا ارزش‌بخش؟!

وقتی گفته می‌شود آیا مرگ پایان‌بخش است یا ارزش‌بخش، باید هر دو تلقی پایان‌بخش یا ارزش‌بخش را به زندگی اضافه کنید. آن‌وقت معنا این خواهد شد که آیا مرگ پایان‌بخش زندگی‌ است یا ارزش‌بخش به زندگی؟ آیا مرگ به زندگی آدمی پایان می‌دهد یا به زندگی ایشان ارزش می‌بخشد؟

مرگ در اندیشه‌ی مولانا پایان‌بخش است یا ارزش‌بخش؟!
کد خبر: 418714
|
۱۳۹۹/۰۴/۲۲ ۱۷:۲۰:۰۰

اعتمادآنلاین| وقتی گفته می‌شود آیا مرگ پایان‌بخش است یا ارزش‌بخش، باید هر دو تلقی پایان‌بخش یا ارزش‌بخش را به زندگی اضافه کنید. آن وقت معنا این خواهد شد که آیا مرگ پایان بخش زندگی‌ست یا ارزش‌بخش به زندگی؟ آیا مرگ به زندگی آدمی پایان می‌دهد یا به زندگی ایشان ارزش می‌بخشد؟

می‌توان گفت همه‌ی تلقی‌هایی که در طول تاریخ در باب مرگ وجود داشته، به این دو تلقی عمده فروکاسته شده است. یک تلقی این است که مرگ کاری نمی‌کند جز اینکه به زندگی پایان می‌بخشد؛ وقتی که مرگ آمد یعنی زندگی رفته است بنابراین حضور مرگ به معنای غیاب زندگی است. و به این تعبیر مرگ را باید پایان‌‌بخش زندگی تلقی کرد.

اما دیدگاه دومی وجود دارد که برعکس تلقی اول، قائل است به اینکه مرگ ارزش‌بخش به زندگی‌ست و اگر مرگ نمی‌بود زندگی معنایی نمی‌داشت. به واقع اگر زندگی مغتنم و ارزشمند است، به جهت این است که مرگی در کار است. اگر مرگی در کار نبود زندگی ارزشی نمی‌داشت.

به تعبیر دیگر ارزش زندگی به جهت محدودیت زندگی‌ست و نه برعکس. اگر زندگی نامحدود و نامتناهی بود ارزشی نداشت. بنابراین اگر مرگ را به زندگی نچسبانده بودند، زندگی ارزشمند نبود. وقتی مرگ را به زندگی چسباندند، ناگهان زندگی ارزشمند شد. درست مانند نهاد اقتصاد که اگر در این نهاد عرضه فراوان باشد، قیمت پایین می‌آید. در باب زندگی نیز اگر عرضه‌ی زندگی فراوان بود، ارزش آن پایین می‌آمد.

اینکه ارزش زندگی این چنین فراتر رفته است، به این دلیل است که عرضه‌ی آن کم است. بنابراین نباید گمان کنیم که چه خوب می‌بود که زندگی لایتناهی بود. اگر زندگی لایتناهی بود ارزشی نداشت.

شما می‌توانید از دفتر ششم مثنوی معنوی این دو تلقی یعنی مرگ به عنوان پایان‌بخش زندگی یا ارزش‌بخش زندگی را استخراج کنید. آنجا که مولانا در سه بیت به شیرینی هر چه تمام‌تر این دو تلقی را معرفی کرده است:

آن یکی می‌گفت خوش بودی جهان


گر نبودی پای مرگ اندر میان

یعنی در واقع اگر مرگ نبود زندگی خوش بود.

آن دگر گفت اَر نبودی مرگ، هیچ


کَه نیارزیدی جهان پیچ پیچ

یعنی اگر مرگ نبود زندگی به به پر کاهی نمی‌ارزید.

خرمنی بودی به دشت افراشته


مهمل و ناکوفته بگذاشته

به واقع در نظر مولانا وجود ما با مرگ است که به مرحله‌ی درو می‌رسد. و اگر مرگی در کار نباشد ما همانند خرمن‌هایی که آن‌ها را ندرویده‌اند، عاطل و باطل می‌شویم.


سروش مولانا، 1393

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها